هرچند اين پديده تلخ شيوع زيادي ندارد و مثلا در آمريكا كه آمار نسبتا بالايي را از نظر خشونت دارد از هر 10ميليون نفر بين 13تا 50نفر دست به اين كار ميزنند اما همين موارد اندك هم قابل توجه است و بايد از وقوع آنها پيشگيري شود.
- الگوهاي مختلف دگرخودكشي
در يك نگاه كلي افرادي كه مرتكب چنين رفتاري ميشوند در بسياري از موارد متاهل هستند و ممكن است اخيرا از همسرشان جدا شده باشند. عاملان اين حادثه بيشتر مردان هستند و قربانيانشان زنان. اين افراد بيشتر در ارتباطاتشان دچار بحران ميشوند. دگرخودكشي الگوهاي مختلفي دارد.
حسادت عاشقانه: نخستين مدل كه شايعترين نوع دگرخودكشي است، حسادت عاشقانه نام دارد. در اين مورد معمولا زن قرباني مردي ميشود كه اخيرا رابطهاش با او بههم خورده است. اين موارد سابقه آزار و اذيت شريكشان را داشتهاند.سلامت از دست رفته: اين مدل در افرادي با سن بالا اتفاق ميافتد؛ بهعنوان مثال مردي بهدليل بالا رفتن سن ناتوان شده و در عين حال همسرش هم بيمار است. او در چنين شرايط سختي دست به قتل همسرش ميزند و در نهايت خودكشي ميكند و به گمان خود با اين كار هر دو نفر را از رنج ميرهاند.
بچهكشي خودكشي: نوع ديگر بچهكشي خودكشي است. در اين مورد معمولا عامل حادثه زن است. او يا ناخواسته صاحب فرزند شده يا اينكه مادرِ فرزندي شديدا بيمار است و احساس ميكند كه دلش براي فرزندش ميسوزد و به ظن خودش از روي خيرخواهي دست به قتل فرزندش و سپس خودش ميزند.
گاهي نيز ممكن است زن بهدليل اختلافاتي كه با شوهرش دارد ميخواهد با قتل فرزندشان و خودكشي از شوهرش انتقام بگيرد. برخي محققان به اين نوع از دگرخودكشي عقده مدآ ميگويند. اين نام از افسانهاي يوناني برگرفته شده است كه در آن جادوگري به نام مِدِآ بهدليل اينكه همسرش به او خيانت كرده بود فرزندشان را به قتل رساند.
خانوادهكشي خودكشي: نوع ديگر اين پديده خانوادهكشي خودكشي نام دارد. مردي كه اين كار را انجام ميدهد به اشتباه فكر ميكند كه چون خانوادهاش دچار مشكلات زيادي هستند و در سختي زندگي ميكنند با قتلشان آنها را از بدبختي نجات ميدهد. چنين افرادي گاهي حس ميكنند كه به آنها خيانت شده و ممكن است فردي كه دست به اين كار ميزند، احساس افسردگي كند. چنين افرادي معمولا دچار مشكلات خانوادگي زيادي هستند يا اينكه مشكلات كاري گريبانشان را گرفته است؛ مثلا بيكار شدهاند، بدهي زيادي دارند يا رتبه كاريشان تنزل پيدا كرده است. در چنين شرايطي مرد، خانوادهاش را در شرايط سختي ميبيند و قضاوتش مختل ميشود و به اشتباه فكر ميكند كه با قتل اعضاي خانوادهاش، خودش و آنها را نجات ميدهد.
قتل دستهجمعي: مدل ديگر كه هولناكترين مدل دگرخودكشي است، قتل دستهجمعي نام دارد كه در آن بيش از 4نفر به قتل ميرسند. در اين مدل معمولا فرد خشم زيادي دارد. احساس ميكند از جامعه طرد شده است. احساس ميكند كه در گذشته از او سوءاستفاده شده است. مدام به او زور گفتهاند. در اين شرايط او ديد منفي پيدا ميكند. احساس ميكند كه مردم او را طرد ميكنند و در حقش ظلم شده است. او احساس حقارت ميكند. مدتها به انتقام از اعضاي خانواده و خودكشي فكر ميكند و همين نشخوار فكري، حس قوي قتل را در او شكل ميدهد و در نهايت يك تراژدي رقم ميزند.
