دشت
بغض کرد و بغض کرد و بغض کرد.
گريه کرد
رودخانه
بازگشت!
- تنهايي
كبرا بابايي:
نسيمي که آمد
مرا با خودش برد
و من بادبادک شدم باز
از اعماق تبعيد در يک اتاق
کنار همين پنجره
چه خوب است
پرواز...
پرواز...
حامد محقق: رودخانه دشت را به سینهاش فشرد و گفت: «با اجازه من میروم.»
دشت
بغض کرد و بغض کرد و بغض کرد.
گريه کرد
رودخانه
بازگشت!
كبرا بابايي:
نسيمي که آمد
مرا با خودش برد
و من بادبادک شدم باز
از اعماق تبعيد در يک اتاق
کنار همين پنجره
چه خوب است
پرواز...
پرواز...