در ماههاي اخير گروه سينمايي هنروتجربه، هفتههاي فيلمي براي معرفي سينماي كشورهاي ديگر برپا كرد؛ هفتههاي فيلم ارمنستان و برزيل. هفته فيلم برزيل مهماني هم از بين سينماگران برزيلي داشت. روبرتو برلينر فيلمساز 60ساله برزيلي، با فيلم «نيسه، يك ديوانگي محض» كه جايزه بزرگ جشنواره توكيو را در سال 2014 به دستآورده است به ايران آمد و 3كارگاه مشترك هم با فيلمسازان ايراني برگزار كرد. برلينر، با آن نام خانوادگي نامعمول براي يك برزيلي كه از ريشه آلمانياش ميآيد، سالها مستند ساخته و بعد سراغ سينماي داستاني رفته است؛ مردي خوشرو و بسيار علاقهمند به شناخت ايران و كشورهاي ديگر. خودش اعتقاد دارد هنوز جوان است و مثل دوران جوانياش در زمان ديكتاتوري نظامي برزيل، دست از روياي تغييردادن دنيا برنداشته؛ منتها اين بار از طريق سينما!
- ما در ايران، سينماي برزيل را پيش از هر چيزي با «سينما نوو» در دوران جنگ سرد و سينماگران متعهدي مثل گلوبر روشا ميشناسيم، سينماي معاصر اين كشور را هم با كارگردانان شاخصي از قبيل والتر سالس و كلبر مندونسا. آيا جريان رايج در سينماي هنري برزيل همچنان سياسي است؟
نه چندان. بعد از جريان سينمايي سينما نوو، در دهه80 ميلادي فيلمهايي داشتيم كه خيلي محبوب اما نه چندان هنري بودند اما سينماي برزيل در دهه90 از نو شروع كرد. حالا كمپانيهاي فيلمسازي زيادي هستند كه در عرصه تلويزيون و سينما كار ميكنند و توليد دارند. در اين سالها ما در برزيل انواع مختلفي از سينما داريم و هنرمنداني كه فيلمهاي بسيار جالبتوجهي ميسازند؛ مثل كلبر مندونسا. آنها فيلمهاي هنري و سياسي خيلي قوياي ميسازند. فكر ميكنم مندونسا احتمالا مهمترين كارگردان ما در سينماي امروز است.
- جريان رايج يا اصطلاحا ميناستريم سينماي برزيل چه وضعيتي دارد؟ محصولاتي كه در سينماها به نمايش درميآيند بيشتر داخلي هستند يا خارجي؟ با توجه به اينكه بازار برزيل بسيار بزرگ است و برزيل كشور خيلي پرجمعيتي است، امكان توليد داخلي هم در اين كشور وجود دارد؟
ما الان صنعت فيلمسازي بزرگي داريم و طي سال فيلمهاي زيادي ميسازيم. در زمينه سهم توليدات داخلي و فيلمهاي خارجي الان نميتوانم عدد دقيقي به شما ارائه كنم اما در برزيل تقريبا سالي 8 الي 10 فيلم ميسازيم كه بالاي يكميليون بليت ميفروشند. البته اكثرا هم فيلمهاي عامهپسند هستند. در ميان توليدات خارج از برزيل، تعدادي از فيلمها اروپايي اما اكثر آنها آمريكايي هستند.
- بين فيلمهاي پرفروش بازار سينماي برزيل، فيلم داخلي هم هست يا همه پرفروشها هاليوودي هستند؟
شايد يك فيلم برزيلي در اين سالها بوده كه پرفروشترين شده و بزرگترين موفقيت تجاري سينماي برزيل بوده است. باقي از بين فيلمهاي بزرگ بينالمللي هستند.
- سؤال بعدي من مقداري شخصي است. ميخواهيم بدانيم خود شما چطور فيلمساز شديد؟ براي ما جالب است كه بدانيم در برزيل چطور ميشود فيلمساز شد؛ بهخصوص كه شما فيلمهاي مستند زيادي ساختهايد.
من در دانشگاه رشته روزنامهنگاري خواندم اما هيچوقت روزنامهنگاري نكردم. ما در دانشگاه يك انجمن فيلم داشتيم كه آنجا همه جور فيلم نمايش ميداديم ؛از همان نوع فيلمهايي كه هر انجمن فيلم دانشگاهي در دهه70 ميلادي در همه دنيا به آن اهميت ميداد. در اواخر دهه70 يكي از آدمهاي انجمن، دوربين سوپر8 داشت كه استفاده نميكرد. آن موقع من عكاسي ميكردم و او ميخواست بداند چطور بايد از دوربين استفاده كرد. من هم تا حالا با دوربين سوپر8 كار نكرده بودم. توي دوربين فيلم گذاشتيم و بعد امتحانش كرديم. سال ۱۹۷۸ بود. عاشقش شدم. شروع كردم به ديوانهوار فيلم گرفتن. در دوران ديكتاتوري نظامي برزيل، من دو فيلم درباره تظاهرات در خيابانها ساختم و بعد از آن هم ادامه دادم!
