صادق زیباکلام . استاد دانشگاه تهران در ستون سرمقاله شرق با تيتر« با ترامپ همراه نشویم» نوشت:
ترامپ؛ رئيسجمهوری جنجالی و پوپولیست است با رفتارها و موضعگیریهایی پیشبینینشدنی. از اتخاذ مواضع ناگهانی تندی که جلب توجه کرده و افکار عمومی را به سوی او جلب کند، لذت میبرد؛ این رفتار را هم داخل آمريكا و هم در عرصه بینالمللی در ٩ ماه گذشته بارها به نمایش گذاشته است. در آمريكا سیاستها و موضعگیریهای او باعث نارضایتی بسیاری از اقشار و لایههای بیشتر تحصیلکرده جامعه ایالات متحده شده است؛ درعینحال، همچنان بسیاری از سفیدپوستان طبقه متوسط و فقیرتر با تمایلات مذهبی و نژادپرستانه، از او حمایت میکنند. مسائل داخلی آمريكا به ما ارتباطی پیدا نمیکند؛ آنچه بیشتر به ما مرتبط است، طرح موضوعات و مسائل بینالمللی است تا افکار عمومی داخل ایالات متحده به سمت آن جلب شوند. این پدیدهای شناختهشده است که بسیاری از دولتها وقتی در عرصه داخلی با مشکل مواجه میشوند، سعی میکنند با ایجاد یک بحران در بیرون از مرزها، افکار عمومی را به آن سو جلب کنند تا عجالتا از زیر بار فشار مشکلات، رهایی مقطعی پیدا کنند. ترامپ نشان داده اشتیاق زیادی به این رویکرد دارد؛ اینکه یک بحران یا درگیری را خارج از آمريكا به وجود آورد. ایجاد یک بحران بینالمللی باعث میشود بخش زیادی از توجهات در داخل ایالات متحده به سمت بحران بیرونی جلب شود و رئيسجمهور فعلی بتواند نفس راحتی از حجم انبوه انتقادات درون آمريكا بکشد.
درگیریهای خارجیای که میتواند به وجود بیاورد، در سه حوزه تعریف شده است؛ داعش، کرهشمالی و ایران. داعش در ماههای گذشته شکستهای سنگینی متحمل شده و درگیرشدن با آن، خیلی نمیتواند دستاوردی را که ترامپ انتظار دارد، برای او به ارمغان بیاورد. کرهشمالی هم عملا نمیتواند پذیرای یک درگیری عمده شود؛ منهای یک حمله نظامی، واشنگتن تمام فشارها و تضییقات ممکن علیه آن کشور را عملا اعمال کرده است. در واقع، تحریم یا فشار دیگری نمانده که آمريكاییها خواسته باشند علیه کرهشمالی اعمال کنند؛ اما تحریمها نتوانسته بلایی سر کرهشمالی بیاورد. علت آن هم واضح است؛ کرهایها چیزی ندارند که با تحریمهای جدید ترامپ، آن را از دست بدهند. کرهشمالی آنقدر فقیر و تهی هست که اگر دور تا دور آن را هم خندق حفر کنند، اتفاقی برای مردم آن نمیافتد. بنابراین تنها راه ایجاد بحران در رابطه با کرهشمالی، حمله نظامی به آن کشور است که آنهم بنا بر دلایل متعدد، نشدنی است.
