جاوید قرباناوغلی در ستون سرمقاله شرق با تيتر«خنثیسازی بمب ترامپ» نوشت:
رویکرد ماههای گذشته دولت آمریکا با وجود تأیید سهباره پایبندی کشورمان به برجام از سوی ترامپ، روند خصمانه رو به تزایدی درباره ایران را نشان میدهد. ترامپ به طور مرتب، اوباما، سلف خود را در امضای توافق با ایران نکوهش، ایران را به بیثباتکردن منطقه متهم و برنامه موشکی ایران را خلاف روح برجام اعلام کرده و دست قانونگذاران آمریکا را در تصویب قوانینی مانند قانون کاستا که یک قانون فرامرزی است، باز گذاشته است. قانونی که با اجماع دو حزب دموکرات و جمهوریخواه و تقريبا با اکثریت مطلق مجلسین سنا و نمایندگان به تصویب رسیده است و به موجب آن آمریکا میتواند تحریمهای گسترده و وسیعی را علیه سه کشور ایران، روسیه و کرهشمالی اعمال کند. به نظر میرسد راهبرد ترامپ بازگرداندن رویکرد کشورش درباره ایران و زدودن امتیازاتی است که اوباما به ایران داد و بازگشت به دوره قبل از توافق هستهای. به بیان دیگر باید فضای آینده برجام را حتی در صورت حضور مشروط و دوفاکتوي آمریکا در برجام، با کارشکنی مستمر این کشور علیه این توافق و افزایش فشار بر متحدان اروپاییاش تصور کرد. تردیدی نیست این سخنان حاصل چند ماه کار فشرده تیم سیاسی - امنیتی ضدایرانی ترامپ و لابیهای سنگین مخالفان داخلی توافق مانند آیپک، رژیم صهیونیستی و شخص نتانیاهو و برخی از کشورهای منطقه است و برجام در بهترین وضعیت خود به توافقی در حال احتضار تبدیل شده است و حیاتی نباتی خواهد داشت. ازاینرو شایسته است این تحول در فضایی مدبرانه و فارغ از فضایی هیجانی مورد بررسی و مداقه قرار گیرد. ترامپ برخلاف برخی از اسلاف خود نه یک استراتژيست است و نه سیاستمداری متفکر. رفتار و حرکات او حتی با منش و خلقوخوی دیپلماتیک نیز فرسنگها فاصله دارد. با وجود اين ترامپ رئیسجمهور کشوری است که قدرتمندترین اقتصاد دنیا و بزرگترین و مهلکترین ارتش و زرادخانه جهان را در اختیار دارد و مهمتر از اینها به هر دلیلی که تصور کنیم، رویکردی کاملا خصمانه در قبال کشورمان دارد. ترامپ تصمیمگیری درباره برجام را به کنگره واگذار کرد ولی از ادبیاتی که درباره ایران در سخنرانی خود استفاده كرد، چنین برداشت میشود که کف خواسته او از کنگره همراهی با این ادبیات و اعلام عدم پایبندی ایران به برجام و در خوشبینانهترین حالت منوط به مذاکره مجدد در برخی از موارد این توافق مانند حق غنیسازی ایران در پایان دوره پیشبینیشده در توافق و تسری برجام به موضوعاتی مانند برنامه موشکی، منطقه، تروریسم و گروههایی نظیر حزبالله و حماس است. روشن است که آمریکا تا جایی که ممکن است مایل نیست رأسا مبتکر خروج از برجام باشد و ترجیح میدهد هزینههای چنین تحولی را بر دوش ایران بیندازد.
این سخنان که به گفته دستاندرکاران سیاست خارجی و امنیت ملی آمریکا چند ماه برای تدوین آن کار شده و کلمه به کلمه آن با دقت و وسواس در جایجای سخنرانی رئیسجمهور گنجانده شده، بیانگر استراتژی و رویکرد جدید آمریکا درباره ایران است. بههمیندلیل باید سخنان ترامپ را جدی گرفت و آن را مقدمه یا به قول نظامیها آتش تهیه برنامهای تلقی کرد که تیم بهشدت امنیتی - نظامی جدید حاکم بر کاخ سفید برای کشورمان طراحی کرده است. در صورت مقرون به صحت بودن این برداشت، ضروری است احتمالات آینده رفتار ترامپ در مقابل کشورمان و جوانب سناریوهای ممکن بررسی شود و راهکارهای برونرفت از این مرحله حساس با کمترین هزینه مورد مداقه قرار گیرد.
