جوانان با انگيزههاي متفاوتي كه دارند، معناهاي مختلفي از اين كليد واژه ميسازند و آن را بهكار ميگيرند، بهطوري كه اين تركيبِ اصطلاحي، از معناي اوليه خود كه كرختي و كاهلي را منعكس ميكند، فراتر رفته و معناهايي چون التذاذ، خودمحوري و حتي عدمپذيرش مسئوليت را دربرميگيرد. تعبير بيخيال بودن، بهمثابهعبارتي دلالتگر، سبك زندگي جوان و نوجوان هم عصر ما را باز مينمايد و بهعنوان عبارتي معنامند، نقطه دوختي است كه پارههاي مختلف فرهنگ جوانان را به هم متصل ميكند و شاكلهاي منطقي ميسازد كه فرهنگ جوانان مبتني بر اين كليد واژه، صورتبندي ميشود. ناظر به اين مفهوم، در خلال گفتوگو با دكتر علي اصغر سعيدي، جامعهشناس و دانشيار و مدير گروه برنامهريزي و رفاه دانشكده علوماجتماعي دانشگاه تهران، به فرهنگ جوانان پرداختهايم و ابعاد آن را از نظر گذراندهايم. اينكه اين فرهنگ مختص جوان ايراني است يا تجربهاي جهاني است يا اينكه فرهنگ و هويت ايراني با تكيه بر فرهنگ جواني چه وضعيتي دارد.
- امروز فرهنگ جوانان در ايران مبتني با كدام نظام ارزشي سامان ميگيرد و در دل چه وضعيتي برساخته ميشود كه كليد واژهاي مثلبيخيالي بهعنوان منطق زيست برخي از نوجوانان و جوانان ايراني نمود پيدا ميكند؟
جوابدادن به اين سؤال خيلي مشكل است. من فكر نميكنم تحقيق يا پژوهشي را داشته باشيم كه بهطور جامع، مولفههاي نظام ارزشي جوانان را تعريف كند. با توجه به تحقيقات مختلفي كه شده در حوزههاي سبك زندگي، اوقات فراغت و ديگر پژوهشهاي موردي كه نمايي از زندگي جوانان ايراني را نشان ميدهد، ميشود استنباطي داشت. عموما اين نظرات در حد يك سؤال و فرضيه باقيميماند و پاسخ اين سؤال يعني «درك و دريافت درست از فرهنگ جواني و نظام ارزشي اين گروه»، به درستي مشخص نيست؛ چيزي كه به وفور در كشورهاي ديگر در آكادميها و مراكز پژوهشي انجام ميگيرد ولي در كشور ما در اولويت برنامههاي پژوهش قرار نگرفته است.
اما موضوعي كه من به واسطه همين مطالعات موردي و تجربه زيسته ميتوانم با اطمينان بگويم اين است كه ما با تغييراتي اساسي در نظام ارزشي روبهرو هستيم. اينكه موقتي است يا در حالگذار است يا برعكس با نظام ارزشي ديگري با چارچوبهاي مشخصي روبهرو هستيم نياز به تحقيقات بيشتر دارد. در نظام ارزشي جوانان، گروههاي مرجع بسيار مهم و حياتي هستند. بنابراين اگر بخواهم توضيح دهم كه چرا ميگويم نظام ارزشي جوانان تغيير كرده بايد پيش از هرچيز بگويم كه گروههاي مرجع جوانان تغيير كرده است. اين را هم در همه ساحتهاي رفتار فرهنگي، سياسي و اجتماعي اين گروه ميتوانيد ببينيد. گروههاي مرجع جاي خود را به گروه دوستان هم سن و سال داده است و گروه دوستان بهعنوان گروه مرجع، عامل مهمي در شناخت نظام ارزشي است.
