پسرك اولي چيزهايي به كاتالان ميگويد و دومي ادايش را درميآورد و به اسپانيايي ميگويد: «نميفهمم چي ميگي؟ حرف زدن بلد نيستي.»
مادرانشان فقط وقتي كه كار به فحشهاي ناجور ميرسد دخالت ميكنند و بين پسرها فاصله مياندازند. مادرها با هم حرف نميزنند. در خيابان، مغازههايي هستند كه پيشتر با مهاجرين و ديگران، اسپانيايي حرف ميزدند و حالا به هر زباني با آنها حرف بزنيد و چيزي بپرسيد، فقط به زبان كاتالان جواب ميدهند. كسي كه اينجا زندگي ميكند به وضوح ميبيند كه چيزهايي كوچك اما مهم دارند عوض ميشوند. اما آيا اينها يعني مردم كاتالونيا بر سر جدا شدن از اسپانيا يكصدا هستند؟
در همان مترو، در فروشگاههاي زنجيرهاي و در مكانهاي عمومي چيزهاي ديگري هم ميشود ديد. مردمي كه نگرانيهايشان را با همديگر به اشتراك ميگذارند. بعد از گذشتن 2 هفته از روز اول اكتبر، روز همهپرسي جنجالي، با فاصلهگرفتن از روزي پر از نفرت و هيجان و احساسات، كسي درست نميداند آينده قرار است چه شكلي داشته باشد. وقتي مستقل شوند، اگر كه بشوند، جهانشان چه شكلي بهخودش خواهد گرفت؟ چه چيزهايي عوض خواهند شد؟
تكليف قراردادهاي مالي، شركتهاي ثبتشده، كسب و كارهاي كوچك و بزرگ، تجارت با دنيا، حسابهاي بانكي و وامها و هزارويك چيز ديگر كه همگي تحت قوانين كشور اسپانيا تنظيم شدهاند و با استقلال كاتالونيا به تعليق درميآيند، چه خواهد شد؟ خروج دفاتر مركزي 2 بانك مهم كاتالونيا، لاكايشا و سابادل از بارسلونا و انتقالشان به شهرهاي ديگري در اسپانيا و بهدنبال آن خروج نزديك به 40 شركت بينالمللي بزرگ از اين شهر چه معنايي دارد؟ آيا اين آينده نامعلوم و كمي ترسناك كه پشتيباني تقريبا هيچ نهاد بينالمللي را نتوانسته بهخودش جلب كند به زحمتش ميارزد؟
آنچه از افكار عمومي كاتالونيا درباره ميل به جدا شدن ميدانيم، زياد نيست. ميدانيم كه در همهپرسي غيررسمي سال ۲۰۱۴ حدود 80درصد به جدايي رأي مثبت دادند (غيررسمي، چون دادگاه قانون اساسي اسپانيا آن را غيرقانوني دانست و كاتالونيا اعلام كرد بهعنوان نظرسنجي آن را برگزار ميكند). ميدانيم در همهپرسي اول اكتبر ۲۰۱۷ اين آمار به 90درصد رسيد اما اينها را هم ميدانيم كه در اين دو همهپرسي، مخالفان استقلال مشاركت نكردند. در عوض آخرين نظرسنجي عمومي پيش از همهپرسي، در ماه جولاي نشان داده بود كه حدود ۴۹ درصد از مردم كاتالونيا مخالف استقلال هستند و طرفداران جدايي ۴۱درصد از آرا سهم دارند.همينطور ميدانيم كه در آخرين انتخابات پارلمان كاتالونيا، مجموع احزاب استقلالطلب ۴۸ درصد از كرسيها را بردند و نتوانستند به اكثريت مورد نيازشان برسند.
براي حدس آينده بايد به تاريخ اين ايالت نگاه كنيم. كاتالونيا بعد از پايان دوران 40ساله ديكتاتوري فرانكو، مطابق قانون اساسي جديد اسپانيا صاحب خودمختاري شد؛ به اين معنا كه طيف احزاب سياسي خودش را دارد كه براي گرفتن سهم كرسي در پارلمان و قدرت گرفتن در دولت خودمختار كاتالونيا رقابت ميكنند. آنها فرهنگ و زبان پرسابقه خودشان را دارند و بعد از بيرون آمدن از زيرفشار شديد دولت فرانكو براي اسپانيايي كردنشان، نهتنها آزادند تا در مدارس به زبان خودشان درس بخوانند، كه تقريبا هيچ نشانه شهري و تابلوي راهنما و متن در فضاي عمومي به زباني جز كاتالان وجود ندارد؛ وضعيتي كه گاهي براي توريستهاي بيخبر، مشكلزا و گيجكننده است. براساس قانون سال ۲۰۰۶ درباره ايالتهاي خود مختار اسپانيا، آنها چيزهاي بيشتري هم بهدست آوردند.
اختيارات ماليشان از ميزان درآمد ايالت بيشتر شد و حتي از آنها با نام «ملت» نام برده شد. اما 4سال بعد و با روي كار آمدن حزب راستگراي مردم، چيزها عوض شدند. دولت اين قانون را «اصلاح» كرد كه معنايش به هم خوردن طراز مالي كاتالونيا و البته طراز عزت نفس «ملي» كاتالانها بود. بحراني كه امروز خبرهايش را در خبرگزاريها ميخوانيم، نتيجه همين فشار دولت اسپانيا و واكنش كاتالونيا به آن بود؛ فشاري كه عملا خواست استقلال را به تنها امكان عملي سياستورزي در اين ايالت تبديل كند. داويد بيدالكاستل، يك روزنامهنگار باسابقه كاتالان و استاد دانشگاه، همان روز همهپرسي جنجالي، تصويري از خشونت پليس اسپانيا را روي فيسبوكش گذاشت كه صدها بار مورد اشتراك قرار گرفت.
او نوشت: «از اين عقبتر نخواهيم رفت. حالا ديگر پاي شرافتمان در ميان است.» از آن روز 2 هفته گذشته و اوضاع كمي آرامتر شده. بهنظر ميرسد براي فعالان دانشجويي و سياسي، ميل به استقلال بيشتر شده و نفرت ايجاد شده در برخوردهاي فيزيكي پليس با مردم، چيزي نيست كه بهزودي فراموش شود. اما خطر از دست رفتن امنيت اقتصادي استاني كه پردرآمدترين بخش اسپانياست هم، چيزي نيست كه بشود راحت از آن گذشت. راهحل بحران كاتالونيا از مسير سياست ميگذرد؛ مسيري كه بهاحتمال خيلي زياد، چندان ربطي به آن شرافت مورد نظر روزنامهنگار كاتالان نخواهد داشت.