به گزارش ايسنا، بهزاد نبوی در دیدار با اعضای انجمن اندیشه و قلم گفت: اخیرا دیدم دوست عزیز ما محسن رفیقدوست گفتهاند که از جبههها حمایت نمیشد و گفته است که یادم میآید صنایع سنگین یک توالت صحرایی را ۱۰ برابر قیمت مشابه خارجی به ما قیمت میداد. این واقعا حرف عجیبی بود. من بعید میدانم که از هیچ بخشی از دفاع ما، سفارش توالت صحرایی به جایی آمده باشد. توالت صحرایی، که ما در جبههها دیده بودیم، چیزی شبیه کیوسک تلفن و خیلی ساده تر از آن بود که نیاز به دانش فنی نداشت و یک جوشکار یا حتی فردی که جوشکاری بلد باشد با چند ورق فولادی هم می توانست آن را بسازد آیا واقعا رزمندگان ما که از تمام اقشار و اصناف جامعه بودند از ساخت چنین سازهای عاجز بودند و سراغ وزارت صنایع سنگین میآمدند و ما هم با آنها گران حساب میکردیم؟!! این ادعا خیلی عجیب و بیشتر به یک لطیفه شبیه است!! و به طول کلی تکذیب می شود.
اهم اظهارات نبوی به شرح زیر است:
*واقعیت این بود که ارز و ریال هم نمیتوانست نیازهای جبههها را تامین کند. آقای محسن رضایی در سال ۱۳۶۷ در نامهای به امام راحل نیازهای نجومی جبههها را مطرح کرد؛ آن نیازها را دولت چطور میتوانست تأمین کند؟ عراق حتی اگر ۲۰ درصد از توان کشورش را به جبههها اختصاص میداد، مشکلی در تهیه اسلحه و مهمات در سراسر دنیا نداشت. ولی ما حتی اگر ۱۰۰ درصد بودجه و ارز کشور را هم به بخش دفاع اختصاص میدادیم کاری نمیشد برای خرید تسلیحات کرد.
* البته امروز که سالها از جنگ گذشته، باید یکی را پیدا کرد و همه تقصیرها را گردنش انداخت و چه دیواری کوتاهتر از دیوار دولت آن دوره که رئیسش هم در حصر است.
* از کسانی که میگویند اگر دولت حمایت میکرد جنگ سرنوشت دیگری داشت باید پرسید که دولت چگونه می توانست نیازهای تسلیحاتی جبهه ها را تامین کند؟ هیچ کشوری به ما تجهیزات نمیداد. اولین قراردادی که ما برای دریافت تسلیحات نظامی بستیم، با شوروی زمان گورباچف بود که بعد از پذیرش قطعنامه بود. شوروی تا آن زمان حتی حاضر نبود یک فشنگ به ما بدهد.
* درسال ۶۴ که بحث تغییر دولت مطرح بود، یکی از دلایلی که امام نظرش بر تداوم دولت مهندس موسوی قرار گرفت نامه و نظر آقای محسن رضایی مبنی بر محبوبیت نخست وزیر دولت جنگ در میان رزمندگان بود.
* واقعیت این بود که بعد از عملیات کربلای ۵، فرماندهان به آقای هاشمی گفتند که دیگر در جبهه جنوب هیچ طرحی برای اجرا نداریم. اگر عملیاتی بخواهیم داشته باشیم، در جبهه شمال است. البته به نظر من در این مقطع، مرحوم هاشمی هم اشتباه کرد که با این پیشنهاد موافقت کرد و همه نیروها را به جبهه شمال منتقل کردند و جنوب را که استراتژیکترین نقطه کشور بود رها کردند. کل حلبچه به اندازه یکصدم دزفول و اندیمشک ارزش استراتژیک نداشت. من در آن مقطع چون در ستاد فرماندهی کل قوا صدایم شنیده نمیشد، برای امام نامه نوشتم و نقد خود را به انتقال نیروها به جبهه شمال به امام منتقل کردم. همین عقبنشینی باعث شد که عراقیها فاو را با کلی سروصدا تصرف کنند. بعد هم شلمچه و هور را گرفتند؛ البته آنها دیگر عاقلانه عمل میکردند و تا خط مرزی میآمدند. عراقیها جزیره فاو را هشت ساعته گرفتند، ولی تا ۳۲ ساعت جرات ورود به شهر را نداشتند، چرا که باور نمیکردند ما فاوی را که به سختی به دست آورده بودیم به این راحتی از دست بدهیم و فکر میکردند برایشان تله گذاشتهایم. درخط مقدم جبهه جنوب یک عده تفنگ به دست گذاشته بودیم که هیچ پشتیبانی نداشتند.همه این عوامل و شرایط ما باعث شد جنگ به قطعنامه کشیده شود.