- آيا ميتوان گفت فرهنگ بيخيالي و حوزه مفهومي حول آن بهعنوان ارزش نسلي جديد در بين بخشي از جوانان ايراني تلقي ميشود؟
بهنظر من، به اين صراحت نميتوان از ارزش نسلي جديد براي بخشي از جوانان ايراني سخن گفت؛ چراكه تغييرات نظام ارزشي جوانان تحتتأثير جهاني شدن ارزشهاست. اين خيلي مهم است؛ مثلا سراغ فرهنگ بيخيالي و بيخياليطي كردن را در جوانان هلندي يا انگليسي هم ميتوان گرفت. اگر با عينك جهاني شدن به نظام ارزشي جوانان نگاه كنيم آن وقت مسئله را جهاني ميبينيم و جهانيشدن بر بسياري از رفتارها كه سبك زندگي يكي از آنهاست، تأثير ميگذارد. در واقع جوانان هويت خودشان را از سبك زندگي ميگيرند كه بين جوانان ايراني با جوانان ديگر كشورهاي جهان بسيار مشترك است!
- بهنظر شما اين تجربه همزمان است؟
نه لزوما و ممكن است با تأخير در بين جوانان كشورهاي مختلف تجربه شود. اما از يك منظر اين تجارب ادامه يكديگر هستند و در يك كليت جهاني و ذيل مقوله يكسانسازي فرهنگي قرار ميگيرند. در اين ميان، مولفههاي مختلفي در رفتار اجتماعي و فرهنگي هستند كه در سراسر جهان توسط افراد تجربه و تكرار ميشوند. سبك زندگي يكي از اين مولفههاست و اتفاقا از آن دسته مولفههاي هويت بخش است كه از خاستگاههاي اجتماعي رها شده و همه گروههاي اجتماعي را در بر ميگيرد و بهشدت قابل تغيير است.
- فرهنگ جواناني كه در باب آن صحبت ميكنيم و تا حدي مبتني بر لذت و كرختي و كاهلي و عدمپذيرش مسئوليت و تقابل با ارزشهاي پيشين است، بر زيستسياسي و اقتصادي جوان امروز تأثير دارد؟ آيا اين فرهنگ كه اساسش بر كامجويي است و حول محور منفعت فرد تعريف ميشود، به چه نوع رفتارهاي اقتصادي يا سياسي ختم ميشود؟ آيا به غيرسياسي شدن اين گروه و عدممشاركت در سپهر سياسي و اقتصادي نميانجامد؟
كاملا تأثير دارد. هرچند ميتوان گفت اين نوع رفتار و فرهنگ بيخيالي و كرختي و... خود ممكن است ناشي از شرايط اجتماعي، اقتصادي و سياسي باشد. به تعبيري شرايط سياسي ميتواند منجر به اين نوع رفتار يعني كاهلي و خوشباشي در جوانان شود و در عين حال اين رفتار به كاهش مشاركت سياسي منجر شود. يكي از عللي كه مفسران براي جوامع دموكراتيكي كه نرخ مشاركت پاييني در انتخابات بهخصوص بين جوانان دارند ذكر ميكنند اتفاقا همين نكته است. اينكه جوانان از شرايط سياسي دلزده شدهاند؛ مثلا در آمريكا، بروز و ظهور افرادي مثل ترامپ و اقبال به او در واقع دلزدگي و كاهش مشاركت و حتي واكنش جامعه به اين مقوله است. در واقع استقبال از ترامپ در آمريكا، محصول اين وضعيت است. در جوامعي مثل جامعه ايران هم گاه ممكن است علاوه بر عدممشاركت، رفتارهايي مثل مصرف بالاي موادمخدر هم در ميان جوانان بهويژه جوانان طبقه متوسط و دانشگاهي افزايش يابد. درمورد وضعيت اقتصادي نيز به همين صورت است. مسئله شغل بسيار حائز اهميت است. من از منظر جامعه شناختي به شغل نگاه ميكنم. شغل تماس اجتماعي ايجاد و انرژيهاي افراد را آزاد ميكند و يك نوع هويت اجتماعي به افراد ميدهد. در ايران اين شرايط اقتصادي، امكان هويتيابي را دارد از بين ميبرد يا كمميكند. بهويژه اينكه يك نوع فردگرايي درحال رشد است ولي امكان اينكه شخص، اين فردگرايي را با امكانات شغلي پاسخ بگويد وجود ندارد و با محدوديتي كه وجود دارد ميسر نيست و شخص ناگزير بايد تجربه رفتارهاي مربوط به سبك زندگي را كه احتياج به منابع مالي دارد، سركوب كند. در وضعيت سركوب فردگرايي، دلزدگي سياسي و عدمشرايط مناسب اقتصادي امكان رفتارهايي مثل مصرف موادمخدر گروهي و ايجاد فرهنگي حمايتگرانه براي جوانان، بهوجود ميآورد و حتي بروز رفتارهايي مانند بيمسئوليتي و... كه به آن اشاره شد بديهي ميشود.