شرایط امروز ما در فضای بینالمللی و موضوع هستهای کاملا با زمان قبل از برجام متفاوت است. امروز ایران جای پای محکم، استوار و قابل اتکایی در عرصه بینالمللی مرتبط با توافق هستهای دارد و به تعهدات خود در برجام کاملا پایبند است. دبیر کل سازمان انرژی اتمی در هشت گزارش بر این پایبندی صحه گذاشته و آن را تأیید کرده است. دیگر کشورهای امضاکننده برجام با انگیزههایی احتمالا متفاوت ولی یکصدا از برجام (و ایران) حمایت میکنند و به صراحت اعلام کردهاند که برجام توافقی چندجانبه و بینالمللی است که قطعنامه ٢٢٣١ شورای امنیت سازمان ملل متحد بر آن صحه گذاشته است. با این همه نمیتوان از واقعیتهای کاملا متغیر حاکم بر روابط بینالملل غافل ماند و آن را نادیده گرفت. از رویکرد ترامپ و سخنان او چنین بر میآید که سیاستسازان آمریکا پازل رویکرد جدید آمریکا درباره ایران و راهکارهای تأثیرگذاری و تغییر مواضع متحدان اروپایی و حتی روسیه و چین را مدنظر دارند.
به نظر میرسد ایران میتواند هزینههای مواجهه با شرایط حاصل از رویکرد اخیر آمریکا را با اقدامات ذیل به حداقل ممکن کاهش دهد. اول اینکه ضروری است از کشورمان صدایی واحد و موضعی یکسان در برابر سیاست جدید آمریکا به گوش جهانیان برسد. در سیاست خارجی سمی مهلکتر از چندصدایی و اظهارنظرهای گوناگون داخلی در مواجهه با بحران تهدید امنیت ملی وجود ندارد. هرگونه ماجراجویی در گفتار و رفتار در جهت خواست و منافع تندروهای حاکم بر آمریکا و مشوقی برای تداوم سیاستهای جنگطلبانه آنان و وقوع تحولات خسارتبار برای کشور و منطقه خواهد بود. دوم استمرار پایبندی کامل به برجام و پرهیز از هر اقدام و اظهارنظری که شائبه خروج ایران از این توافق بینالمللی و انپیتی را در اذهان جهانی متبادر كند. مواضعی اینگونه فرصت مانور را برای آمریکا فراهم و مواضع حامیان برجام را به شدت تضعیف خواهد کرد. روشن است که کشورمان در مقابل این رویکرد آمریکا مخلوعالید نیست و گزینههای متعدد و مقتدرانهای برای مقابله با شرایط بعد از لغو برجام در اختیار دارد ولی اعلام زودهنگام گزینههای ممکن به دور از درایت است و امری خردمندانه نخواهد بود. سوم اینکه موضع خصمانه برخی دولتهاي همسایه در تأیید و همراهی سخنان ترامپ، نباید ایران را به موضعی تلافیجویانه سوق دهد. پیگیری مجدانه آرامسازی منطقه بهویژه پس از دستاوردهای اخیر در عراق و سوریه و توسل به دیپلماسی بهبود روابط با همسایگان میتواند باطلالسحر وعدههای دروغین آمریکا به کشورهایی باشد که لاجرم باید در کنار ایران قدرتمند زندگی کنند و نهایتا اینکه با وجود فضای سنگین کنونی، باید درهای کشور را به سوی سرمایهگذاران خارجی گشود و برای تسهیل در این مهم مقررات سختگیرانه را برای کلیه شرکتهای بینالمللی و حتی آمریکایی کنار گذاشت. ممکن است تصور چنین رخدادی در فضای کنونی دور از ذهن باشد ولی طعنه معنیدار ترامپ بازرگان ماجراجو به رئیسجمهور فرانسه درباره شرکت رنو در ایران، حکایت از آن دارد که یک سوی راهبرد جدید آمریکا ناشی از احساس زیان آمریکا در مورد معاملهای است که اوباما و کری بیشترین نقش را در آفرینش آن داشتند ولی همه منافع آن را اروپاییها، روسیه و چین درو میکنند. از یاد نبریم که جنگ غولهای دنیا دیگر بر سر ایدئولوژی و ایسمها نیست. آنان امروز برای تصرف منابع با یکدیگر میجنگند.
- ادب« زن» هم به ز دولت اوست
ثمينا رستگاري روزنامهنگار در ستون سرمقاله اعتماد نوشت:
فيلم بلند كردن پايه ميكروفن توسط نماينده زن مجلس و فريادهاي بلندي كه بر سر معاون سياسي- امنيتي استاندار خراسان رضوي ميكشد، مردي كه سكوت كرده ؛ زني كه پرخاش ميكند و اطرافياني كه سعي در آرام كردن او و بردنش به كناري دارند؛ حتما تابهحال از موبايل شما هم سر درآورده است. كليپي چند دقيقهاي و اكشن كه نقش اولش هم زن است و هم نماينده مجلس.