- براي پيشگيري از وقوع چنين حوادث تلخي چه بايد كرد؟
يكي از مهمترين اقدامات آموزش سلامت روان در جامعه است. آموزش بايد از كودكي و نوجواني شروع شود. بايد مهارتهاي زندگي و كنترل خشم را به كودكان آموزش دهيم؛ مثلا وقتي عصباني شدند چه واكنشي نشان دهند. اگر كسي به آنها ظلم كرد، چه بكنند. درمقابل سوءاستفاده چطور عكسالعمل نشان دهند. وقتي در خانواده مشكلي دارند چطور آن را مطرح كنند. معمولا كودكاني كه اين مهارتها را نياموختهاند از جامعه دوري ميكنند و بيشتر جذب گروههاي خلافكار ميشوند و در اين گروهها خشم را بهعنوان يك راهحل ميآموزند.
يكي ديگر از راههاي پيشگيري از خشونت حمايت از قربانيان خشونت است. مطالعات نشان داده قربانيان خشونت بهويژه كساني كه در كودكي قرباني شدهاند، بيشتر دست به خشونت ميزنند.نكته ديگر اينكه بايد مصرف مواد روانگردان و الكل را جدي گرفت. افراد زيادي با مصرف اين مواد دست به رفتار خشونتآميز ميزنند. ممكن است در بسياري از افراد خشم و حس انتقامجويي وجود داشته باشد اما ميتوانند خودشان را كنترل كنند اما وقتي مواد روانگردان مصرف كنند بهدليل تأثيرات آن، ديگر مهاري برايشان وجود نداشته باشد و دست به هر كاري بزنند.
مورد ديگر اينكه افرادي كه در اين حوزه آسيبپذير هستند مثل افرادي كه طلاق گرفتهاند، مهاجرت كردهاند يا دچار مشكلات مالي هستند، تحت مشاوره قرار گيرند. همچنين بايد افرادي را كه رفتارهاي خشونتآميز در آنها بروز ميكند به روانپزشك ارجاع داد تا در صورت امكان تحت درمان قرار گيرند.
يكي از مشكلات جامعه ما در پيشگيري از خشونت مشكلات مربوط به درمان است. 2مانع اصلي درمان، انگ اجتماعي مراجعه به روانپزشك و ديگري عدمتوان مالي است.باور غلطي در جامعه وجود دارد كه اگر فردي كه دچار مشكلات روحي- رواني است به روانپزشك مراجعه كند، ديوانه است؛ درصورتي كه اينطور نيست و بسياري از مشكلات روحي با مراجعه به روانپزشك قابل درمان است. نكته ديگر هزينه بالاي درمانهاي دارويي و غيردارويي است. از آنجا كه درمانها در اين زمينه طولاني هستند برخي بهعلت مشكلات مالي توان ادامه درمان را ندارند. طبق مصوبه هيأت دولت اين خدمات بايد تحت پوشش بيمه قرار گيرد اما متأسفانه هنوز بيمهها زير بار اين موضوع نرفتهاند. البته بايد توجه داشت كه درمانهاي موجود قادر به برطرف كردن تمام موارد خشونت نيستند اما ميتوانند تأثير بسزايي در كاهش خشونت داشته باشند.
نكته مهم اينكه بيماران اعصاب و روان برخلاف نظر غالب در جامعه اكثراً قرباني خشونت هستند تا عامل آن. داشتن بيماري رواني به معني خطرناك بودن نيست. ميزان خشونت با ابتلا به بيماري رواني درصد چنداني افزايش پيدا نميكند.
همچنين كاهش دسترسي به سلاح سرد و گرم، تلاش براي رفع تبعيضهاي اجتماعي در مورد زنان و تغيير در برخي نگرشهاي اجتماعي كه از خشونت حمايت ميكنند مانند تنبيه بدني كودكان ميتواند در بروز خشونت مؤثر باشد.
- عضو كميته روانپزشكي مركز تحقيقات پزشكي قانوني