آن سالها هنوز شبكههاي مجازي و كانالها مانند واتسآپ و تلگرام تبديل به بنگاههاي خبرپراكني راست و دروغ نشده بودند. آنهايي كه اهل سايت و اينترنت نبودند براي آگاهي از خبرها بايد صبحها جلوي كيوسكها سرك ميكشيدند و دستآخر از ميان روزنامهها خوشهچيني كرده و يكي را برميداشتند. پدر اما شبهنگام در پارك ملت مينشست و ميان چشمهاي ناباور دوستان جديدش كه از راز روزنامه فرداي او بيخبر بودند سرش را پايين آورده از بالاي عينك كائوچويياش روزنامهاي به تاريخ فردا را ورق ميزد.
بعد اگر ميل ملوكانهاش ميكشيد آنرا به ديگري هم ميداد تا نگاهي بهش بيندازد. روزي كه مشاسماعيل لحافدوز، همسايه زيرزمين خانه پدري از ماجرا با خبر شد پس از اينكه زيرچشمي من را ورانداز كرد و خنديد برايمان از روزنامههاي تهران قديم هر چه ديده و خوانده و شنيده بود را تعريف كرد.
آنطور كه مشاسماعيل ميگفت و تاريخ نيز آنرا تاييد ميكند برخي روزنامههاي تهران قديم عبارت بودند از نسيم شمال، نوبهار، حلاج، سرخ، اميد و ستاره. پس از كودتاي نظامي سوم اسفند ۱۲۹۹ رضاخان ميرپنج، روزنامه يوميه عصر با نام اطلاعات در 2صفحه و به قيمت 2شاهي (4ريال) با يارانه دولتي منتشر ميشد. گرانترها اما گاهي تا 10شاهي قيمت داشتند كه يك نفر خريده و زير گذر يا در قهوهخانه با صداي بلند براي ديگران قرائت ميكرد.
مشدي ميگفت: در اين ميان مردي عائلهمند، فقير و صاحب نانخورهاي بسيار به نام كاظم روزنامهفروش حضور داشته كه هر از گاهي با چند بچه جغل و پغل روي دوش و دستهاي روزنامه زيربغل اخبار جنجالي و زرد را درست مانند آبآلويي و گردويي و بلاليها با وزن و قافيه هوار ميكشيده است.
كاظمروزنامهفروش از ضعف شماري از مردم استفاده ميكرده و تيترها را به صورت كاملا مندرآوردي به صورت «آيحكم جلب ترياكيها جمعآوري دورهگردها» ميخوانده است. مردم هم غافل از اينكه روزنامه مال پارسال است و كاظم آنها را قپاني و كيلويي به يك صدم قيمت تهيه كرده روزنامهها را ميخريدند، كاظم نيز در فرصتي مغتنم پا به فرار ميگذاشته است. آخرين فرار او اما به تصادف با ماشين ختم ميشود و بابت آن مجبور ميشود زير دست مردهشور بخوابد. حكايت مشاسماعيل به اينجا كه رسيد فلش حاوي پيديافهاي روزنامهاي كه در آن كار ميكردم و تازه صفحهبندي شده بود را بيرون آوردم تا روزنامه فردا را براي پدر پرينت رنگي بگيرم.