مرد بختبرگشته حاضر در كليپ اشتباها بهجاي غربيترين جاي خراسان گفته است خراسان غربي، بلافاصله هم عذرخواهي كرده، اما نماينده نيشابور به او اجازه صحبت كردن نميدهد و با نزديكترين شيئي كه دم دستش قرار دارد او را تهديد ميكند. اين فيلم نهفقط از حيث آنكه نقش اصلياش بر عهده يك زن است بلكه به دليل جايگاه سياسي آن زن بيسابقه بهحساب ميآيد.
كساني كه استدلال اصليشان براي حضور زنان در سياست تلطيف اين فضاي مردانه است، بعد از ديدن اين كليپ شايد دچار ترديد شوند. بسياري از طرفداران سهم بيشتر براي زنان در سياست هم ممكن است به فكر فرو روند. اما اين ترديدها دقيقا نقطه انحرافي ماجراست و سوالات اشتباهي را ايجاد ميكند كه هر جوابي هم به آنها بدهيم لاجرم غلط است.
دفاع از حضور زنان در عرصه تصميمگيري سياسي به دليل آن نيست كه آنها خوشبوكننده هواي سياستند، آنها ميخواهند در تصميمهايي كه برايشان گرفته ميشود سهمي داشته باشند؛ به اين دليل ساده كه وجود دارند و نيمي از جمعيت كشورند. آنها در چند دهه گذشته بينامونشان و بيسروصدا حقوق اجتماعي خود را احيا كردهاند، بيآنكه نامشان درجايي ثبت شود پيروز منازعهاي نابرابر بودهاند و نگاه مردسالار و زنستيز را چنان تغيير دادهاند كه ذكر خاطرات و سختي چند سال پيششان اكنون براي بچههايشان غيرقابلباور است. كليشههاي جنسيتي كه زنان در اين سالها شكستهاند نه با بخشنامه و توصيههاي آمرانه كه با صبوري و تحمل سختيهاي بسيار فراهمشده و به نقطه بيبازگشت رسيده است.
بر همين اساس است كه در بزنگاههاي شكلگيري كادرهاي تصميمگيري، زنان بايد باشند تا صداهاي خاموش جامعه را نمايندگي كنند و بتوانند هم براي مشكلات زنان و هم مشكلات جامعه از نگاه زنان راهحل ارايه دهند.
در اين سالها از اين مقدمه درست، يك نتيجه نادرست حاصلشده و آن ورود افرادي به قدرت است كه زن هستند اما مطالبات زنان را پيگيري نميكنند. آنها بر كرسيهاي مجلس تكيه ميزنند؛ مدير و معاون ميشوند اما درعينحال ميتوانند از چندهمسري مردان دفاع كنند. يا در اين مورد اخير بهجاي اينكه صداي خاموشان باشند در پي خاموش كردن صداها باشند.
برخي زناني كه در اين سالها به قدرت راه يافتهاند به صفت همسر، خواهر يا دختر كسي بودن چنين بختي يافتهاند؛ و اين درست آنجايي است كه بايد ايستاد و تامل كرد و اين موضوع را روشن كرد كه تربيت سياسي بر جنسيت اولويت دارد. وقتي از سهم گرفتن زنان در قدرت و راهيابيشان به ليستها حرف ميزنيم از زنان تحصيلكرده صاحبفكر و انديشهاي دفاع ميكنيم كه معناي سياست را ميفهمند، ميكروفن بلند كردن و فرياد زدن مد نظر نبوده، ظاهرا اشتباهي صورت گرفته است.
- خط نفوذ و خطر انجماد در برجام
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
1- یکی از جدیترین تهدیدها برای کشور، خطر خط «نفوذ» و «تحریف واقعیات» است که وقتی با «انحراف» از مسیر و «گم کردن راه» جمع شود و با «غفلت» یا «تغافل» برخی مسئولان همراه گردد، میتواند خسارتهای هنگفتی را به بار آورد. در مقایسه با این بسته جامع و به روز شده «تهدید هوشمند»، لفاظیهای امثال ترامپ، بیشتر ابزار سرگرمسازی جلوه میکند.
2- این روزها برخی دولتمردان ما در مقابل ترامپ مواضع اعتراضی میگیرند و طبعا این، موجب دلگرمی میشود. به همین دلیل تصور میرود که بعد از چند سال دوگانگی و تشتت، نشانههای اجماع فکری مجدد درباره شیطان بزرگ آشکار شده است. بازتولید بیاعتمادی به آمریکا تقریبا تنها عایدی برجام است؛ چه اینکه زمانی، برافراشتن تابلوهای «صداقت آمریکایی» با موضوع هشدار درباره بیصداقتی آمریکا، کارشکنی شمرده میشد اما حالا خوشبینترین دولتمردان، پیام همان تابلوها را تایید میکنند. در عین حال مسئله مهم این است که بشود به این مواضع اعتماد کرد و دیگر رفتار یا گفتارها، این مواضع خوب را نقض نکند و از اعتبار نیندازد.