میماند حوزه سومی که ترامپ میتواند در آن بحرانآفرینی کرده و توجه افکار عمومی در ایالات متحده را به آن جلب کند؛ ایران. برخلاف کرهشمالی، ترامپ نیازی به حمله و ایجاد درگیری نظامی با ایران ندارد؛ البته ممکن است فردا، تهدیداتی به عمل آورد یا حتی ضربالاجلی هم اعلام کند؛ اما ترامپ نیک میداند از طریق تحریمهای جدی و گسترده و فشارهای دیگر، میتواند دشواریهایی برای ایران ایجاد کند. در عینحال، بخشی از افکار عمومی آمريكا از ضربهزدن و ایجاد تنگنا و فشار علیه ایران، استقبال خواهد کرد یا حداقل مخالفتی با بحرانآفرینی علیه ایران نشان نخواهد داد. بنابراین نبايد هیچ بهانهای به دست ترامپ بدهیم تا بتواند تهدیدات خود را علیه ایران از قوه به فعل دربیاورد. برخلاف کرهشمالی یا داعش، درگیری و بحران میتواند صدمات و آسیبهایی برای ایران به همراه داشته باشد. گفتن اینکه اگر آمريكا از برجام خارج شود دیگر کسی به آمريكا اعتماد نمیکند، اگرچه درست است؛ اما چه چیزی عاید ما میشود. همچنین این باور که اروپا و سایر قدرتهای بزرگ، با آمريكا همراهی نخواهند کرد نیز مسکنی موقت است. درست است؛ اروپاییها در ابتدا از برجام خارج نمیشوند، حتی اعتراض هم خواهند کرد؛ اما واقعیت آن است که حجم مبادلات تجاری بسیاری از کشورهای مهم دنیا با آمريكا، آنقدر برایشان اهمیت دارد که بههیچرو حاضر نیستند آن را به خاطر ایران به خطر بیندازند. صادرات کشورهایی مانند ژاپن، هند، کرهجنوبی، چین و برخی کشورهای اروپایی، به علاوه بسیاری از کشورهای دیگر ازجمله روسیه به آمريكا، آنقدر برایشان اهمیت دارد که حتی اگر قلبا هم از ترامپ و خروج او از برجام متنفر باشند، در عمل حاضر نخواهند شد در بلندمدت - اگر آمريكاییها یکجانبه ایران را تحریم کنند- همچنان به مناسبات تجاری با کشورمان ادامه دهند. یاد و خاطره تحریمها را هنوز به خاطر داریم؛ کمبود مواد اولیه، ماشینآلات، قطعات و لوازم یدکی، مسدودشدن نقلوانتقال مالی، پایینآمدن صادرات نفتی، خروج کمپانیهای بزرگ غربی از ایران، تنها خروجی تحریمها نبودند. فسادی که شاکله اقتصادی کشور را به بهانه «دورزدن تحریمها» در خود فرو برد، از نتایج دیگر تحریمها بود. عقل سلیم و منافع ملی میگویند تحت هیچ شرایطی نبايد بهانه به دست تندروها در کنگره و سنای آمريكا داده شود تا بتوانند چرخ را به عقب بازگردانند و شرایط سالهای ٨٨ تا ٩٢ را بازتولید کنند. ضربالمثلی در زبان انگلیسی هست که برای لزوم احتیاط موتورسواران به کار برده میشود؛ «وقتی برای یک موتورسوار تصادف اتفاق میافتد، موتور نیست که دچار خونریزی میشود».
- اين پرونده تا كي باز خواهد بود؟
روزنامهاعتماد در ستون سرمقالهاش نوشت:
آقاي دكتر فاضل كه با انتخاب و راي بالا دوباره وارد سازمان نظام پزشكي كشور شدند، براي جامعه ايران فردي شناخته شده و محترم هستند، هم به لحاظ تخصص پزشكي و هم از منظر رفتار انساني و اخلاقي. از اين رو با آمدن دوباره ايشان اين انتظار وجود داشت و همچنان هم دارد كه برخي زخمهاي وارده به اعتماد ميان پزشك و بيمار كه در سالهاي گذشته از سطح به عمق رفته بود، درمان شود و التيام يابد. ولي متاسفانه در يكي از نخستين اظهارنظرات خودشان نتوانستند اين مسير اعتمادزايي را هموار كنند، آنجا كه گفتند: «متاسفانه هميشه سعي ميكنيم از كاه، كوه بسازيم و خبر رسانههاي ما خوب و دقيق براي مردم نيست. پرونده كيارستمي نيز از اين موضوع مستثنا نبود.» واقعيت اين است كه اينگونه سخن گفتن نه تنها هيچ كمكي به التيام اين زخم نميكند كه به طور قطع آن را بدتر ميكند. قضيه اين نيست كه آقاي دكتر فاضل نبايد نظرشان را بگويند. اين نوع گفتار سراسر داوري است در حالي كه انتظار ميرود كه سازمان نظام پزشكي گزارش دقيق و بيطرفانهاي ارايه كند تا اجازه ندهد كساني از كاه كوه بسازند. مشكل اصلي در اين ماجرا متوجه نحوه برخورد و اطلاعرساني سازمان نظام پزشكي بود. بحث اين نيست كه آيا برخورد خانواده مرحوم كيارستمي درست بود يا نادرست؟ آيا انتقال آن مرحوم به فرانسه درست بود يا نادرست؟ آيا پزشكان فرانسوي در فوت كيارستمي مقصر بودند يا نبودند؟ كه همه اين پرسشها ميتواند و بايد هم بررسي شود. آنچه مربوط به سازمان نظام پزشكي ايران است، رسيدگي و اظهارنظر نسبت به دوره درمان مرحوم كيارستمي در تهران است.