* از مهندس موسوی هیچ وقت نظری مبنی بر پایان جنگ را نشنیدم. ما میدانیم که آقای هاشمی بعد از عملیات خیبر به دنبال یک پیروزی بزرگ و خاتمه جنگ بود. فردای روزی که عراق به فرودگاه تهران حمله کرد، در ستاد مشترک ارتش جلسهای با حضور دولت شهید رجایی، فرماندهان نظامی، شهید بهشتی، آقای هاشمی و آقای خامنهای تشکیل شد. در آن جلسه انقلابیترین نظر این بود که ما باید آتشبس را زمانی بپذیریم که در یک حرکت نظامی، عراق را به سر مرزها برگردانیم و همه اراضی اشغالی را پس بگیریم. در واقع از همان ابتدا، بحث بر سر جنگ جنگ تا یک پیروزی بود. بعدها این شعار به جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم تبدیل شد.
* آرایش سیاسی نیروها بعد از پیروزی انقلاب، دو جریان «خط امامی» و «لیبرال» بود بر اساس نامگذاری جبهه ملی، نهضت آزادی و بنیصدر را لیبرال قلمداد می شدند که البته مجاهدین خلق هم در آن مقطع به آن طیف نزدیک بود حزب جمهوری اسلامی، جامعه روحانیت مبارز، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و ... را خط امامی نام گرفته بودند.این آرایش بعد از رفتن بنیصدر بیمعنا شد و جریانی که ما لیبرال مینامیدیم با بیش از ۵۰ نماینده در مجلس، عملا منفعل شدند.
*البته علت آن هم عملکرد غیرقابل دفاع مجاهدین خلق بود که پیش از فعالیت های تروریستی خود را «فرزندان معنوی مرحوم بازرگان» به مردم معرفی کردند ولی عملکردشان در ترور مردم بی دفاع کوچه و خیابان برای هیچ کس از جمله نهضت آزادی قابل قبول نبود. به هر حال بعد از سال ۶۰، در طیف "خط امامی ها" چپ و راست شکل گرفت و این جناح بندی ابتدا از درون سازمان مجاهدین انقلاب آغاز شد. دو طیف در درون سازمان مقابل یکدیگر قرار گرفتند، که بر سر موضوعاتی چون شریعتی، روز کارگر، ستاد بسیج اقتصادی، کوپن، اصلاحات ارضی و... اختلاف نظر جدی و عمیق داشتند. کمکم این طیفبندی به درون حزب جمهوری اسلامی و سپس، جامعه روحانیت مبارز و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم هم تسری پیدا کرد. در اواخر سال ۶۰ شورای اقتصاد، دولت موسوی تصمیم گرفت بحث زیرساخت های اقتصادی کشور را در دستور کار خود قرار دهد. چند نفر از اعضای جامعه مدرسین به امام نامه نوشتند و خدمت ایشان رفتند و نسبت به نفوذ افکار غیراسلامی و کمونیستی در شورای اقتصاد ابراز نگرانی کرده و از ایشان خواستند در جلسات شورای اقتصاد شرکت کرده و نظارت داشته باشند. امام هم موافقت کردند و بنا شد آقایان احمد میانجی و سیدجعفر کریمی و سید مهدی روحانی در جلسات شورای اقتصاد شرکت کنند. بعدها نمیدانم طی چه فرآیندی آقای سیدمنیرالدین حسینی هم به آن جمع اضافه شد به نظر می رسد امام در عین حال برای اینکه حضور علما در آن جلسات، یکطرفه نباشد، ازآقایان موسوی اردبیلی، هاشمی و خامنهای هم خواستند که در جلسات شورای اقتصاد شرکت کنند. و آن مقدمه شکل گیری جناح چپ و راست، در دولت و مجلس شد و پس از آن دولت و مجلس بر سر همین قضایا با شورای نگهبان درگیر شدند. در آن زمان هر لایحه یا طرحی که در مجلس تصویب میشد وقتی به شورای نگهبان میرفت، شورا آن را بر اساس احکام ثانویه تأیید میکرد و معتقد بود وقتی رفع اضطرار شود باید این قوانین را عوض کرد. آن بخش از اعضای جامعه مدرسین هم که در شورای اقتصاد شرکت می کردند، معتقد بودند که حکومت حق ندارد از احکام اولیه تخطی کند مگر از روی اضطرار. این بحث خیلی گسترده مطرح بود و اصرار میشد و فشار میآمد که اینهایی که بر اساس احکام ثانویه تصویب میشوند باید به روال خودش برگردد.