3- وحدت که بسیار هم ضروری است، الزامات و اقتضائاتی دارد. باید با عبرتاندوزی و جبران عملی اشتباه همراه باشد و گرنه دعوت به وحدت و ادامه مسیر غلط قبلی در اعتماد به قول مقامات آمریکا (یا این بار اروپا)، حمل بر دوگانگی و بیصداقتی خواهد شد. آیا پس از بدعهدیها و خباثتهای آمریکا، واقعا تنبّه حاصل شده و صرف نظر از ابراز یا عدم ابراز پشیمانی نسبت به اعتماد یکطرفه، واقعا قصد جبران دارند؟
4- یکی از مهمترین عارضهها در برخی مدیران این است که وقتی در مواردی، از موضع مقابلهبه مثل و تلافی در مقابل بدعهدیهای آمریکا سخن میگویند، عمل و اقدام، پشتوانه حرفشان نمیشود. متاسفانه در فضای داخلی هم این گونه است. برخی دولتمردان اگر هم گاهی خرق عادت کنند و به جای دو قطبیسازی و اتهامپراکنی و مقابلهجویی همیشگی با سایر قوا و نهادها، از وحدت و همدلی سخن گویند، باز هم گمشده ماجرا، همان اقدام و عملی است که حرف و لفظ را تایید کند نه اینکه نقض نماید.
5 - چرا مواضع برخی مدیران دولتی متناقض، نامعتبر و مانند چک بلامحل به نظر میرسد؟ چرا باید چند ماه قبل، یک دولتمرد ارشد علیه سپاه اتهامپراکنی خلاف واقع میکرد و آمریکای سیلیخورده از اقتدار سپاه پاسداران را به شانتاژ علیه سپاه جسور مینمود؟ آیا سخنان بعدی در اظهار حمایت و تمجید از سپاه، جبران ارسال آن پالس خطرناک به دشمن را میکند؟ اعتبار سخنان خوب اخیر به این است که در مقابل تحریم سپاه پاسداران و هر نهاد دیگر که با سپاه همکاری کند، دولت در حمایت از این خط مقدم امنیت و اقتدار ملی، به محکومیت بسنده نکند و برخی تعهدات را معلق نماید.
6- شیخ مصلحالدین سعدی در باب اول «بوستان» که باب تدبیر و رای است، میگوید «به تدبیرِ جنگ بداندیش کوش/ مصالح بیندیش و نیت بپوش/ منه در میان، راز با هر کسی/ که جاسوسِ همکاسه دیدم بسی/ سکندر که با شرقیان حَرب داشت/ درِ خیمه گویند در غرب داشت/ چو بهمن به زابلسِتان خواست شد/ چپ آوازه افکند و از راست شد/ اگر جز تو داند که عزم تو چیست/ بر آن رأی و دانش بباید گریست.
7- برخی دولتمردان و دیپلماتهای ما متاسفانه در چند سال گذشته، این آموزه عقلی و دینی را کاملا برعکس اجرا کردند. با بیگانه -ولو از سر غفلت- همرازی و همدلی ورزیدند اما در نسبت با داخل و دلسوزان و افکار عمومی، ضمن اینکه به محرمانهسازی امور اهتمام میکردند، به عنوان رویکرد غالب، راهنمای یک جهت را زدند و به سمت عکس آن پیچیدند! در لفظ علیه آمریکا حرف زدند اما در عمل، به صرف وعده و قول آنها اعتماد کردند و حتی با وجود مشاهده خباثتهای دولتین اوباما و ترامپ، تا همین اواخر از برجامهای جدید گفتند. و همین دشمن را به عهدشکنی و تحریمهای جدید گستاخ کرد.
8- رهبر انقلاب 28 شهریور 1395 به درستی متذکر شدند «یکی از اجزای مهم قدرت نرم جمهوری اسلامی، بیاعتمادی مطلق به قدرتهای سلطهگر و در رأس آنها آمریکاست و این بیاعتمادی باید روز به روز گسترش یابد. متأسفانه برخیها حاضر نیستند این بیاعتمادی را قبول کنند و اگرچه به زبان میگویند آمریکا دشمن است اما احساس واقعی بیاعتمادی به آمریکا در آنها وجود ندارد... هنگامی که در انسان احساس دشمنی و بیاعتمادی واقعی به طرف مقابل وجود داشته باشد، در مذاکرات و دیدارها، الزامات آن را رعایت میکند و به گفتههای طرف مقابل مطلقاً اعتماد نخواهد کرد. عقلانیت اقتضاء میکند نسبت به کسانی که دشمنی خود را آشکار کردهاند، بیاعتمادی مطلق داشته باشیم».