به علاوه اگرچه جان و زندگي هر انساني اعم از پزشك، سياستمدار، هنرمند و يك كارگر عادي محترم و ارزشمند است و بايد در برابر همه اينها مسووليتپذيري داشت، ولي ارزش خبري اين جانها يكسان نيست. روزانه حدود هزار نفر در ايران فوت ميكنند ولي هيچكدام اهميت خبري پيدا نميكند و در اين ميان فقط مرگ برخي از افراد مهم و برجسته ميشود. از اين رو لازم است كه بيش از موارد ديگر مورد توجه قرار گيرد. حداقل به خاطر افكار عمومي بايد به آن توجه بيشتري كرد. آقاي فاضل گفتهاند كه با تشكيل گروه ويژه جهت رسيدگي به اين موارد مخالف هستند. عليالقاعده اين ديدگاه درست است و رسيدگيها بايد به نحوي باشد كه نيازمند رسيدگي ويژه نباشد. ولي اين يك وجه ماجراست. هنگامي كه افكار عمومي حساس ميشود، آيا ميتوان در برابر آن بيتفاوت بود؟ اين نوع رسيدگيها به خاطر احترام به افكار عمومي است.
بارها تاكيد شده است كه پزشكان نه تنها از اقشار مورد احترام و اعتماد مردم هستند، بلكه اعتماد به آنان از الزامات و ابزار حرفهاي آنان نيز هست. كسب اعتماد و حفظ آن وظيفه پزشكان است.
با اين ادبيات نميتوان اعتماد را حفظ كرد. اعتمادي كه متاسفانه در دو سال گذشته تا حدي خسارت ديده است. به نظر ميرسد كه جامعه پزشكي نتوانست در جريان پرونده مرحوم كيارستمي به گونهاي رفتار و عمل كند كه موجب رفع سوءتفاهمات شود. درست است كه پزشكان به صورت عادي طرف جامعه پزشكي را خواهند گرفت، ولي هنگامي كه در مقام داوري و رسيدگي به ادعاها هستند، به طور قطع بايد حداقل بيطرف باشند، هرچند طرفداري نسبي از بيمار نيز پسنديده است. زيرا بيمار كسي را ندارد كه در برابر پزشك از او حمايت كند، جز وجدان و اخلاق پزشكي كه بايد در رفتار و گفتار مسوولان نظام پزشكي بازتاب پيدا كند. بهترين دفاع از پزشكان، محكوم كردن ديگران نيست، ابراز همدردي با كساني است كه عزيزانشان را از دست دادهاند، به علاوه بيان شفاف و روشن مسائل و اتفاقات است. اينكه پزشكان فقط در دفاع از خودشان و همكارانشان سخن بگويند، حتي اگر اين دفاع معقول و منطقي هم باشد، مشكلي را حل نميكند. مخاطب بايد حس كند كه با مجموعهاي بيطرف سروكار دارد كه به جز حقيقت، به چيز ديگري پايبندي ندارند. شايد بردن مرحوم كيارستمي به فرانسه اشتباه بود و شايد هم آنجا در درمان وي مرتكب خطا شده باشند و در نتيجه اگر فوت نميكرد، اين حساسيتها به وجود نميآمد يا خيلي كمتر بود، ولي نظام پزشكي بايد به موارد پيش از رفتن وي بپردازد و پرونده آن را حلوفصل كند. شايد يك علت مهم بردن وي به فرانسه به وجود آمدن همين بياعتمادي به نظام پزشكي بود. انتخاب ادبيات مناسب براي ورود به اين مقولات بسيار مهم است.اي كاش اين پرونده با چنين ادبياتي باز گشوده نميشد.
