استاد در 80سالگي هنوز هم تنه به تنه جوان ها مي زند. چه با شيك پوشي و موهاي سفيدبرفي مرتب شده اش و چه با سرزندگي اش.
لوريس چكناوارايان شايد شناخته شدهترين موزيسين ايران در عرصه جهاني است؛ كسي كه به قول خودش بيش از 60سال از زندگي اش را صرف«آسمانيترين هنر بشر» كرده است. البته بهانه ما براي ديدار با استاد، نه موسيقي كه يكي از قديميترين علاقه مندي هاي شخصي زندگي اش است؛پيادهروي. او سال هاست كه در تهران از ماشين شخصي استفاده نمي كند و هر كجا كه مي خواهد برود يا پياده مي رود و يا با استفاده از وسايل حمل و نقل عمومي. او مي گويد:«پياده روي باعث مي شود بيشتر از هميشه به مسائلي كه دوست دارد فكر و نگاه كنم» . و بعد بلافاصله با خنده تاكيد مي كند:«اصلا پياده روي همين چيزهايش خوب است!».
- شما در بيشتر گفتوگوهايي كه داشتهايد بارها تأكيد كردهايد كه هيچوقت از انتخاب شغلي كه الان داريد پشيمان نشدهايد، درست است؟
بله، خدا را شكر هيچوقت اين اتفاق نيفتاده چون بهنظر من هنر از خداشناسي است و موسيقي هم از آن مستثنا نيست. من هميشه با موسيقي در دنياي ديگري كه خيلي زيباست قرار ميگيرم و از بودن در آن لذت ميبرم، به همينخاطر بارها و بارها از اينكه چنين مسيري برايم رقم خورده خدا را شكر كردهام و اگر هزار بار ديگر به گذشته برگردم باز هم دنياي موسيقي را براي مسير زندگيام انتخاب ميكنم.
- از انتخابهاي ديگر زندگيتان هم به همين صورت راضي هستيد؛ مثل همينكه انتخاب كردهايد در تهران ماشين نداشته باشيد و طور ديگري در شهر تردد كنيد؟
دقيقا همينطور است. از يك زمان به بعد اين تصميم را گرفتم و از آن خيلي راضي هستم. هنر يك موضوع آسماني است و زندگي ما يك موضوع زميني؛ من نميتوانم با نواختن موسيقي هميشه در آسمان بمانم. بايد براي زندگي روي زمين زندگي كنم. براي همين تصميم گرفتم كه آن را به بهترين شكل ممكن هدايت كنم. كنارگذاشتن رانندگي و استفاده نكردن از ماشين شخصي هم در همين جهت است. با اين اتفاق من فرصت پيادهروي و بودن در ميان مردم را پيدا كردهام.
- حالا واقعا چرا ماشين شخصيتان را كنار گذاشتهايد؟
من خيلي وقت است كه در تهران ماشين ندارم و رانندگي نميكنم، چون تمركز رانندگيكردن در شهر شلوغي مثل تهران را ندارم. اينجا خيلي از مردم بهخصوص موتوريها قانون را رعايت نميكنند و اين من را اذيت ميكند، براي همين ترجيح ميدهم تنها باشم و راه بروم تا به مسيرهايي كه به ايستگاه اتوبوس و مترو ميخورد برسم.
- اگر عجله داشته باشيد چطور؟
آنوقت از آژانس استفاده ميكنم؛ يعني براي هر كاري، انتخاب خوبي وجود دارد. اما اگر عجله نداشته باشم، پيادهرفتن از مسيرهاي زيبا و نهايتا رسيدن به مترو و اتوبوس، انتخابهاي بسيار خوبي براي من هستند.
- چهچيزي در اين پيادهرويها ممكن است اذيتتان كند؟
موتوريها كه همهجا هستند و هيچ چهارچوبي براي خودشان قائل نيستند. آنها بهخودشان اجازه ميدهند كه وارد حريم عابران پياده شوند. باورتان ميشود خيلي وقتها كه ميخواهم از پيادهرو بروم هم مدام به چپ و راست نگاه ميكنم كه نكند يك موتوري سر برسد و من با او برخورد كنم.