- پس اين يك مبارزه سياسي هم برايتان محسوب ميشد؟
بله. همه اين فيلمها عليه ديكتاتوري بودند و درباره تظاهرات و اعتصابها. نخستين فيلم سوپر8 من درباره كودكاني بود كه در فقر زندگي ميكردند. اما من معمولا تنهايي فيلم ميساختم؛ فقط با يك دوربين كوچك و يك ضبط. چون نميتوانستم همزمان از هر دو استفاده كنم، ضبط را روي كمرم ميبستم و دوربين هم دستم بود. اول فيلمبرداري ميكردم بعد به نوارها گوشميدادم....بعد شروع به فيلمسازي با يك گروه كوچك كردم. اما مدتي بعد دوباره رو به تنها فيلم ساختن آوردم.
در اوايل دهه۸۰ من يك موتورسيكلت داشتم كه ميتوانستم دوربينم را با آن حمل كنم. در واقع يك استوديوي سيار بود! ميتوانستم همه جا بروم. در همان دهه۸۰ به يك جنبش هنري در ريو پيوستم؛ جنبشي هنري كه منحصر به سينما نبود. ما معمولا به سينما، موسيقي، تئاتر و در كل همهجور هنري ميپرداختيم و هميشه با هم بوديم. بعد من از اين جنبش خارج شدم.آنها الان خيلي مشهورند ولي آن زمان كارشان جديد بود و بهصورت گروهي، همه جور هنري را تجربه و توليد ميكردند و اين خيلي جالب بود چون ما از ويدئو و تئاتر و موسيقي استفاده ميكرديم و من از تمام اين اتفاقات فيلمبرداري ميكردم و در اين مورد مستندي ساختم. بعد از آن شروع به ساختن تعدادي موزيكويدئو كردم. اين تنها راهي بود كه ميتوانستم كارم را در تلويزيون نمايش بدهم.
- اولين فيلم داستانيتان را چه زماني ساختيد؟
سال ۲۰۱۴. چندسالي بيشتر نميگذرد. بيشتر آثاركارنامه من مربوط به سينماي مستند بوده است.
- در برزيل سرمايه لازم براي ساخت فيلمها از چه طريقي فراهم ميشود؟ چقدر به سرمايههاي خارجي متكي هستيد و چقدر به فروش بليت؟
ما به فروش بليت متكي نيستيم؛ اصلا. بودجه فيلمهايمان را خودمان فراهم ميكنيم. تلاش ميكنيم قبل از شروع فيلمبرداري سرمايه داشته باشيم؛ گاهي پيدا ميكنيم و گاهي مجبور ميشويم فيلم را با هزينه شخصي تمام كنيم بالاخره پول لازم را جور ميكنيم! اما معمولا سعي ميكنيم هنگام شروع فيلمبرداري سرمايه داشته باشيم؛ سخت است. بعضي وقتها ميشود، بعضي وقتها هم نميشود. بهخودمان نميتوانيم دستمزد بدهيم، اما به كادر سازنده فيلم نميشود دستمزدي نداد. از بانك وام 2ساله ميگيريم كه پسدادنش كارسختي است. نميدانم اينجا روال كار چطور است اما در برزيل، 50 درصد درآمد بليتفروشي به صاحب سينما ميرسد و 50درصد بقيه هم، بخشي به سرمايهگذاري كه قبلا پول داده ميرسد. سرمايهگذار هزينههايي كه ما قبلا بهصورت شخصي انجام دادهايم را كامل ميكند. در مجموع حدود 70درصد درآمد بليتفروشي به آنها و 30درصد به ما ميرسد. معمولا نميتوانيم تمام هزينهها را تأمين كنيم و در مرحلهاي از كار، فيلم را به يك سرمايهگذار ميفروشيم تا پول بياورد و فيلم را تمام كنيم. خلاصه در پايان درصد كمي از پول به ما ميرسد.
- من متوجه نشدم؛ پس سرمايه چطور برميگردد؟
ما پول به دست ميآوريم اما درصد خيلي كمي از فروش فيلم برميگردد. راههاي ديگري بايد پيدا كنيم؛ مثل تلويزيون. ما خيلي فيلم توليد ميكنيم؛ چه در سينما و چه در تلويزيون. من تهيهكننده خيلي فيلمها هستم، نه فقط فيلمهاي خودم.
- برزيل، كشور شما، در ايران خيلي محبوب است؛ از فوتبال گرفته تا مناظر گردشگري. كلا حس مثبتي نسبت به برزيل وجود دارد. اين را ميدانستيد؟
بله اين يك حس رايج است. معمولا مردم، برزيل را دوست دارند.