فارغ از همه اين موارد، معلوم نيست كه تا كي بايد اين پروندهها كش داده شود. در نهايت بايد سازمان پزشكي قانوني يا يك مرجع صلاحيتدار اظهارنظر نهايي كند. اينكه پروندههايي گشوده شود ولي هيچگاه بسته نشود، براي فضاي عمومي جامعه خطرناك است.
- معجزه جاري انقلاب
روزنامه رسالت در ستون سرمقالهاش نوشت:
احساس عزتي که در مسير بندگي قادر مطلق حاصل مي شود، انسان را به صخره اي استوار تبديل مي کند که نه تنها در برابر تهديدها و تازيانه هاي ستم زانو نمي زند، که ظلم به ديگران را نيز تحمل نمي کند. يک ملت تا زماني که احساس عزت و سربلندي مي کند تسخيرناپذير بوده و از اقتداري بازدارنده برخوردار است، و از اين جهت که به الگوي مقاومت براي ساير ملت ها تبديل مي شود، خشم سلطه گران را برمي انگيزد. قدرت هاي سلطه گر که در صدد فريب و نفوذ وغارت ميراث ملت ها هستند، در مسير تحقق مطامع خود همواره به انسان هاي عزتمند به چشم يک مزاحم نگاه مي کنند و به همين دليل در صدد برداشتن چنين مانعي از پيش روي خود برمي آيند.
مصادره و راهبري افکار عمومي ملت ها براي سلطه گران، بسيار مثمرثمرتر و کم هزينه تر از اشغالگري سرزمين آنهاست و تحقق اين هدف نيازمند نفوذ و تلاش براي سلطه فرهنگي است. براي دستيابي به سلطه فرهنگي، يک ملت تحقير شده و هويت از دست داده، آسان ترين هدف تلقي
مي شود و اگر سلطه فرهنگي محقق شد، فرهنگ استحاله شده نه تنها هيچ مخالفت و مقاومتي ندارد که خود براي دشمن آغوش باز مي کند و حتي راه تکميل سلطه همه جانبه او را هموار مي سازد.
در کوتاه مدت رسانه هاي وابسته، و در بلند مدت دستگاه تعليم و تربيت يک کشور اشغال شده، به دست مديران خريداري شده و نفوذي، مأموريت استحاله فرهنگي را بر عهده مي گيرند و نوجوانان و جواناني که آينده را در اختيار دارند نيز هدف هاي اصلي براي اين کمند مي شوند.
«ذلت» طرف مقابل عزت است و بستر مناسب براي مصادره هويت ملت ها. هيچ چيز مانند ذلت نفس، انسان را مستعد تباهي نمي سازد. حرص، طمع، شهوت و آلودگي به گناه زمينه ساز خفت و ذلت در انسان مي شوند و کسي که احساس ذلت و حقارت کند، تن به هر پَستي و دنائتي مي دهد و بايد هميشه ديگران از شرارت او برحذر باشند ، از خيانت به دوستان تا وطن فروشي و هموارسازي راه نفوذ دشمن.
به همين دليل سلطه گراني که خود را خدايان مردم تصور مي کنند، عزت و سربلندي آنان را برنمي تابند. بر اساس آنچه که در قرآن کريم آمده است، فرعون ملت خود را با گروه بندي و فرقه فرقه کردن تضعيف و تحقير مي کرد تا تسليمش شوند و او را بندگي کنند و به هرچه او مي طلبد تن دردهند تا جايي که کودکان خردسال آنها را سر مي بريد و آنان نيز چون گناهکار و آلوده بودند و از قبل ذليل و خوار شدند ناگزير از تحمل ستم بودند .
اما رهبران الهي چون مردم را به خدا دعوت مي کنند، عزت و سربلندي آنان را آرزو مي کنند و خود نيز پرچمدار عزت و سربلندي
مي شوند و از هر گفتار يا رفتار ذلت بار به شدت احتراز مي کنند. پيشواي بزرگ عزتمندان جهان، حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام مواضع خود را در اين زمينه با تعابير مختلف بيان فرموده اند:
1- لا والله لا أعطيکم بيدي إعطاء الذليل ولا أُفرُّ فرار العبيد: به خدا سوگند، نه دست ذلت و خواري به شما مي دهم و نه چونان بردگان مي گريزم.