- يعني اگر كسي از مشكلات پيادهرويكردن در تهران از شما بپرسد، چه ميگوييد؟
راستش را بخواهيد، موتوريها بزرگترين مشكلي هستند كه ممكن است پيادهروندهها با آنها برخورد كنند؛ مشكلي كه نهتنها حل نميشود بلكه بدتر هم شده است. حركتهاي تند و خطرناك موتوريها از خيابان گذشته است و ديگر پيادهروها را هم گرفتهاند و كار كساني كه در پيادهرو راه ميروند را واقعا سخت كردهاند. كسي كه پيادهرو را انتخاب كرده است، بايد آسايش داشته باشد. بهنظر من اين خيلي بد است كه مادري در پيادهرو هم ترس برخورد فرزندش با يك موتوري را داشته باشد. من كه فكر ميكنم فقط مانده است كه موتوريها از در خانهام داخل بيايند و از پنجره به بيرون بروند.
- در اين سالها هيچوقت نشده است كه بگوييد كاش اين تصميم را نميگرفتم و ماشين را كنار نميگذاشتم؟
من در ديگر كشورها رانندگي ميكنم ولي در تهران واقعا پيش نيامده است؛ چون من هميشه در فكر هنر و موسيقي هستم و براي رانندگي در تهران، حواست بايد خيلي جمعتر از حالت عادي باشد. بنابراين ترجيح ميدهم يا پيادهروي كنم يا كس ديگري رانندگي كند تا من بتوانم به فكرهاي خودم مشغول باشم.
- ترافيك تهران خستهتان نكرده است؟
واقعا خستهكننده است چون قانون ندارد. هرچيزي كه قانون نداشته باشد آدم را خسته ميكند. همين باعث شده است كه با پيادهرفتن و استفاده از مترو و اتوبوس، از اين ترافيك بيقانون دوري كنم.
- شما خودتان فرد قانونمندي هستيد؟
قانون خيلي مهم است و زندگي بدون قانون جهنم است. بهنظر من حتي موقع پيادهروي هم بايد قانون را رعايت و نظم و ديسيپلين يك عابر پياده را حفظ كرد. عابر هم ميتواند خطاكار باشد و نظم را بههم بزند. اگر اين موضوع در ما نهادينه شود كه به ديگران احترام بگذاريم تا به ما احترام بگذارند، ميتوانيم زندگي خيلي بهتري داشته باشيم.
- فكر ميكنيد چرا اين تفكر شما هنوز خيلي همهگير نشده است؟
هركسي بسته به شرايطي كه دارد، متفاوت فكر ميكند. البته در كشورهاي اروپايي اين روال خيلي عادي است و بيشتر كساني كه ماشينهاي شخصي خوبي هم دارند، براي رفتوآمدهاي اداريشان از ماشين خودشان استفاده نميكنند.
- چرا آنجا اين موضوع جا افتاده است و اينجا نه؟
من نميتوانم بگويم چرا و براي همه يك حرف يكسان بزنم. هركسي دليل خودش را براي اين كار دارد. يكي ميگويد رانندگي تفريح من است. يكي براي رسيدن بهكار خاصي واقعا مجبور است كه از ماشين استفاده كند. يكي هم رانندگي را دوست دارد و به آن عشق ميورزد. هركس بسته به نيازش بايد بهترين انتخاب را داشته باشد. من هم با توجه به روحيات و دغدغههاي فكريام تصميم به اين كار گرفتهام ولي نميتوانم با يك جمله همه را به اين كار ترغيب كنم. هركسي بايد خودش به بهترين نتيجه برسد. اما اين واقعيتي است كه بيشتر آدمها در دنيا در ساعتهاي اداري و براي رفتن به محل كار يا دانشگاه، از ماشين شخصي استفاده نميكنند و پيادهرفتن و استفاده از وسايل نقليه عمومي انتخاب هميشگي آنهاست.
