اين جديدترين موضعگيري سران اتحاديه اروپا در بيانيه مشتركشان در مورد برجام است كه روز پنجشنبه همزمان با برگزاري نشست سالانه آنها در بروكسل منتشر شد. اروپا دستكم در مورد برجام راه خود را از آمريكا جدا كرده است. مقامهاي اروپايي و بهطور مشخص سران كشورهاي انگليس، آلمان و فرانسه در يك هفتهاي كه از سخنان دونالد ترامپ عليه توافق هستهاي با ايران ميگذرد، بارها بر پايبندي خود به اين توافق تأكيد كردهاند و خواستار ادامه تعهد آمريكا به آن شدهاند.
فدريكا موگريني، مسئول سياست خارجي اتحاديه اروپا، حتي قرار است طي روزهاي آتي به واشنگتن سفر كند تا در ديدار با چهرههاي مطرح كنگره نظر آنها را براي حفظ برجام جلب كند. او پيش از اين در بيانيهاي اعلام كرده بود: «برجام ثمره 12سال ديپلماسي است كه تسهيلگر آن اتحاديه اروپا بوده است.» اين همان نكتهاي است كه سيدمحمد صدر، معاون پيشين وزارت امور خارجه و عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام آنرا در رويكرد اروپا در قبال برجام نكته كليدي ميداند.
او معتقد است حفظ برجام براي اروپاييها جنبه «اعتباري» پيدا كرده و لغو آن از سوي آمريكا باعث زير سؤال رفتن اعتبار اتحاديه اروپا ميشود. او معتقد است كه در شرايط كنوني جهان، سرنوشت برجام به آزموني براي سنجش توان اروپاييها در رهبري سياست جهاني و جامعه بينالملل تبديل شده است.
- اگر بخواهيم خيلي واقعبينانه به اتفاقات يك هفته اخير يعني آنچه پس از سخنان اخير ترامپ رخ داده نگاه كنيم، بهنظر شما موقعيت ايران تضعيف شده يا تقويت؟
پس از سخنراني ترامپ بدون شك موقعيت ايران در جامعه بينالملل ارتقا يافته است. ديديم كه بسياري از سران كشورهاي اروپايي، اتحاديه اروپا، چين، روسيه و حتي كشورهاي آسيايي از برجام حمايت كردهاند و ادامه كار توافق هستهاي را به نفع امنيت منطقه و امنيت بينالمللي دانستهاند.
در نقطه مقابل، صحبتهاي دونالد ترامپ با وجود تبليغات بسيار زيادي كه روي آن شد، جايگاهي در جامعه بينالملل پيدا نكرد. تنها رژيم صهيونيستي، عربستان و امارات از سخنان رئيسجمهور آمريكا حمايت كردند. بايد گفت اينها الان شركاي تجاري آمريكا هستند و ترامپ با سخنانش به آنها به نوعي امتياز ميدهد تا همچنان از آنها بهره اقتصادي ببرد. اين حجم از موضعگيريهايي كه عليه ترامپ بهخاطر سخنانش عليه ايران و برجام مطرح شد، در واقع نتيجهاي نداشت جز انزواي رئيسجمهور آمريكا.
- همانطور كه اشاره كرديد كشورهاي مختلفي در مقابل سخنان ترامپ موضعگيري كردهاند. ميتوان گفت لااقل اروپاييها راهشان را بر سر برجام از ترامپ جدا كردهاند و به اعتقاد برخي اكنون حتي نوعي تقابل بين اروپا و آمريكا ايجاد شده است. ميخواهيم بدانيم اين تقابل تا چه حد واقعي است؛ آيا تنها در حد سياستهاي اعلامي است يا در واقعيت همچنين است؟
ببينيد اگر تقابل را بهمعناي اين ميدانند كه مثلا اروپا بر سر برجام با آمريكا درگير شود، به هيچ وجه چنين نيست. اما به هر حال برجام با مشاركت اروپاييها و با هدايت مسئول سياست خارجي اتحاديه اروپا دنبال شد و به نتيجه رسيد. برجام براي اروپا يك حالت اعتباري دارد.