2- ... و هيهات منّا الذلة. يأبي الله ذلک لنا و رسوله والمؤمنون و حجور طابت و طهرت و أنوف حميّة و نفوس أبية من أن نؤثر طاعة اللئام علي مصارع الکرام: و هيهات كه ما تن به ذلت و خواري دهيم. خدا و رسول او و مؤمنان و دامن هاي پاك و مطهر[ي كه ما در آن پرورش يافته ايم] و دل هاي غيرتمند و جان هاي بزرگ منش، اين را بر ما نمي پذيرند كه فرمانبري از فرومايگان را بر مرگ شرافتمندانه ترجيح دهيم.
3- الموت أولي من رکوب العار - و العار أولي من دخول النار... يعني مرگ در نزد من سزاوارتراست از اينکه زير بار ذلت تسليم شدن بروم و تحميل ذلت و خواري از سوي دشمن به خاطر تسليم نشدن در مقابل خواسته هاي او بهتر است از دخول در آتش قهر الهي.
اين ظاهراً يک اعلام نظر بود، اما صدها سال، هزاران مبارز ظلم ستيز را به مقاومت و پايداري و جهاد باستمگران فراخواند و به اسيران سياهچال ها و شکنجه گاه هاي ظالمان اميد و انگيزه بخشيد تا مقاومت کنند و ده ها حاکم ستمگر را سرنگون و ارتش هاي اشغالگر را دچار شکست کرد.
پيامي که هشت سال دفاع مقدس ما را نيز توفنده تا پيروزي، هدايت کرد و مدافعان حرم را در جهاد بزرگشان سربلند و سرافراز ساخت.
با الهام از همين پيام، امام خميني رضوان الله تعالي عليه در مسئله ذلت بار «کاپيتولاسيون» که رژيم شاهنشاهي به آن تن داده بود نيز فرياد اعتراض برآوردند و فرمودند: استقلال ما را فروختند...عزت ما پايکوب شد... عظمت ايران از بين رفت... عظمت ارتش ايران را پايکوب کردند....
و اين گونه انقلاب اسلامي آغاز شد. انقلابي که در پرتو تأسّي به سيره حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام هر تحريم و محدوديت را تحمل مي کند اما زير بار زورگويي ستمگران دنيا نمي رود و تن به ذلت نمي دهد و اکنون در آستانه چهل سالگي همچنان جاري و پر خروش و بالنده است. انقلابي که مي رود تا پيام «هيهات منّا الذلة» حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام را به گوش همه جهانيان برساند و آنها را به قيام عليه ستمگران فرا خواند.
شکل گيري جبهه مقاومت اسلامي و رويش مدافعان حرم از ملت هاي مختلف منطقه نيز نتيجه تربيت جهادي مدرسه عاشوراست و شهيد محسن حججي که در بيان 11/7/96 مقام معظم رهبري، آيت الهي و عامل «عزت و سربلندي ملت ايران» و «معجزه جاري انقلاب اسلامي» توصيف شد، خود تربيت شده همين مدرسه است. مدرسه اي که محراب و مأذنه دارد و هر از چندگاه بر مأذنه آن طنين اذان عاشورا از حنجره شهيدان شنيده مي شود تا امام و امت را به جهاد بخواند. و اينک «سخنگوي شهيدان» بر فراز اين مأذنه قرار گرفته است:
حي علي الجهاد...مدرسه اي که کانون تربيت جهادي است. تربيت جهادي يعني ظلم ستيزي و ذلت ناپذيري. يعني با تکيه بر ايمان، تقوا، بصيرت، شجاعت و همت بلند، دل از تعلقات فريبنده زودگذر زميني کندن و در فضاي جهادي تنفس نمودن و به محبوب آسماني دل بستن و همواره خود را در لباس رزم احساس کردن و از دشمن باطني و ظاهري غافل نشدن. يعني مجاهدت براي سربلندي و بالندگي.اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند: خداوند... جهاد را براى عزت و سربلندى اسلام واجب فرمود. (9) رزمندگان جهان اسلام نيز با عمل به اين رهنمود و اعتماد به وعده هاي الهي و تحمل عرصه هاي دشوار جهاد، پرچم عزت و افتخار جبهه مقاومت اسلامي را به اهتزاز درآوردند و اگر آمريکا و اروپا واسرائيل و آل سعود از اين «استهلال» مبهوت شده و به خشم آمده اند، اين هنوز اول حادثه است و بايد منتظر نقطه اوج و کمال آن نيز باشند. «ألا إنّ نصرالله قريب - بدان که ياري خدا نزديک است.»