*{درباره خطبه های نمازجمعه مبنی بر لزوم بازگشت به احکام اولیه بعد از رفع اضطرار}: امام در پاسخ به این خطبه، نظریه معروف خود را در مورد ولایت مطلقه فقیه مطرح کردند و تشکیل مجمع تشخیص مصلحت نظام حاصل این نظریه بود. در واقع امام با طرح موضوع ولایت مطلقه فقیه، بحثها را خاتمه دادند. اما بعدها در مبحث ولایت مطلقه فقیه موضوعات دیگری مطرح شد که اصلا مد نظر امام نبود. در واقع امام، بحث ولایت مطلقه را در تقابل با دیدگاه های دوستان راست آن روز یا بخشی از اصولگرایان امروز مطرح کردند، اما بعد از رحلت ایشان، مخالفان آن زمان، مدافعان سرسخت ولایت مطلقه فقیه شدند.
* در ابتدا امام معتقد بودند که اگر دوسوم نمایندگان مجلس، قانونی را تصویب کردند دیگر لازم نیست به شورای نگهبان برود. اما با اعتراضاتی که به امام شد، امام بحث مجمع تشخیص مصلحت را مطرح کردند.
* جدال اصلی بین دو جناح چپ و راست در دهه اول انقلاب برسر اقتصاد دولتی و آزاد و اقتصاد بیبرنامه و اقتصاد برنامهریزی شده بود. برخی در جلسات شورای اقتصادی مطرح میکردند که ما قرآن و منابع فقهی را داریم که اگر تقوا پیشه کنیم. به تصریح قرآن نیاز به برنامه ریزی نیست.
* این روزها بدترین حرفی که من میشنوم این است که زحماتش را ما کشیدیم، پست و مقامش به دیگران رسید. بزرگ و کوچک هم این حرف را می زنند. طرح این قبیل مطالب در واقع ضایع کردن اجر کار عزیزان است. آیا حمایت از روحانی به امید گرفتن پست و مقام بود؟!! یا اینکه انتخاب ایشان برای اداره کشور بهتر از رقباتلقی می شد؟ متاسفانه این روزها اعتراضات به آقای روحانی ریشه در سهمخواهیها دارد.
*موضعگیریهای سهمخواهانه، علاوه بر ضایع کردن کارها، همراهان معتدل و میانه رو را هم مساله دار می کند. این که ما بگوییم در انتخابات چه کردیم و چه نقش مهمی داشتیم، جز سهم خواهی چه معنایی دارد؟ اگر دوستان کاری کرده اند به خاطر اعتقادشان و به خاطر منافع کشور و ملت شان بوده است و کارشان نزد خدا و خلق خدا مأجور است.
*اصلاح طلبان امروز برای انتخابات ۱۴۰۰، خود را آماده کرده و گزینه های مختلف را ارزیابی کنند. البته بدانند شانس تایید گزینه های ایده آلشان بسیار ناچیز است و باید واقع گرا باشند.
*در انتخابات ۹۲، من، که از نامزدی احتمالی مرحوم هاشمی بی اطلاع بودم، از زندان به برخی دوستان توصیه کردم سراغ آقای ناطق نوری بروند، دوستان مخالفت کردند. پاسخ این بود که ایشان در بین اصلاح طلبان زمینه کافی ندارند. جالب است که شنیدم در انتخابات ۹۶ همان نوع دوستان با آقای ناطق نوری دیدار داشتند که با توجه به احتمال عدم حضور آقای روحانی، ایشان نامزد شوند که ایشان هم آمادگی پذیرش نداشت.