هزارانقطره ماتم داشت باران
ميان دستهي زنجيرزنها
بهروي شانه پرچم داشت باران
- سينهزن
هزاران چشم اشكآلود، باران
دوتا دست و تن يك رود، باران
همين ديشب ميان هيئـت ما
يكي از سينهزنها بود باران
- خيمهها
دلم رود است و دريا چشمهايم
فداي دست سقا چشمهايم
هزارانقطره بـاران ميفرستم
براي خيمهها با چشمهايم
عكس: مهبد فروزان