بخشي از حفظ تاريخ بشر متعلق به معماري است اگرچه خط اصل و اساس زايش تاريخ بشري را سرو شكل ميدهد. با اينهمه تماشاي آثار قديمي و باستاني نظير پارتنون و آكروپوليس در یونان به عنوان معبد و نيايشگاه و تماشاگاه و معبد زيباي و گنبدي پانتئون در رم و چندين و چند اثر ويژه اين نكته را به ذهن بيننده متبادر ميكند كه خالق يا خالقان اين اثر چگونه به ساخت چنين عجايبي دست زدند؟ امكاناتشان و مهمتر ويژگيهاي برخوردار اجتماعي و سياسي و اخلاقي آنها چه بوده؟
رومي ها پيش از هر قوم ديگر به شهر نشيني روي آوردند و آنچه لازمه زندگي شهري و سازههاي فرهنگي و اجتماعي و شهري بود را ساختند. لازمه اين شهر نشيني ساخت وساز جاده و خيابان و سنگ فرش از يكسو و بناكردن پلها و آبراهها و ميدانها و مهمتر از همه ساخت مكانهاي عمومي مانند نيايشگاهها و معابد بود. در گذر اين ساخت و سازها بود كه فروانروايان هركدام نه به سبب علاقه به معماري بلكه بعلت قدرتنمايي و اعتبار و شكوه خود مايل به باقي گذاشتن اثري از خود بودند.
يونانيان نيز به تعبيري چنين كردند و ماحصل داشتههاي آن چنان سازههايي را براي آيندگان به يادگار باقي گذاشت كه هنر معماري كلاسيك تا سالها از اين داشتهها ارتزاق كرده و ميكند.
تعريف معماري بدون مضامين و تعاريف معماري قديمي و اصيل باستاني - آنچه كه در تاريخ بشري داراي اصل و نسب و سند و هويت و سازنده است- امري بيهوده جلوهگري ميكند.
معماري كلاسيك همتاي نام و عنوان خويش است. اين معماري بركشيده و اگر موجه تر بگوئيم هنر تجسمي منحصر بفرد مربوط به دوران طلايي تاريخ بشر در يونان و روم قديم است.
با اينهمه هميشه دوران معماري كلاسيك يك عصر رو به حركت بوده است و عمده علماي معماري؛ معماري كلاسيك را تا دوران رنسانس داراي زاد و رود ميدانند. پس از رنسانس نيز بويژه در اوايل قرن هجدهم اين روند رو به رشد بوده تا اينكه از دل معماري كلاسيك سبكهاي قابل قبول و موجه و زيبايي زايش شدند.
در معماري كلاسيك مربوط به يونان و روم باستان سيطره جغرافيايي و ميزان آمد و شد به شهرهاي پررونق و همچنين شكوفايي هنرمندان از مهمترين دلايل شكل گيري بناها بود. اما بايد بين معماري يونان و روم همواره تفاوت ها را لحاظ كنيم.
تاريخ معماري زنده ترين اسناد را به بشريت ارائه داده است. از اين منظر قضاوت براي اهل فن ساده تر و بخردانهتر است. شكي وجود ندارد كه در يونان باستان ستون از ابتدا نقش كمتري در سازههاي بزرگ كوچك داشته و اگر واژه مقاطع عمودی را بكار ببريم مي توانيم بگوئيم آثار باستان یونان تقريبا از لحاظ زيبايي شناسي كمتر داراي تنوع و تعدد بوده است. همين سبكها در واقع در معماري كلاسيك پيامدار و پيام آور سبك زندگي؛ رفتارشناختي و حتي معناشناختي مردمان آن ديار بوده است. در اين راستا سه سبك دوریک Doric؛ ایونیک Ionic و سبک کرنتین وجود داشته است . اين سبكها چه در مشابهات و چه در تفاوتها همگي بيانگر سادگي قواعد در معماري كلاسيك هستند.
با اينهمه بايد در لفظ كلاسيك و اطلاق معماري كلاسيك به منايع قديمي و خاص علماي اين رشته مراجعه كنيم. هر خانه سادهاي مرتبط با معماري كلاسيك و هر سرستون و پايهاي متعلق به اين مهفوم نيست.
سادگي و بيپيرايه بودن در اوج نظم و از سويي لذت ديدار در تماشاگر و تحسين ميتواند يكي از دلايل بر اطلاق لفظ معماري كلاسيك بر يك بنا باشد؛ اما فراموش نكنيم كه معماري كلاسيك درجا بايد رونمايي از هنر معقول امري نامعقول باشد.
Michael Gagarin *