تاریخ انتشار: ۲۸ آبان ۱۳۹۶ - ۱۹:۵۴

شعر طنز > عبدالرضا صمدی: بچه‌های محله تا دیدند که سوار دوچرخه خوشحالم

همگي مثل مورچه افتادند

از در خـانـه‌ها به‌دنبالم

 

تا رسيدند احاطه‌ام کردند

مثل جيرجيرک و ملخ بودند

سه نفر مثل شعله‌ي آتش

دو نفر مثل تکه‌يخ بودند

 

روي زين دوچرخه‌ام خود را

مثل يک وزنه  کرده‌اند آويز

بچه‌هاي لجوج اين کوچه

همه هستند نواده‌ي چنگيز

 

شده بود بچه‌ها حسودي‌شان

زير پايم دوچرخه‌ام شيک است

مي‌زنم جيغ و مي‌زنم فرياد

به‌خدا جنس آن پلاستيک است

 

تصويرگري: حميد‌رضا مسيبي