9- برخی دیدبانیها و رادارها باید چگونه دستکاری شده باشد که اخلالگران و عناصر نفوذی بتوانند در نقطه کور قرار بگیرند؟ حضور یک فرد دوتابعیتی حقوقبگیر دو سرویس جاسوسی بیگانه - با ماهانه 7500 پوند حقوق - به عنوان عضو و مشاور ارشد مالی و اقتصادی در تیم مذاکرهکننده، به خاطر حضور در نقطه کور رادار بود یا نزدیکی و اعتماد زیاد، از جنس خرابکاریهایی که کلاهی و کشمیری در حزب جمهوری اسلامی و دفتر نخستوزیری کردند؟ فرض کنیم جاسوس بودنش را نمیدانستند، آیا از دوتابعیتی بودنش هم خبر نداشتند و اینکه از قبل انقلاب با آمریکاییها همکاری میکرده است؟ چرا باید رئیس قبلی دفتر رئیسجمهور، معرف چنین عضوی باشد؟ و چرا رئیسدفتر بعدی، برای یک مهره بدنام در مدیریت روزنامههای زنجیرهای حکم میزند که نشریات تحت مدیریتش به خاطر هتاکیهای متعدد از جمله حمایت از هتاکی نشریه فرانسوی علیه پیامبر اعظم(ص) تعطیل شد؟
10- برجامزدگی و در برجام ماندگی، آسیب مهمی است که میتواند توانمندیها و ظرفیتهای اقتصادی و دیپلماتیک ما را دچار معطلی یا هدررفت کند. خطر مشابه، آسیب اروپازدگی بعد از آمریکازدگی و آمریکاگزیدگی است. آقای ظریف شنبه شب در برنامه نگاه یک گفت «بر خلاف ادعای ترامپ که میگوید ایران برجام را نقض کرده، اين آنها هستند که بارها مواد برجام را نقض کردهاند. ترامپ حرفي براي گفتن نداشته است. برخلاف سالهای قبل، اروپاییها امروز مقابل آمریکا ایستادهاند». ایشان همچنین در مصاحبه با خبرنگار آمریکایی گفته است: «از امروز به بعد دیگر هیچ کس برای مذاکره به آمریکا اعتماد نخواهد کرد چون میداند که عمر قراردادش با تغییر رئیسجمهور پایان خواهد یافت». بگذریم از اینکه دو سال قبل، آقای عراقچی معاون آقای ظریف، امضای جان کری را «تضمین» میخواند و تیتر یک روزنامههای بزککار شیطان بزرگ میشد. اما اگر ناظر به امروز و فردا باشیم، باید بپرسیم که اگر به تصریح شما نقض برجام، قطعی و متعدد است، چرا جز سخنرانی، هیچ اقدام بازدارنده دیگری نمیکنید؟ اروپا در این وضعیت جز لفاظی بیخاصیت، کدام اعتراض موثر عملی و بازدارنده به تشدید تحریمها انجام داده که بتوان آن را جایگزین آمریکا کرد؟ و اصلا اگر «برجام بدون آمریکا» واقعیت دارد؛ چرا سراغ آمریکا رفتید؟ با این همه تناقض، آیا تصور نمیکنید اعتماد عمومی آسیب ببیند؟
11- واقعیت این است که آمریکا ادای سگ وحشی را در میآورد تا ما را به سوی اروپا براند. این همان پروژه «نرمالیزاسیون» است که جان ساورز رئیس وقت سرویس جاسوسی انگلیس درباره توقع غرب از فرآیند 15 ساله برجام گفت. همچنان راهبرد پلیس بد/ پلیس خوب ولو با جا به جایی بازیگران، در حال اجراست. سخنان سال گذشته ریچارد هاویت (تهیهکننده سند راهبردی اتحادیه اروپا درباره روابط با ایران) را به یاد بیاوریم که گفت: «توافق هستهای، یک نقطه عطف بود؛ هرچند که همه مشکلات ما با ایران درباره اسرائیل، دموکراسی و حقوق بشر حل نشده است... ما باید دفتر نمایندگی اتحادیه اروپا را در تهران افتتاح کنیم و گفتوگو درباره حقوق بشر در ایران را از سر بگیریم. نیروهایی در داخل ایران، در حال اعمال فشار بر حاکمیت هستند و ما امیدواریم گزارش ما نیز باعث پیشرفت در این زمینه شود. اکنون اروپا در ایران نفوذ دارد ولی آمریکا از این نفوذ برخوردار نیست. ما میخواهیم از این اهرم استفاده کنیم و به جنگ در سوریه و یمن پایان دهیم و به سوی ساختار جدید امنیتی در خاورمیانه حرکت کنیم»!
