كشتن توله خرس بيگناه در گلستان، آن هم بهدست و پيش روي آنان كه بايد پاسدار و نجاتبخش اين تولهخرس بوده باشند، و زنده زير آفتاب كباب شدن بنيتا از ديگر موارد اخير اينگونه رخدادها بودهاند.
به راستي چگونه است كه نه دبستان و دبيرستان و دانشگاه و نه زندانهايمان، هيچ كدام هرگز نتوانسته و نميتوانند اخلاق و انسانيت و معنويت را در روح و روان آدميان جاري و ساري كنند؟
گويي هركه زر در انبانش اندوخته شده يا زور به بازويش بخشيده شده ميپندارد بايد به ديگران زور بگويد و قلدري و زورگويي در پيش بگيرد و ستم روا دارد و جفا جاري سازد!
گواه آنكه قاتلان بنيتاي بيگناه چند روزي نبود كه تازه از مددجويي «اندرزگاه» آزاد شده بودند و اندرزآموخته چنان سنگدلي و بيرحمي بر خود و آن كودك بيگناه هموار ساختند!! نه آموزش و پرورش ما كارخانه آدمسازي شد، نه آموزش عالي ما و نه اندرزگاههاي ما. هر كدام در فرم و فرايند، زيبا و گيرا رخ مينمايانند اما از كاستي و سستي درونمايه و فقر محتوا بهشدت رنج ميبرند!
واژگان چشمنواز در گفتار برگزيدن اما در پندار و كردار لنگان و افتان و خيزان گرفتار ماندن، آيين و آداب ديرينه ماست كه هويدا نيست تا كدامين هنگام از اين كردار نمايشي پوچ و بيمايه رها خواهيم شد. صدا و سيما هم سخن بر زبان نرانيم بهتر و محترمانهتر است كه به هيچ وجه دانشگاهي ژرف و فراگير نشد.
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در اين فرجام و سرانجام ناگوار، قطعا بيتقصير نبوده و نيست. از نهادها و انجمنهاي روانشناسي و روانپزشكي هم هيچ انتظاري نيست كه در پي رويكردهاي عافيتطلبانه و آسايشجويانهشان، نه ره به نظامهاي آموزشي و پرورشي و تاديبي و تنبيهي پيدا كردهاند و نه ميخواسته و در سر ميپروراندهاند كه روزي روزگاري پيدا كنند!
اين چنين است كه مرز، پرگزند و پرگزندتر ميشود و فراگيري سنگدلي و بيرحمي، ژرفتر و افزونتر. باز در اين تنگنا، بايد سپاسگزار و ارادتمند جامعهشناسان، حقوقدانان و سينماگران بود كه ساكت و بيهوده كنار نمينشينند و دست به قلم و فرياد در گلو ميشوند و هشدار ميدهند و مسئولان را به كنش و واكنش شايسته و بايسته فرا ميخوانند.
نظام آموزش و پرورش و ساختار دانشگاهي ما بايد دگرگون شود تا به جاي اين همه حفظيات زودگذر و ناماندگار ناسودمند و بياثر، بتوانند به آيندهسازان اين مرز و بوم، راه و رسم آزادگي، انسانيت و معنويت بياموزند.
صدا و سيما و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلاميمان نيز بايد به جاي رشد و پرورش مميزي، به پيشگيري و مبارزه با «اپيدمي اختلال بحران هويت و تهاجم بيفرهنگي» بپردازد تا كار و بار بر دوش نيروي انتظامي و دادگستري سنگين و گران نشود كه از ديرباز فراوان گفته اما نشنيدهاند كه «پيشگيري بر درمان مقدم است»! زندان و شلاق و اعدام، درمان نبوده و نخواهد بود و سنگدلي و بيرحمي با وجود بهكار بستن همه آنها، نهتنها كمرنگ و ناپديد نشد، كه هر روز افزونتر و ژرفتر شد.
طرحهاي راهبردي واقعبينانه و عملگرايانه براي چاره ساختن اين اپيدمي سنگدلي و بيرحمي بايد با همكاري جامعهشناسان، حقوقدانان، مردمشناسان، روانشناسان، روانپزشكان و... انديشيده شده و بهكار بسته شود تا هم بازداشتگاهها و دادگاهها و زندانها از اين انباشتگي رها شود و هم اجتماع از شنيدن و ديدن اين همه جفا بر گياه، حيوان و انسان دچار سرگرداني، سرخوردگي، افسردگي، دلمردگي و درماندگي نشود. تا آن هنگام كه درين مرز پر گزند، اره و تيشه آسان و شتابان بر درختان معصوم جنگل فرود ميآيند و چوب و چماق و تير و تزريق اسيد نصيب حيوانات بيگناه ميشود، جنايتهايي همچون سلفي گرفتن قاتلان جوان با پيكر كاردآجين و آتش زده شده قرباني نيز آسوده و آرام مد ميشود.