من هيچ فيلم ارزشمندي در تاريخ سينما سراغ ندارم كه فيلمنامه قابلقبولي نداشته باشد. بزرگترين كارگردان دنيا هم نميتواند بر اساس فيلمنامهاي آشفته و ضعيف، فيلم قابل دفاعي بسازد.
در سينماي ايران به فيلمنامه چنانكه بايد بها داده نميشود. اين را ميشود از دستمزدي كه به فيلمنامهنويس اختصاص مييابد، درك كرد. با سينمايي سروكار داريم كه تهيهكننده به راحتي حاضر است براي بازيگر سرشناس و سوپراستار بالاترين دستمزدها را پرداخت كند ولي وقتي نوبت به فيلمنامهنويس ميرسد، داستان تغيير ميكند.
كاري به استثنا ندارم. عرف دستمزدي كه در سينماي بدنه براي فيلمنامه پرداخت ميشود پايين است. با اين دستمزدها حرفهايترين فيلمنامهنويس هم حاضر نميشود وقت زيادي براي نوشتن صرف كند. نوشتني كه فاكنر آن را عرقريزان روح ميدانست و اگر قرار باشد به شكل اصولي به آن پرداخته شود، كاري است بسيار دشوار.
وقتي دستمزد به اندازه زحمتي كه نويسنده بايد بكشد پرداخت نميشود، فيلمنامهنويس حرفهاي ناچار ميشود جاي مثلا يك فيلمنامه در سال، چند سناريو را به نگارش درآورد. از دل اين شتاب و پركاري، كار خلاقه بيرون نميآيد و بيدليل نيست كه برخي از فيلمهاي ما مشابه يكديگر ميشوند. اين فيلمهاي همسان و همشكل محصول همين مناسبات غلط است.
سينماي ايران براي بالا بردن ظرفيتهايش، ابتدا نيازمند جايگرفتن مرحله نگارش فيلمنامه است. اگر به فيلمنامه بها داده شود، قطعاً شاهد رشد كيفي سينما خواهيم بود.
ما در حوزههايي چون كارگرداني، تدوين، فيلمبرداري و... شاهد حضور چهرههاي مستعدي بودهايم؛ روندي كه از دهه 60 شروع شده و همچنان ادامه يافته است.
اين سينماگران و تكنيسينهاي برجسته، با تمام هنرشان اگر متن خوبي در اختيار نداشته باشند، تواناييشان به هرز ميرود. نوشتن را جدي بگيريم و برايش ارزش قائل شويم كه همهچيز از متن آفريده ميشود.