ريزش مخاطبان تلويزيون دليل واضح و مشخصي دارد. برنامهها، فيلمها و سريالهايي كه روي آنتن ميروند اغلب فاقد جذابيت هستند و در دوران كثرت رسانهها، تلويزيون قافيه را به رقبا باخته است. در حوزه فيلم و سريال، مشكل اصلي به فيلمنامه بازميگردد. اينكه بسياري از متنها ضعيف هستند و قواعد درامنويسي در آنها رعايت نشده و شوربختانه گاهي اوقات اين اتفاق در مورد سريالهايي رخ ميدهد كه بسيار پرهزينه هم هستند.
در اوج بيپولي تلويزيون، سريالهاي پرخرجي با حضور بازيگران سرشناس جلوي دوربين رفتند كه به دليل ضعف فيلمنامه، در برقراري ارتباط با مخاطب شكست خوردند. خيلي وقتها سوژههاي برخي كارها جالب و تازه است ولي همه اينها در وهله ايده اوليه است و نوبت به پرداخت كه ميرسد كار لنگ ميزند. نتيجهاش هم آثاري بيرمق و بينفس است كه قصدشان را با لكنتهاي بياني بسيار تعريف ميكنند و طبيعتا تاثيري هم نميگذارند.
مشكلات تلويزيون را در سطحي كلانتر كه ببينيم با معضلي به نام سياستهاي مديريتي مواجه ميشويم. وقتي چه گفتن از چگونه گفتن مهمتر ميشود مفهومش نداشتن تصور و درك درست از مفهوم رسانه است. در همين تلويزيون تهيهكننده و كارگردانهايي فعاليت داشتند كه حاصل كارشان همچنان در شبكههاي مختلف بازپخش ميشود. شايد اين سؤال براي مردم ايجاد شود كه چرا فلان كارگردان ديگر در تلويزيون كار نميكند و در عوض عدهاي مشغول سريالسازي هستند كه حاصل كارشان قابل قبول نيست. جالب اينكه تهيهكننده و كارگردانهايي سريالها و برنامههايي در سطحي بسيار نازل توليد ميكنند و باز هم امكان فعاليت مييابند.
برنامهسازي كه سالهاست هيچ كار قابل قبولي عرضه نكرده، طبيعتا نبايد امكان توليد برنامهاي تازه بيابد، دستكم بايد نظارت و دقت مضاعفي در مورد كار چنين افرادي صورت بگيرد تا از تكرار تجربههاي شكستخورده قبلي جلوگيري شود. روزگاري اين ذهنيت در برخي مديران به وجود آمد كه با تعدد شبكهها ميتوان مردم را جذب تلويزيون كرد. در حالي كه تاسيس اين همه شبكه بدون برنامه و سريالهاي جذاب كار را به جايي رساند كه در مواردي فقط پركردن آنتن مهم شد و نه كيفيت. به همين دليل است كه وقتي ميخواهيم سراغ سريالهاي ماندگار برويم بيشتر نام مجموعههايي به ذهن ميآيد كه محصول سالهاي دور هستند. سالهايي كه تلويزيون تنها چند شبكه محدود داشت ولي كار جدي و ماندگار بيشتر از امروز انجام ميشد.
يكي از عارضههايي كه در اين سالها شاهدش بودهايم توليد برنامههايي به تقليد از شبكههاي ماهوارهاي است. راه مقابله با ماهواره اين نيست كه رسانه ملي به كپيبرداري از سبك و سياق برنامههاي اين شبكهها بپردازد. تقليد از ماهواره مشكلي را حل نميكند. چنين برنامههايي كه اغلب در جذب مخاطب هم ناتوان هستند تنها به كار پركردن آنتن ميآيند. آنچه امروز شاهدش هستيم حاصل سياستهاي غلطي است كه به جاي بسترسازي براي توليد برنامه خوب، افزايش تعداد شبكهها را در دستور كار دارد. متاسفانه تصميمگيران اين نكته را در نظر نگرفتند كه بار سنگين اين همه شبكه قرار است بر دوش چه كساني باشد و با اين بضاعت و نيروي انساني چگونه ميتوان در آن واحد 20 شبكه جذاب و پرمخاطب داشت.
به عنوان كسي كه سالها در اين رسانهها فعاليت كردهام اعتقاد دارم ميشود با شبكههايي كمتر از انگشتان يك دست هم ميتوان مردم را با تلويزيون آشتي داد، به شرطي كه كار دست كاردان سپرده شود و جاي هدردادن بودجه براي نورچشميها، از هنرمندان توانا بهره گرفته شود. در ترسيم سياستهاي كلان برنامهسازي و توليد فيلم و سريال هم نياز به تجديدنظر هايي اساسي داريم. اگر حال تلويزيون خوب نيست جاي فرافكني بايد مشكل را از درون جستوجو كنيم و تا زماني كه آسيبشناسي درستي صورت نگيرد، نميتوان به اصلاح امور اميدوار بود.
- نويسنده و كارگردان سينما و تلويزيون