- برجام و راهبرد جدید آمریکا!
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
1- «اگر اروپا از واشنگتن پیروی کند، برجام از بین خواهد رفت.» این شاه بیت مصاحبههای وزیر امورخارجه کشورمان بعد از نشست شورای آتلانتیک و حضور سفرای اروپایی در کنگره آمریکا بود.نشست شورای آتلانتیک با حضور سفرای کشورهای اروپایی و متعاقب آن نشست کنگره آمریکا با این سفرا را باید مهم تلقی کرد که ابعاد و پیامهای جدی داشتند اما متاسفانه محتوای آنها در رسانهها و افکارعمومی چه با هدف سانسور از سوی برخی رسانهها و چه به علت غفلت دیگر رسانهها انعکاس مناسبی نداشت. در مطلب «حمایت وارونه اروپا از برجام» برخی از پیامهای نشست آتلانتیک مورد تحلیل قرار گرفت اما برخلاف فضاسازیها و سانسور برخی رسانههای داخلی، مهمترین پیام این دو نشست این بود که دولت ایران در مقابل تهدیدات آمریکا روی حمایت اروپا از برجام حساب باز نکند! و به گفته خود سفرای اروپایی، آنها «به آمریکا پیشنهاد همکاری در زمینه طیف وسیعی از اقدامات برای مهار ایران در منطقه» را ارائه دادند.
2- با دقت در مواضع وزیر امورخارجه در مصاحبه هایش با رسانهها قبل و بعد از این نشستها بهخوبی شکست دیپلماسی رسانهای و ایمیلی و توئیتری آقای ظریف آشکار است. البته آقای ظریف خودش هم قبل از نشست آتلانتیک به حمایت اروپا از برجام نیز چندان مطمئن نبود و نگرانی از تاثیرگذاری آمریکا بر مواضع اروپاییها در مصاحبههایش مشهود بود. اما ظاهراً آقای ظریف بعد از این نشستها پیام اصلی اروپاییها را دریافت کرد و ناامیدی از حمایت اروپا در مواضع وی کاملا آشکار شد و نشان داد که تردید وزیرامورخارجه درباره عدم حمایت اروپا از برجام به یقین تبدیل شده است. ظریف در مصاحبه مشترک با گاردین و فایننشال تایمز بعد از نشست آتلانتیک در حالیکه منفعلانه و ملتمسانه از اروپاییها میخواهد آمریکا را نادیده بگیرند و برجام را نجات دهند، نه تنها ناامیدی خود از حمایت اروپا را نشان داد بلکه حتی نسبت به حمایت قاطع دیگر کشورها هم اظهار تردید کرد تا جایی که به دو خبرنگار گاردین و فایننشال تایمز گفت «اگر اروپا، ژاپن، روسیه و چین تصمیم بگیرند با آمریکا همراهی کنند، این یعنی پایان و مرگ برجام خواهد بود»!
3- البته این ناامیدی در مواضع روزهای اخیر آقای روحانی هم قابل درک است تا جاییکه از احتمال«رفتن برجام» میگوید و بر خلاف گذشته دیگر از حمایت اروپاییها از برجام، سخن نمیگوید و برای توجیه راه به اشتباه رفته از قرآن مایه میگذارد، البته مثل ادعای صلحطلبی امام حسن(ع) و امام حسین(ع) و در ادامه همان روش «تطبیق بدون تفکر»!