- من تلاش ميكنم جنبهاي ديگر از ماجرا را صورتبندي كنم؛ آنچه شما تا اينجا به آن پرداختيد روايت افرادي است كه بهدليل وضعيتهايي اقتصادي و اجتماعي كه به درستي اشاره كرديد، رفتارهاي ويژهاي را در پيش ميگيرند. اما آنچه ما ميخواهيم به آن بپردازيم، نگاه نسل جواني است كه ارزشهاي اجتماعي مثل تحصيل و مدرك تحصيلي بالا يا داشتن كار تمام وقت را، ضدارزش ميبينند و بهصورت خودخواسته به زندگي مبتني برخوش باشي دائمي (مصرف موادمخدر، بيخيالي، دائم سفركردن، عدمپذيرش هر نوع مسئوليتي و...) رو ميآورند. اين رفتار و نگاه را چگونه بايد توصيف كرد؟
از نظر من بايد بين اينكه اين نسل چگونه ميبينــــد و چه رفتاري دارد واينكه علتاين نگـــــاه چيست، تمايز قائل شد. من فكر ميكنم علت اصلي اين رفتارها اين نيست كه ارزشهاي اجتماعي درنظر جوانــــان بيارزش شده بلكه مسئله مهمي كه اتفاقا در آينده بسيار هم مهم خواهد شد اين است كه جامعه ما ظرفيتهاي تبديل سرمايه اجتماعي و فرهنگي به سرمايه اقتصادي را از دست داده است؛ يعني شما خيل فارغ التحصيلان را ميبينيد كه نميتوانند هيچ استفادهاي از مدرك خود داشته باشند چون اساسا تحصيلكردن مخصوصا تحصيلات عالي، براي تغيير موقعيت اجتماعي رخ ميدهد اما وقتي كه در نهايت اين تغيير صورت نميگيرد نسبت به حصول هر نوع از اينگونه سرمايه فرهنگي و اجتماعي، در جامعه ترديد بهوجود ميآيد. اين موضوع را بورديو به درستي توضيح ميدهد. در جامعه ما به اين موضوع از اين منظر يعني تبديل سرمايه كمتر پرداخته شده. بورديو وقتي انواع سرمايه را از هم تفكيك ميكند به تبديل اين سرمايهها به يكديگر نيز توجه نشان ميدهد؛ همانطور كه اگر كسي كه سرمايه اقتصادي دارد، نتواند آن را تبديل به سرمايه فرهنگي كند، نميتواند جايگاه خود را تغيير دهد.
عكس آن نيز صادق است؛ مثلا اگر كسي با مدرك يا با خانواده با آن ابعاد تجسم بخش، نتواند سرمايه اجتماعي فرهنگي خود را به سرمايه فيزيكي تبديل كند، مسئله پيش ميآيد. ارزش هر سرمايهاي در تبديل آن است. شما اين را در جامعه ايران به وضوح ميبينيد كه افراد مختلف در رشتههاي مختلف مدرك دكتري ميگيرند ولي هيچ كاري با آن نميتوانند بكنند. اگر 10سال پيش فقط رشتههايي مثل علوم اجتماعي اين معضل را داشت امروز اين موضوع در سيستم دانشگاهي ما به امري همهگير تبديل شده است.
- يعني بهخاطر سيكل معيوب تبديل سرمايههاي فرهنگي به سرمايه اقتصادي، اين نظام ضدارزشي در بين جوانان ايجاد شده و رشد كرده است؟ يك جور مقاومت است؟
ببينيد، اگر شاخص سرمايه اقتصادي را شغل بگيريم معلوم ميشود كه اين روند تبديل سرمايه صورت نميگيرد. وقتي كسي رشته تحصيلي را انتخاب ميكند و مدرك ميگيرد بايد شغل متناسب با آن را پيدا كند ولي آن شغل متناسب وجود ندارد و ما به اين وضعيت «بيكاري پنهان فارغالتحصيلان» ميگوييم و اين از قضا بسيار خطرناك است؛ چون نميتواند آن تبديل را صورت دهد. به لحاظ اقتصادي نيز اگر نگاه كنيم تحصيل وقتي اهميت و مطلوبيت خواهد داشت كه فرصتي كه صرف آموختن و كسب مدرك ميشود به سرمايه اقتصادي برسد ولي وقتي اين انتظار عبث است شخص دست به تحصيل نميزند يا عدمپاسخگويي به اين انتظار ذهني را بهگونه ديگري بيان و منعكس ميكند. يكي از اين بيانها همين سبك زندگي جوانان است كه موضوع بحث ماست.