اگر حدود 2سال مذاكرات فشرده هستهاي را كه در پايتختهاي كشورهاي اروپايي انجام شد مرور كنيد ميبينيد كه به هر حال اروپاييها در به نتيجه رسيدن اين نشستها و نهايي شدن برجام نقش كليدي داشتهاند. فراموش نكنيم كه اروپاييها اكنون براي خود در عرصه سياست بينالملل نقش جديدي قائلند؛ آنها ميخواهند در آينده در مسائل مهم جهاني ايفاي نقش كنند. برجام بهعنوان يك توافق بينالمللي، پس از يكسري مذاكرات سخت و طولاني بهدست آمده و اگر لغو شود، نشاندهنده آن است كه اتحاديه اروپا نميتواند آنجا كه لازم است نقش محوري بهعهده بگيرد و آن را به سرانجام برساند.
در اجلاس ناتو دونالد ترامپ سخناني را مطرح كرد كه اكثر رهبران اروپايي را ناراحت كرد. او بدون تعارف به اروپاييها گفت كه از اين به بعد، بايد هزينههاي تأمين امنيت اروپا را خودشان تأمين كنند. مطرح شدن اين موضوع با آن ادبيات خاص در نشست سران ناتو براي اعضاي اروپايي اين سازمان توهينآميز تلقي شد. بعد از اين نشست بود كه بار ديگر طرح تشكيل ارتش اتحاديه اروپا مطرح شد كه درصورت تشكيل آن ديگر سازوكار ناتو آن جايگاه گذشته را نخواهد داشت. با ادامه رياستجمهوري ترامپ، شاهد بروز اختلافات بيشتر ميان اروپا و آمريكا خواهيم بود و شكاف دو سوي آتلانتيك بهطور حتم عميقتر از اين خواهد شد.
- از يك سال پيش يعني زماني كه دونالد ترامپ در انتخابات رياستجمهوري آمريكا پيروز ميدان شد، ميشد پيشبيني كرد كه اروپا در بسياري از مسائل بينالمللي راهش را از آمريكا جدا كند. بحث همين ارتش اتحاديه كه به آن اشاره كرديد هم آن زمان داغتر شد. بسياري معتقدند اكنون در سايه سياستهاي انزواطلبانه ترامپ، اين اروپاست كه با محوريت آلمان هدايت جهان ليبرال يا بهمعناي عامتر، جهان غرب را در دست دارد. بهنظر شما چنين اتفاقي افتاده است؟
ببينيد اگر اروپا همچنان از برجام حمايت كند، حمايتهاي اقتصادياش براي اجراي درست مفاد آنرا دنبال كند و بهطور غيرمستقيم تحريمهايي يكجانبه آمريكا عليه ايران را خنثي كند، ميتوان گفت چنين اتفاقي افتاده است. در واقع حفظ برجام نوعي آزمون و امتحان براي اروپاييهاست كه نشان دهند آيا توان رهبري جهاني دارند يا خير.
- سالها بود كه در روابط ايران و آمريكا شاهد تنشي در اين سطح نبوديم؛ تنشي كه البته از سوي آمريكا دنبال شده است. سخنان اخير ترامپ يادآور سخنان جورج بوش پس از حوادث 11سپتامبر عليه ايران است. اساسا ريشه رويارويي دونالد ترامپ با ايران را در شرايط كنوني در چه ميدانيد؟
من معتقدم اين رويارويي يك ريشه داخلي و يك ريشه خارجي دارد. ريشه داخلي آن به نژادپرستي دونالد ترامپ بازميگردد. من او را بدون هيچ شكي يك نژادپرست تمامعيار ميدانم. او در مبارزات انتخاباتياش هم سفيدپوستان آمريكايي و خواستههاي آنها را خطاب قرار ميداد. از همان زمان بود كه دشمنياش با اقليتهاي قومي و مذهبي را عيان كرد و عليه مهاجران سخن گفت. اين رويكرد هنوز هم ادامه دارد و تقابل با حضور مهاجران در آمريكا به يكي از محورهاي برنامههاي او تبديل شده است. اين در حالي است كه جمعيت حدودا 30درصدي مهاجران در آمريكا، در واقع نخبگان اين كشور را تشكيل ميدهند. دونالد ترامپ از همان ابتدا تمايل بسيار زيادي به برچيدن طرحهاي باراك اوباما داشته است؛
از طرح بيمه خدمات درماني و قوانين مربوط به حضور مهاجران بهخصوص مهاجران كوبايي و مكزيكي در آمريكا گرفته تا برجام. من اين را هم از دريچه نژادپرستي ترامپ ميبينم. ترامپ بهخاطر سياهپوست بودن باراك اوباما اصرار دارد كه هر آنچه ميراث او خوانده ميشود را نابود كند. او از پيمان پاريس هم بيرون آمد؛ از توافقنامههاي تجاري دوره اوباما هم يكي پس از ديگري بيرون ميآيد. هدف ترامپ در عرصه سياست خارجي از بين بردن نتايج سياست بينالمللگرايي باراك اوباماست كه برجام هم بخشي از آن است.