4- همانگونه که قبلا و در طول پنج سال گذشته بارها با شواهد و قرائن مستدل گفته بودیم انتظار ایجاد اختلاف بین واشنگتن و بروکسل برای حفظ برجام توهمی بیش نیست که برخی در تهران برای خود ساختهاند. اما آقای ظریف بعد از35 سال کار دیپلماتیک در آمریکا و اروپا و چهار سال مذاکرات هستهای با این کشورها به این نتیجه رسیده است. وی هنگام ترک نیویورک درمصاحبه با نشریه پولیتیکو با رد هرگونه شکاف بین اروپا و آمریکا و اصل قرار دادن همراهی اروپا با آمریکا تاکید میکند «اروپا کاری را میکند که به نفعش باشد و گوش نکردن اروپا به حرف آمریکا فقط یک احتمال است.»
5- اما چرا اروپاییها به همراهی آمریکا تن میدهند و چرا ظریف به این زودی خود را باخته و ناامیدانه از پایان برجام سخن میگوید؟ اولا علت اصلی، توجه نکردن به تذکرات و راهنماییهای رهبرمعظم انقلاب است که دلسوزانه تیم مذاکرهکننده ایرانی را «فرزندان انقلابی» خواندند و خلل و فرج برجام را یک به یک به آنها نشان دادند و بر رفع این خلل و فرج تاکید داشتند. متاسفانه دولت و تیم مذاکرهکننده به علت اینکه تلاش داشتند عجولانه برای رسیدن به اهداف حزبی و جناحی، و نه با نگاه راهبردی در سیاست خارجی، برجام را امضا کنند، نه تنها به این راهنماییهای دلسوزانه و مدبرانه رهبری توجه نکردند، بلکه برخلاف منافع ملی حتی از خطوط قرمز نظام هم عبور کردند و نتیجه این سیاست و عملکرداشتباه، اکنون به دست گرفتن«کاسه چه کنم، چه کنم!» شده است. لذا اگر آن زمان که رهبر معظم انقلاب در پاسخ به تهدیدات و یاوهگوییهای رئیسجمهور آمریکا فرمودند «اگر آمریکا برجام را پاره کند، ما هم آن را به آتش میکشیم»، آقایان این مواضع انقلابی و شجاعانه رهبری را پشتوانه دیپلماسی خود میکردند و در برابر نقض مکرر برجام از سوی آمریکا، موضع انقلابی به آتش کشیدن برجام را میگرفتند و با ارسال پیامهای غلط موجب گستاختر شدن آمریکاییها نمیشدند، حداقل در برابر خود برجام و نه ملت ایران!، شرمندهِ متهم شدن به نقض برجام نمیشدند!
هرچند که عرق شرمندگی برداشته نشدن تحریمها و حل نشدن مشکلات اقتصادی با برجام، آن زمان که رئیسجمهور جلوی دوربین وعدههای خود را انکار کرد، بر پیشانی آقایان نشست، اما به رگ غیرتشان برنخورد! ثانیا آمریکا مکارانه با کمک خود اروپاییها و در سایه غفلت و ضعف کارشناسی تیم مذاکرهکننده ایرانی و درک نیاز دولت یازدهم به امضاء برجام برای ماندن در قدرت، این خلل و فرج را در برجام قرار داد تا امروز نیز با کمک خود اروپاییها از این خلل و فرج علیه ملت ایران استفاده و از دولت دوازدهم باج ماندن در قدرت را طلب کند!. آنگونه که بعد از امضاء برجام خانم وندی شرمن گفته بود تیم مذاکرهکننده ایرانی فرق واژه Lift و End را نفهمیدند و به قول گری سیمور مشاور باراک اوباما «یا حواسشان پرت بوده یا فریب خوردهاند!». لذا علاوهبر خلل و فرج بخش دسترسیهای برجام معروف به بخش Q و همچنین بخش T که آمانو خواستار شفاف سازی درباره آن شده، در مقدمه برجام تاکید شده «امضاءکنندگان برجام باید به صلح و امنیت منطقه کمک کنند» جان کری با آگاهی از همین بند برجام گفته بود «حالا نوبت ترامپ است تا ایران را در منطقه مهار کند»!. تیم مذاکرهکننده ایرانی نیز براساس قول جان کری! پیشبینی نمیکرد این بند از برجام به وسیلهای برای نقض برجام از سوی آمریکا تبدیل شود، تا جایی که جارت بلاک هماهنگکننده سابق اجرای برجام در وزارت خارجه آمریکا چنین وضعی را «فوقالعاده» توصیف کرد! نکته در خور توجه اینکه همه شواهد و اسناد به وضوح نشان میدهند که عامل تنش و بیثباتی در منطقه، آمریکاییها و اروپاییها هستند که به طور مستقیم و یا به روش جنگهای نیابتی منطقه را به آشوب کشیدهاند.
