اينجا همه عزادارند اما هنوز كسي باور ندارد چنين اتفاقي در محله آنها رخ داده است. پدر ابوالفضل نايي براي حرف زدن ندارد اما عمه او كه در روزهاي گذشته تلاش زيادي براي پيدان كردن برادرزادهاش كرده پاسخمان را ميدهد. او بغض كرده و به سختي ميتواند حرف بزند و هنوز باور ندارد كه ابوالفضل از ميان آنها رفته و ديگر صداي خندههايش در فضاي خانه نميپيچد.
ميگويد ابوالفضل بازيگوش بود و نميتواند قبول كند كه ديگر خبري از آن بازيگوشيها نيست. عمه ابوالفضل ميگويد كه او را مانند پسرش دوست داشته و حكم مادر را براي او دارد. او در گفتوگو با همشهري ميگويد: وقتي ابوالفضل ناپديد شد اميد داشتيم كه به خانه بر ميگردد. ميگفتيم چون بچه بازيگوشي است حتما جايي رفته و برميگردد اما نميدانستيم كه او همان روز كشته شده و ديگر به خانه برنميگردد.
زن جوان ادامه ميدهد: ابوالفضل هشتماهه بود كه پدر و مادرش از هم جدا شدند. او پيش پدرش و مادرم بزرگ شد. البته من هم بيشتر وقتها خانه مادرم بودم و از ابوالفضل نگهداري ميكردم. او بازيگوش بود اما خيلي مظلوم و مودب بود. همه اهالي محل هميشه از ادب او تعريف ميكردند. روز حادثه به مادرم گفت كه براي بازي به پارك ميرود. قرار بود يك ساعت بعد برگردد. چون برنامه داشتيم كه با هم به مراسم مولودي برويم.
ساعت حدود 6بود كه رفت اما چون برنگشت مادرم نگران شد و به مسجد محل رفت. چون حدس ميزد به آنجا رفته باشد. مادرم بيشتر وقتها با ابوالفضل به مسجد ميرفت اما آنجا هم نبود. آن شب همه جا را بهدنبال ابوالفضل گشته بودند اما اثري از او نبود. ساعت 12 شب برادرم به كلانتري گزارش گم شدنش را اعلام كرد. روز بعد هم من تراكت تهيه كردم و روي در و ديوارهاي منطقه و ترمينال جنوب چسباندم. از طرفي در اينستاگرام صفحهاي براي ابوالفضل درست كردم و حتي در تلگرام هم كانالي راهاندازي كردم به اين اميد كه جگرگوشهمان پيدا شود.
حتي يك نفر با من تماس گرفت و گفت ابوالفضل را در مركز تهران ديده كه به سرعت خودمان را به آنجا رسانديم اما فقط شباهت ظاهري بود. تا اينكه چهارشنبهشب خبر دستگيري قاتل ابوالفضل در تلگرام و فضاي مجازي منتشر شد و همه ما را شوكه كرد. اصلا باور نميكرديم كه او كشته شده آن هم بهدست پسر همسايهمان كه او را ميشناختيم.
وي ميگويد: همان روزي كه مأموران براي تحقيق به محل آمدند علي را بهعنوان مظنون دستگير كردند اما همه ما ميگفتيم اشتباه او را گرفتهاند و اصلا كار او نيست. برادر علي كه در انتقال جسد همكاري كرده، دوست برادرم يعني پدر ابوالفضل بود كه پابهپاي ما بهدنبال ابوالفضل ميگشت ولي حالا متوجه شديم كه نقش بازي ميكرد. درخواست برادرم قصاص است و قاتل بايد خيلي زود قصاص شود. عمه ابوالفضل به اينجا كه ميرسد گريه امانش را ميبرد و هقهق كنان ادامه ميدهد: پسرمظلوم ما آرزو داشت خواننده مشهوري شود. عاشق موسيقي بود اما همه آرزوهاي ما و او بر باد رفت.
- حمله به خانه قاتل
پس از اين حادثه و عصر پنجشنبه چند نفر با چوب به محل زندگي قاتل هجوم بردند و شيشههاي در ورودي را شكستند و وارد خانه آنها شدند و با چوب تلويزيون و وسايل خانه را شكستند. عمه ابوالفضل در اين خصوص ميگويد: خانواده من عاجزانه از دوستان و آشنايان و اهالي محل خواستند كه هيچ واكنشي نشان ندهند و اجازه بدهند همهچيز قانوني پيش برود اما اين دسته از افراد آنقدر عصبي بودند كه با توجه به شناختي كه از ابوالفضل داشتند چنين خشمگين شدند و نتوانستند خودشان را كنترل كنند.
من حتي شنيدم كه شبانه خانواده قاتل وسايل خانه خود را برداشته و آنجا را تخليه كردهاند. وي گفت: پدر قاتل بازنشسته بود و خانواده خوبي هستند. آنها سالهاست در اين محل زندگي ميكنند و ما تا به حال از آنها بدي نديده بوديم. از همه ميخواهم اجازه بدهند كه قانون تكليف پرونده را روشن كند.