12- تظاهر اروپاییها و آمانو به تعامل با دولت ایران آن هم در شرایط تشدید تحریمها از سوی آمریکا قابل تامل است. سران آلمان، فرانسه و انگلیس بلافاصله پس از سخنرانی ترامپ، ادعا کردند به رغم عدم تائید پایبندی ایران به توافق هستهای از سوی رئیسجمهوری آمریکا، کماکان به اجرای برجام متعهد هستند. اما آیا در 21 ماه اخیر، کمترین اعتراضی به تضییع حقوق ایران در روند اجرای یکطرفه برجام کردهاند؟ آنها فقط از ایران میخواهند به تعهداتش ادامه دهد و ضمنا در اقدامی موازی، درباره برنامه موشکی و نفوذ منطقهای ایران، نامه رسمی اعتراض به شورای امنیت میفرستند و به عنوان کار سوم، دعوت به مذاکرات مجدد برای «تکمیل(!؟) برجام» یا برجامهای جدید میکنند. آیا توازنی در این رویه دوگانه دیده میشود؟ در همین حال آمریکا دو سال است که خلاف متن صریح برجام از جمله ماده 29، سرمایهگذاران خارجی را تهدید میکند و مضاف بر آن، بر تحریمهای ناقض برجام با عناوین مختلف میافزاید. این همان اتفاقی است که باب کورکر رئیسکمیته سیاست خارجی سنای آمریکا دربارهاش میگوید «قصد انجماد برجام را داریم و نه تخریب آن». اروپا دستیار نقشه مرگ تدریجی و بیسر و صدای برجام است.
13- برای آنها مهم است که کسانی در ایران همچنان معلق و معطل اخم یا لبخند آمریکا بمانند و نه چرخ اقتصاد بگردد و نه چرخ سانتریفیوژها؛ بلکه فرصت غافلگیریهای تازه فراهم گردد و دولت ایران در حالی که میبیند دشمن در تدارک تحریمهای موذیانه جدید است و باید از خود اقتدار نشان دهد، همچنان منتظر بماند و خرسند که اروپاییها به عنوان پلیس خوب، ترامپ دیوانه را مهار کردهاند! متاسفانه گویا برخی مسئولان هنوز باور نکردهاند یا نمیخواهند اذعان کنند که کلید گشایش اقتصادی در داخل است و نه در لوزان و ژنو و نیویورک و وین.
14- در برجام ماندگی و معطل و بلاتکلیف نگهداشتن مدیریت و اقتصاد کشور، همان خسارت بزرگی است که دشمن میپسندد و متاسفانه 4 سال ادامه پیدا کرده است. گویا برخی مدیران ما به رویکرد «برجام و دیگر هیچ» اعتیاد پیدا کردهاند. آنها همواره چنین القا کردهاند که گشودن گره اقتصاد و رکود و تولید واشتغال، الّا و لابد به آمدن سرمایه خارجی است. آنها حل هر مشکل اقتصادی را به سرمایهگذاری خارجی موکول میکنند. چنین القا میشود که ما مضطر مطلق هستیم و به همین دلیل، باید به هر قیمت و هزینه که شده، با خارجیها ببندیم. تعامل متوازن و هوشمندانه با دیگر کشورها - ضمن صیانت از امنیت و مصالح و عزت ملی - یک حرف است و مستاصل و بیچارهنمایی کشور، حرفی دیگر.
قطعا مرحوم هاشمی رفسنجانی پیشاهنگ استقبال از سرمایهگذاری بود. اما همو 9 آبان 95 در گفتوگو با روزنامه اعتماد و درباره نقدش به 3 سال عملکرد دولت تاکید کرد «از همان سال اول تأکید داشتم شما نقدینگی در کشور زیاد دارید و الان این نقدینگی در کارهای انگلی مصرف میشود. مثلاً قاچاقچیها یا پولدارهای بزرگ پولها را میگیرند که خرید و فروش و کارهای دیگر میکنند. دو، سه سال وقت کشور تلف شد... یکسری نیازهایی هست که اکثریت مردم به آن نیاز دارند و تا این زمان کار عمدهای روی آن انجام نشد که یکی مسئله اشتغال است».
15- مرحوم هاشمی چند روز قبل از فوت، در آخرین جلسه یکی از کمیسیونهای «مجمع»، گلایه و انتقادهای جدی نسبت به مدیریت رئیسدولت مطرح کرد؛ هم به این خاطر که وقت کافی روزانه برای رسیدگی به مسائل به ویژه مشکلات اقتصادی نمیگذارد و هم اینکه از موضع بالا برخورد میکند و ملاقات با او حتی برای من (هاشمی) هم آسان نیست. آقای هاشمی 22 تیر 95 در دیدار جمعی از مدیران حوزه رسانه و صنعت، به انتقاد از افزایش 900 هزار میلیاردی نقدینگی (که اکنون بالغ بر 1370 هزار میلیارد تومان شده) پرداخت و گفت: «اگر 20 درصد این نقدینگی برای تأمین نیازهای واحدهای تولیدی تعطیل شده برگردد، علاوهبر برگشت رونق به اقتصاد، مشکل بیکاری جوانان تحصیلکرده، مخصوصاً کارگران بیکار شده را حل میکند که معضل بسیار خطرناک برای جوانان، خانوادهها و جامعه شده است».