اما ريشه خارجي رويارويي ترامپ با ايران را بايد در همراهي جناحي كه اكنون در آمريكا به قدرت رسيده با اسرائيل جستوجو كرد. جناح افراطي حزب جمهوريخواه كه اكنون قدرت را در كاخ سفيد در دست دارد، بهدنبال تأمين منافع اسرائيل در جهان است. چند وقت پيش يكي از تحليلگران آمريكايي تعبير جالبي بهكار برده بود. او گفته بود شعار ترامپ مبني بر «آمريكا اول» دروغي بيش نيست؛ شعار او «اسرائيل اول؛ عربستان دوم؛ آمريكا سوم» است. جوليان آسانژ نكتهاي جالبتر را اخيرا مطرح كرده است. او ميگويد شعار ترامپ «اسرائيل اول» هم نيست؛ شعار او «حزب ليكود اول» است. يعني حتي سياستهاي افراطيترين حزب در داخل اسرائيل هم براي او اهميت بسيار زيادي دارد.
البته من عربستان را هم در سياستهاي ترامپ مؤثر ميدانم. سعوديها و متحدانشان ازجمله امارات و برخي ديگر كشورهاي حاشيه خليجفارس متأسفانه سياستي غلط در منطقه در پيش گرفتهاند و بهخاطر اين سياستها باجهاي بزرگي هم دادهاند. 460ميليارد دلار قرارداد تسليحاتي كه عربستان با دولت جديد آمريكا بسته است در همين چارچوب قرار ميگيرد. ترامپ تاجرمسلك است؛ تقابل با ايران و همراهي با عربستان در چنين معادلهاي كاملا قابل درك است.
در مقابل چيزي كه از سعوديها ميگيرد، مواضع ضدايراني به آنها تحويل ميدهد. بهكار بردن نام غلط خليجفارس هم دقيقا در همين چارچوب قابل تحليل است.
- برخي معتقدند در پي تنشهايي كه ميان دولت جديد آمريكا و ايران پيش آمده، بهتر است ايران به سمت حل مشكلاتش با عربستان قدم بردارد؛ يعني كليد حل مشكلات ما بهخصوص در منطقه را در تنشزدايي با عربستان ميدانند. نظر شما چيست؟
جمهوري اسلامي ايران هميشه بهدنبال گسترش روابط با همسايگان و كشورهاي اسلامي بوده است. اين جزو سياستهاي كلي ماست و انصافا هم در دوره رياستجمهوري آقاي روحاني از همان روز اول اين سياست بروز پيدا كرده است. 4سال پيش، وقتي آقاي روحاني بهعنوان رئيسجمهور انتخاب شد، در نخستين سخناني كه در بعد سياست خارجي داشت، از تنها كشوري كه نام برد عربستان بود. آقاي روحاني و تيم سياست خارجي دولت از روز اولي كه مستقر شدهاند ترميم روابط با عربستان را در دستور كار داشتهاند و در اين جهت حركت هم كردهاند.
متأسفانه طرف مقابل پاسخ مثبت نداده است. خب رابطه سياسي هم يك بحث دوجانبه است و دو طرف بايد استقبال كنند. عربستان اكنون سياستخارجياش را بر مبناي همكاري با ترامپ و گسترش گروههاي تروريستي تعيين كرده است. تا زماني كه اين سياستها اصلاح نشود، طبيعتا بحث رابطه ايران و عربستان هم راه به جايي نخواهد برد.