21روز بعد مضموني كودكانه دارد كه در راه رسيدن به هدف و تلاش براي حل مشكلات از سوي چند نوجوان به تصوير كشيده شده است؛ نوجواناني كه با اعتقاد تلاش ميكنند و اين موضوع در سينماي كودك و نوجوان كمتر ديده ميشود و براي ما كه از دهه60 فيلمهايي اينچنيني ديدهايم جذاب است اما فيلم با وجود همه خوبيها و ساختار منسجم به يك پايانبندي رؤيايي و خيالي گرهخورده است.
روند فيلم كاملا واقعگرايانه است اما پايان آن كاملا مصنوعي بهنظر ميرسد و گويا كارگردان تلاش كرده در پايان آرزوي كودك حتما محقق شود؛ اين در حالي است كه در دنياي واقعي اين اتفاقها كمتر شكل ميگيرد. وقتي به فيلم «دونده» امير نادري نگاه ميكنيم، آن را فيلمي ميبينيم كه موضوع و درونمايه واقعي خود را تا پايان نگه ميدارد اما در 21روز بعد پايان داستان با روند داستاني كه در فيلم ديدهايم، منافات دارد.
نكته قابل توجه بازي مهدي قرباني در نقش اول است؛ نوجواني كه در سراسر فيلم ديده ميشود و بازي خيلي خوبي دارد. بهنظرم قرباني بار فيلم را به دوش ميكشد و بازي ديگر بازيگران در نقشهاي فرعي معمولي است. يكي ديگر از امتيازهاي 21روز بعد خارج شدن از محيط آپارتماني است كه توانسته فيلم را برجسته كند. در اين سالها، فيلمهاي خانوادگي عموما در آپارتمان و محيط بسته ساخته ميشوند اما نخستين فيلم خردمندان از اين محيط خارج شده است.
من تماشاي 21روز بعد را به تماشاگران توصيه ميكنم اما سؤال اينجاست كه چرا فروش فيلمهاي خوب در گيشه كم است. شخصا 2دليل براي اين اتفاق ميدانم؛ اول اينكه شايد نسل امروز زياد نتواند با داستان فيلم ارتباط برقرار كند. در فيلمهاي امروزي تعيين مخاطب بسيار مهم است. 21روز بعد مخاطب نوجوان دارد اما نوجوانان ما علاقهاي به تماشاي اينگونه فيلمها ندارند و دنبال اين مضامين نيستند.
شايد در نسل ما تماشاي فيلمها ملموس و لذتبخش بود اما براي بچههاي امروز ديگر جذاب نيست. مخاطب بزرگسال هم دنبال كارگردان نامآشنا يا بازيگران ستاره و شناختهشده است؛ ضمن اينكه چهرههاي فيلم براي بزرگسالان هم چندان جذاب بهنظر نميرسد و اين دليلي بر كمفروش بودن فيلمي خوب مثل 21روز بعد است.
- منتقد سينما