16- هاشمی 24 آبان 95 در مصاحبه با روزنامه آرمان با زبان صریح تری سخن گفت: «الان مهمترین موضوعی که مردم انتظار دارند، پرداختن بیشتر به رکود و اشتغال است. بالاخره بانکها یا مستقیما دولتی هستند یا بانک مرکزی بر همه مدیریت دارد و دولت میتواند حکمی صادر کند و بگوید مثلا این درصد از پولها باید به تولید داده شود. یا مثلا در مرحله اول به کارخانههای تعطیل شده، وام مناسب بدهید اما چون همه این کارخانهها معوقه دارند، نمیتوانند وام بگیرند و روی معوقهشان هم سود میآید. نتیجه نهایی این میشود که اینها ورشکسته میشوند و نمیتوانند پول بانک را هم پس بدهند. گفتم بیایید زودتر خودتان را نجات بدهید و کار اینها را راه بیندازید. به اینها وام و مهلتی بدهید که کارخانههایشان راه بیفتد. به آقای روحانی گفتم. اما اگر 3 سال قبل این کار را کرده بودیم، الان همه کارخانههایمان تولید انبوه داشتند و صادرات داشتیم و میتوانستیم ارزانتر هم بدهیم».
17- کاش آقای روحانی و مشاوران وی به کسب دستاوردی غیر از برجام در این 4 سال فرصت بزرگی که در اختیار آنهاست، بیندیشند. در این صورت یا آزادگی و اختیارعمل بیشتری در مقابل لگدمال شدن برجام قامت راست میکنند و مجبور نیستند رویکرد ناکام «به هر قیمت» را ادامه دهند. اکنون تعلیق و انتظاری که 4 سال است به جان فعالان اقتصادی و تولید کنندگان و مدیران ما افتاده، مجال حرکت و خلاقیت را از آنان گرفته و به رکود سنگین در عرصه کسب و کار و ریل گذاری مدیریتی انجامیده است. کافی است سری به بازار و بورس بزنید و این حقیقت را مشاهده کنید. با وعده گشایش 3 ماه و 6 ماه دیگر، بالغ بر 50 ماه فرصت تحرک و پویایی از اقتصاد ملی سلب شد. غرب مایل است همین معطلی و فشلی تداوم یابد. تا اعتیاد به برجام ترک نشود و اختیار و اراده خود را احیا نکنیم، رونق و گشایشی در کار نخواهد بود.
- اخلاق سياسي در دنياي ديجيتال
روزنامه رسالت در ستون سرمقالهاش نوشت:
قضيه: نکتهاي اخلاقي در دنياي ديجيتال هست؛ ... اين که شايعه در اين دنيا، بنيانکن و زير و رو کننده است. سخن صحيح و تأمل شده ارزش خود را در اين فضا به سهولت نمييابد. پچ پچ در اين سپهر اجتماعي، حرف اول را ميزند. کاوش اول: نکته الهامبخشي در کتاب کريستوفر بئم («ريشههاي اخلاق»/ 2012) در اين ارتباط هست؛ او در بررسيهاي انسانشناختي خود، دريافت که در جوامع ساده و ابتدايي، شبکههاي کوچکي درون قبيله، اغلب، قدرت زيادي پيدا ميکنند، و اين، به توان آنها در توليد «شايعات فراوان» باز ميگردد. اين گروههاي قدرتمند، در مورد امور، «مکرراً» دروغ ميگفتند، خودسرانه عمل ميکردند، و بيرحمانه ميتاختند، و اين به آنها قدرت مقهور کنندهاي ميداد، که نهايتاً به استبداد اقليت منجر ميگرديد. اين، يک مکانيسم پايه است، که مباني لازم براي نقد شهرت و لايک در فضاي مجازي را در اختيار ما ميگذارد.
نکته دوم: وقتي افراد با عملکردهاي بيرحمانه گروههاي اقليت شايعه پراکن مواجه ميشوند، انگيزه نيرومندي براي انزوا در آنها فعال ميشود و دنياي ديجيتال، با توجه به دهليزهاي متنوعي که دارد، انزوا در يک بخش را با حضور کم دردسرتر احتمالي در بخشهاي ديگر جبران مينمايد. اين، همان ذهنيت گذرا و پرسهزن است که مسير گروههاي شايعهپراکن و مخرب را هموار ميکند. به نظر ميرسد که هر چه جلوتر ميرويم، رفتارهاي مرتبط با شهرت و لايک در دنياي ديجيتال که منشهاي غالب در اين فضا هستند، انسجام اجتماعي را تضعيف و نحيف و حتي نابود ميکنند.
