صورتهاي ديگر اين سخن، حرفهايي است از اين دست؛ كسي ميتواند رئيس فدراسيون ورزشي باشد كه خودش ورزشكار همان رشته باشد و كسي ميتواند نماينده كارگران باشد كه خودش كارگري كرده باشد.
ايننوع حرفها در نگاه اول منطقي بهنظر ميرسد، اما غالبا ميبينيم كه حاصل اجراشدن اين ديدگاه، چندان مطلوب نيست؛ مثلا كسي كه طعم محروميت را چشيده، مسئوليتي را ميپذيرد اما چون برنامه دقيقي براي حل مشكلات محرومان ندارد و نيز با مسائل حوزه مسئوليتش آشنا نيست، موفق نميشود. يا مثلا قهرمان مشهور يك رشته ورزشي، رئيس فدراسيون همان رشته ميشود و اوضاع آن فدراسيون از گذشته خرابتر ميشود.
اينكه بگوييم كسي ميتواند مشكلات محرومان را حل كند كه خودش طعم محروميت را چشيده باشد، مانند آن است كه بگوييم كسي ميتواند عوارض پيري و ازجمله فراموشي و زوال حافظه را درمان كند كه خودش، پير باشد و طعم تلخ عوارض پيري را چشيده باشد؛ يعني پزشك متخصص جوان يا ميانسال، قادر به درمان عوارض پيري نيست.
اين ديدگاه، حاصل يك پيشداوري نادرست است و آن اين است كه گويا، حل مشكلات جامعه بر مبناي انگيزههاي عاطفي است. بسيار شنيدهايم كه ميگويند اين مدير، دلسوز مردم است و آن نماينده با موكلانش احساس همدردي دارد.
اگر انگيزههاي عاطفي و دلسوزي، براي رفع مشكلات كافي بود، لابد همراهان بيمار كه بسيار دلسوزتر از پزشك متخصص هستند، ميتوانستند بيمار خود را مداوا كنند.
براي رفع هر مشكلي ازجمله مشكل محروميت، هيچ نيازي نيست متخصصان و مسئولان مرتبط، حتما خودشان طعم محروميت را چشيده باشند؛يعني شناخت فردي و تجربي و حسي نسبت به موضوع، اهميت چنداني ندارد بلكه شناخت علمي حاصل از مطالعه روشمند و متكي بر دادهها و آمارهاي دقيق، شرط اصلي طراحي و برنامهريزي درست و اجراي موفق آن برنامه است.
حالا همين جملات آخر را دوباره بخوانيد: شناخت علمي حاصل از مطالعه روشمند و...
و با اين جمله مقايسه كنيد: كسي كه خودش طعم محروميت را چشيده ميتواند مشكلات محرومان را حل كند.
كدام يك از اين دو، براي تبليغات انتخاباتي و سخنراني هيجانانگيز و مناظره پرشور بهكار ميآيد؟
همچنين در اين نكته ميتوان تأمل كرد كه كداميك از ايندو روش، در شناخت و برنامهريزي و حل مشكلات بهكار ميآيد؟