- ما امروز بارها با اين تعبير مواجهيم كه فرهنگ و هويت ايراني در حال رقيق شدن است. به اين معنا كه كنشگران و سازندگان اين فرهنگ كه گروه جوانان جامعه باشند، آرمانگرا نيستند؛ به منافع جمعي نميانديشند؛ فعال نيستند و توان بازيابي خود را به واسطه سبك زندگي جديد از دست دادهاند. آيا شما با اين رويكرد موافقيد و فرهنگ و هويت ايراني را در خطر ميبينيد؟
با توجه به مبحث جهاني شدن من به تعدد هويتها توجه دارم. فكر ميكنم جوانان در اين برهه، با تعدد هويتها روبهرو هستند؛ مثل هويت جهاني، هويت محلي، هويت منطقهاي و هويت ملي. اين شايد موجب شده كه بهنظر برسد، هويت ملي تضعيف شده است. ولي من فكر نميكنم هويت ملي ضعيف شده باشد، ما تنها با چندگانگي و تعدد هويتها مواجهيم. در هر زمينهاي يكي از اين هويتها بالا ميآيد؛ مثلا اگر فرض كنيم كه جنگي صورت بگيرد امكان اينكه هويت محلي يا طبقاتي يا گروهي خود را به نفع هويت ملي كنار بگذاريد خيلي بالاست.در مقابل ممكن است يك شرايط جهاني بهوجود بيايد كه باعث شود فرد براي امر جهاني و نفع جهاني اهميت بيشتري قائل باشد تا امر ملي. پس ميتوان حدس زد زماني هويت ملي ضعيف ميشود كه بحثهاي جهاني تقويت ميشود. افراد وقتي حس كنند مثلا با جوانان ايتاليايي ارزشهاي مشترك و لذا رفتارهاي مشترك دارند احساس هويت مشترك هم پيدا ميكنند و آن هويت ملي تضعيف ميشود.
- آقاي دكتر! در جمعبندي مبحث فكر ميكنيد اين نسل جواني كه در گفتوگو به مولفههاي سبك زندگي و نظام رفتاري آنها هم اشاره شد ميتوانند مسئوليت اجتماعي بهعهده بگيرند؟ آنطوري كه شما توضيح داديد بهنظر ميرسد اين عدمپذيرش مسئوليت و اين انزواي گروهي نوعي واكنش به شرايط تعبير ميشود.
بله من فكر ميكنم با توجه به همان بحث بيولوژيك حتي گروههاي سني پايينتر هم امكان بهعهده گرفتن مسئوليت را دارند، چه برسد به جوانان. مثلا در بحث فراغت، پيشتر يك طبقهبندي متصلب وجود داشت كه جوان را بالاي 18سال فرض ميكرديم و زير 18سال را نوجوان تلقي ميكرديم و يكي از ويژگيهاي نوجوانان اين بود كه نميتوان به آنها مسئوليت داد. ولي امروز با توجه به سن رأي، به نوجوانان نيز ميتوان مسئوليت داد و مسئوليت يعني شعور. اتفاقا مسئوليتپذيري مربوط به اطلاعات است و امروز نوجوانان ما با انباشت اطلاعات و ذخيره اطلاعات ذهني مواجه هستند و ميتوان به آنها مسئوليت داد. بنابراين شايد يكي از دلايلي كه جوان امروز اين كاهلي و بيقيدي و خودمحوري را در سبك زندگي خود بروز ميدهد همين باشد كه جامعه مسئوليتي به او واگذار نميكند و در واقع توان و شعور آنها را درنظر نميگيرد.