6- بعد از دو نشست آتلانتیک و کنگرهِ آمریکا این نگرانی و ناامیدی ظریف در تیم رسانهای حامی وی نیز خود را نشان داده است. رسانههای دولتی حامی برجام بعداز حمایت از سیاستهای غلط چهار سال گذشته دولت تدبیر و امید در مذاکرات هستهای اذعان کردند که راه درست همان بود که رهبرمعظم انقلاب همواره برآن تاکید میکردند، یعنی «نگاه به درون»! رسانههای دولتی در مقالات متعددی از جمله تحت عنوان«استراتژی نگاه به درون روش مواجهه با ترامپ» علاوه بر اذعان به درستی این نگاه در دولتهای نهم و دهم که «از یک دهه گذشته در سیاست خارجی کشورمان پدیدار شده است»، تاکیدکردند «تهدیدات رئیسجمهور آمریکا در سازمان ملل این درس مهم را در پی داشت که بهترین روش برای مقابله با سیاستهای خصمانه آمریکا تکیه بر منابع داخلی کشور و خوداتکایی اقتصادی است.»
7- سفر ظریف به عمان و متعاقب آن به قطر را نیز باید نشانهای از ناامیدی وی از کشورهای اروپایی دانست که وزیر امورخارجه را به سمت کشورهای منطقه سوق داده است. دولت یازدهم در ابتدا با اعلام اینکه باید با آمریکا به عنوان کدخدای جهان بست، همه کشورها از جمله روسیه و چین و کشورهای منطقه و حتی اروپا را به نوعی از ایران رنجاند، اما اکنون با ناامیدی از آمریکا به سراغ اروپا رفته و پس از ناامیدی از اروپا هم به سراغ کشورهای منطقه آمدهاند.
8- اولا اساس این راهبرد بر طرح جدید تیلرسون وزیرامور خارجه و سناتور کورکر رئیسکمیته روابط خارجی سنای آمریکا استوار است که سیانان از آن خبر داده است. ثانیا در این طرح با اصلاح قوانین کنگره، رئیسجمهور آمریکا یکبار برای همیشه باید درباره برجام به کنگره گزارش دهد و به جای گزارش دادن هر نود روز درباره برجام، موظف است به صورت مرتب درباره رفتارهای ایران در منطقه که به ادعای آمریکا حمایت از تروریسم و برنامه موشکهای بالستیک را شامل میشود، گزارش دهد. ثانیا با طرح تیلرسون- کورکر کنگره همان تحریمهای هستهای را به بهانه برنامه موشکهای بالستیک و محور مقاومت درمنطقه علیه ایران اعمال خواهد کرد که آمریکا در برجام متعهد به لغو آنها شده بود. با این راهبرد، آمریکا برای همیشه از شر متهم شدن به نقض برجام به دلیل اعمال تحریمهای هستهای! خلاص خواهد شد و این از یک طرف عملاً همان پایان و مرگ برجام است که ظریف از آن سخن گفته! و از طرف دیگر همان پاره کردن برجام و طوفان بعد از آرامشی است که ترامپ عنوان کرده است! براساس این راهبرد اکنون چهار طرح برای اعمال تحریمها علیه ایران روی میز کنگره است که دو طرح آن هفته گذشته به تصویب کمیته امور خارجی کنگره رسیده است. رابعا آمریکاییها با این طرح که از آن به عنوان یک «ضربه استادانه از روی بلوغ سیاسی و دیپلماتیک» یاد کردهاند، میتوانند اروپا را هم با خود همراه کنند. لذا هرچند در دولت تدبیر، خود کرده را تدبیر نیست! اما باید به ملت پاسخ داده شود که چه شد با برجام تحریمها ماندند و مشکلات اقتصادی حل نشدند؟!