- از سيستم مترو و اتوبوس راضي هستيد؟
بله، راضي هستم ولي ميتوانست بهتر از اين هم باشد. اگر مترو كمي زودتر بيايد، در بعضي از ساعتهاي شلوغ و پررفتوآمد، فشار جمعيت آنقدر زياد نميشود. فكر ميكنم زيادشدن تعداد متروها بتواند چاره اين مسئله باشد. حتي گاهي اوقات كه مترو خيلي شلوغ شده و در فشار جمعيت كمي اذيت شدهام، بهخودم ميگويم كسي تو را مجبور به اين كار نكرده است، پسر صبر كن و منتظر قطارهاي بعدي باش.
- طبيعتا به واسطه پيادهرويهايتان و سوار مترو و اتوبوسشدن، با مردم زيادي ارتباط داريد. از اين اتفاق خوشحال هستيد؟
راستش را بخواهيد بله، وقتي پياده ميروم مردم را بيشتر از هميشه ميبينم و با آنها درباره موضوعات و اتفاقات مختلف صحبت ميكنم. در مترو و اتوبوس هم همينطور است؛ در طول مسير و به جاي حبسكردن خودم در يك ماشين كه سر و صدا و ترافيك اعصابم را خرد ميكند، با همقطاريهايم صحبت ميكنم و با همديگر ارتباطهاي خوبي برقرار ميكنيم. اما اگر همين راه را بخواهم با ماشين بروم، به جاي لذتبردن از اين اتفاق، مدام بايد مراقب اين باشم كه به كسي نزنم، كسي را زير نگيرم و يك موتوري يكدفعه جلويم نپيچد و اتفاق بدي براي هردويمان نيفتد. من واقعا از اينكه بين مردم باشم خيلي لذت ميبرم. هنر از مردم ميآيد و به مردم برميگردد. اين موضوع باعث ميشود با داستانهاي مختلفي از مردم آشنا شوي و ببيني كه يكي خوشحال است و يكي گريه ميكند. متوجه ميشوي كه زندگي فقط آن چيزي كه تو داري نيست و درنهايت هم ميتواني وجه اشتراك بين خودت و ديگر آدمها را پيدا كني. بهنظر من هر شاعر، نويسنده و نقاشي اگر بين مردم نباشد نميتواند به درستي كارش را انجام بدهد و پيادهروي اين فرصت را به من ميدهد.
- پس يكي از جنبههاي پيادهروي براي شما ارتباط داشتن با جامعه است.
دقيقا همينطور است و اتفاقا خيلي هم مهم است. راستش دلم نميخواهد بگويم كه پيادهروي ورزش خوبي است چون من به پيادهروي به چشم يك ورزش نگاه نميكنم. بهنظر من ورزش هم تمركز كافي ميخواهد كه من آن را ندارم اما حين پيادهروي و قدمزدن ميشود از وقت استفاده كرد، فكر كرد، نگاه كرد و حتي شعر گفت. كارهايي كه موقع رانندگي هيچوقت نميتوان آنها را انجام داد؛ مثلا اگر با ماشين از كنار چيزي رد شويد، با سرعت 30، 40 و 50كيلومتر هيچوقت با دقت آن را نميبينيم اما با پيادهروي ميتوان ايستاد و گل زيبايي را ديد و با آدم جالبي حرف زد.
- تا به حال شده كه بخواهيد كسي را به پياده راهرفتن تشويق كنيد؟
من حرفم را زدهام و هميشه به همه گفتهام كه پيادهروي بهترين فعاليت براي بشر است كه ميتواند حال خودش را با آن خوب كند اما سليقه رفيق ندارد؛ هر كسي متفاوت از ديگري فكر ميكند؛ مثلا ممكن است يكي سوار مترو شود و بگويد واي خفه شدم اما من بگويم مترو آرامش خوبي به من ميدهد. براي همين است كه نميشود گفت حرف من سند است. همه آدمها ميتوانند شرايط را بسنجند و حق انتخاب داشته باشند. البته هميشه هم نميشود پيادهروي كرد. پياده راه رفتن زمان و مسير خاصي دارد اما در مجموع پيادهروي خوب است؛ چه آن زماني كه هدفي داري و براي رسيدن به آن راه ميروي و چه وقتي كه هدفت تنها همين پيادهروي است.