مطلب سوم: از اين زاويه، زيست ديجيتال با اين صورتبندي فعلي، نحوي تجاوز گسترده به حيطه مدنيت است. اين تجاوز از جانب يک ساز و کار نهادي و يک فرهنگ مرتبط با ساختار دنياي سايبر و ديجيتال است، که از جانب گروههاي مخربي مانند گروههاي شايعهپراکن، مورد سوء استفاده چشمگير قرار گرفته است. بايد اين رويداد را به مثابه قسمي از «بلاياي انساني» در نظر گرفت که عميقاً از «بلاياي طبيعي» مخربتر هستند. اين آسيبهاي بنياد افکن، در هيچ موقعيت جغرافيايي يا محلي خاص متمرکز نيستند، و ميتوانند در طول دورههاي طولاني مدت باعث ايجاد آسيب شوند، ضمن آن که مسئوليت وقوع آنها و آسيبپذيري در مقابل آنان هم منتشر و گم است، و معمولاً حساسيتهاي کمي هم براي پيجويي مسئوليتها در اين دست از «بلايا» وجود دارد.
کاوش چهارم: نکته ديگر در ارتباط با بلاي شايعات در دنياي ديجيتال آن است که در موارد مهمي، با سرمايهگذاري منابع قدرت و ثروت صورت ميگيرند. خب؛ «بدبيني واقعبينانه» نسبت به منابع قدرت و ثروت، ذات علم جامعهشناسي بوده است، و در جامعهشناسي اخلاق دنياي ديجيتال نيز اين ديدگاه انتقادي قوياً به چشم ميخورد. ما اين را ميدانيم که معنا و فرهنگ در عملکردهاي اقتصادي سرمايهداري، همواره به طور «غير مستقيم» هدف قرار ميگرفته است، و از اين بابت، ساختار دنياي ديجيتال که پر از روابط کوتاه مقياس گذراست، بهترين مکان براي عملکرد ساختارهاي غير مستقيم قدرت و ثروت است؛ آنها بدون آن که مجبور باشند، ريشهها و اصول فکر و عمل خود را که هر انساني را منزجر ميسازد افشا کنند، تکه خبرهاي خود را گسيل ميکنند، و اثر مورد نظر را در نبود توجه به ريشهها بر جاي ميگذارند.
پس، اين ماهيت دهليزهاي تو در تو و گذراي دنياي ديجيتال، که در آن عادت به تأمل و عمق نگري نيست، اصولاً يک فرآيند ضد عدالت است. در اين فضا، بيعدالتي، اغلب به عنوان يک خطر براي همه در نظر گرفته نميشود، در صورتي که واقعاً چنين است. بيعدالتي مزمن ميتواند به افسردگي و بيگانگي اجتماعي و سياسي منجر شود که همراه با استرس خرد کننده و عدم اطمينان، به نوبه خود، باعث ايجاد امواج سهمگين اجتماعي پرخاش ميشود.
اين در حالي است که در دنياي ديجيتال، با ايجاد بدبيني عام و مکانيسمهاي شايعه، تلاشها براي تحقق عدالت، موفق به جلب حمايت جمعي نميشوند و هيچ گاه به يک حرکت مستحکم در مقابل منابع قدرت تبديل نميگردند.
حرف آخر: از همين جا ميتوان نتيجه گرفت که مردمسالاري که اتکاء آن، به جاي کتاب و روزنامه و سالنهاي اجتماع که در آن راجع به امور عمومي گفتگو شود، به دنياي ديجيتال است، شديداً از سوي گروههاي کوچک، اما فعال محرک شايعات در معرض آسيب است و اميد چنداني هم وجود ندارد که از متن آن، کوششي براي ارتقاء عدالت زاييده شود. نقد انتخابات و ساير روندهايي که مشروعيت آنها مستند به دموکراسي است، در اين جو و فضا مهم است. اين که دموکراسي با اين شيوهها نه تنها امر شريفي نيست و منجر به قدرتيابي نيروهاي سياسي شريف نميشود، بلکه به بدترين شکلي که کمتر در طول تاريخ سابقه داشته، باعث قدرتيابي دونترين امکانات ممکن در سياست ميگردد، که وجه بارز آنها ثروتاندوزي، دروغگويي، شايعهپراکني، بي رحمي و نفاق است. شخصيتهايي که تنها براي ساختن «سياست پوشالي» مناسب هستند و از بلاياي طبيعي براي بشر خطرناکتر خواهند بود (توأم با اقتباسهاي آزاد از کريستوفر بئم و کوين مککافري).