- همه جاي جهان؟
بله. چون برزيليها مردم شادي هستند. ما فوتبال داريم.اينها چيزهايي هستند كه مردم دوست دارند. نيمي از جمعيت كشور ما سياهپوست هستند. آنها از آفريقا با خودشان فرهنگ و موسيقي شادي آوردهاند. من يك مستند هم در اين باره ساختهام؛ درباره ميراثي كه سياهان به همراه دارند. 70درصد بردههايي كه براي كار به برزيل آورده شدند و اجداد سياهان امروز كشور ما هستند از آنگولا آورده شدهاند. فيلم من هم نامش «آنگولا» بود و دنبال ريشههاي آنها رفتم. و ما فوتبال شگفتانگيزي داريم. خود من طرفدار تيم فلامينگو هستم!
- تيم زيكو! سؤالي هست كه نميشود از مهمانان سينماييمان نپرسيم. از سينماي ايران چه شناختي داريد؟ چه كارگرداني را ميشناسيد يا به چه فيلمسازاني از اين سينما علاقه داريد؟
كيارستمي؛ كسي كه خيلي بين كارگردانهاي برزيلي معروف است. من بهتازگي فيلمي هم از شهرام مكري ديدهام كه عالي بود، نميدانم شما هم ديدهايد يا نه؛ ماهي و گربه.
- اين فيلم پرفروشترين و محبوبترين فيلم هنروتجربه است. بين فيلمهاي هنري از همه موفقتر بود.
من مكري را قبلا نميشناختم اما اين فيلم را ديدم ؛فقط چون ميدانستم با هم يك كارگاه داشتهايم. و عاشق فيلم شدم. خيلي شگفتزده و شاد شدم. فيلم ديوانهوار و جذابي بود.
- فيلمهايي درباره فقر، فساد و زاغهنشيني
برزيل، بزرگترين كشور آمريكاي جنوبي با 205 ميليون نفر جمعيت، كشور نهايتهاست؛ كشور ثروتمندان و كشور زاغهنشينها ؛كشوري پر از بزهكاري در 2 شهر بزرگ سائوپائولو و ريودوژانيرو. سينماي برزيل پيش از هرچيز با جنبش «سينما نوو» در دهههاي50 و 60ميلادي به ياد آورده ميشود اما آغاز رونق فيلمسازي در برزيل به چند دهه قبل از سينمانوو برميگردد؛ به دهه 1930ميلادي و رونق ساخت فيلمهاي كمدي اسلپ استيك و فيلمهايي با شركت ستارههاي بزرگ كشور. در برزيل هر آدمي اسمي بلند و لقبي كوتاه دارد كه با دومي شناخته ميشود. دورههاي فيلمسازي هم در اين كشور اسمي كوتاه دارند. مردم برزيل عاشق موسيقي هستند و دوره فيلمهاي كمدي و موزيكال اين كشور هم اصطلاحا «چانچادا» ناميده ميشود.
در دهه 50 ميلادي، با الهام از سينماي نئورئاليسم ايتاليا، جنبش «سينما نوو - ciema novo» در برزيل پا گرفت. در اين 2دهه، سراسر جهان سوم درگير ايدههاي ضداستعماري يا تفكرات چپگرايانه بود و اين جنبش هنري- سياسي با شعار «يك دوربين در دست و يك ايده در ذهن» بهدنبال ساخت فيلمهايي سياسي، كمهزينه و ضداستبداد رايج در برزيل و آمريكاي لاتين بود. جنبش هنري با فيلم «ريو، صد درجه فارنهايت» اثر نلسون پريئرادوس سانتوس شروع شد و با گلوبر روشا به اوج رسيد؛ فيلمسازي كه بسيار موردتوجه گدار قرار گرفت، تنها 42سال عمر كرد و ميگفت: «اين كشور نيازمند شاعر است و هدف غايي هر هنرمندي سركشي و طغيان است». دوران فيلمسازي سياسي در دهه70 ميلادي با حكومت ديكتاتوري نظامي در برزيل به پايان رسيد يا شايد سركوب شد. در دهه 80، اقتصاد سينماي اين كشور بسيار ضعيف شد و در دهه 90ميلادي با حمايت مالي دولت از صنعت سينما و مشوقهاي مالي ،سينماي جديدي شكل گرفت و توليد فيلم افزايش پيدا كرد. اين دوره هم لقبي دارد: «ريتومادا» يا بازگشت. افزايش توليدات سينمايي برزيل، هم در شاخه فيلمهاي عامهپسند و هم در تجربههاي هنري به نمونههاي قابل ذكري انجاميد. در اين زمان والتر سالس با فيلم «ايستگاه مركزي» جايزه اصلي جشنواره برلين و گلدن گلوب بهترين فيلم خارجيزبان را در 1999 بهدست آورد؛ فيلمي كه بارها در ايران به نمايش درآمده و حتي از تلويزيون پخش شده است. «شهر خدا» (فرناندو ميرهلس و كاتيا لوند، ۲۰۰۲) ديگر فيلمي كه 4 جايزه اسكار بهدست آورد و فيلمهايي چون «پشت آفتاب» (والتر سالس، ۲۰۰۱) و «كارانديرو» (هكتور بابنكو، ۲۰۰۳) از فيلمهاي موفق و با شهرت جهاني برزيل هستند. كلبر مندونسا فيلهو آخرين پديده موفق سينماي برزيل است كه 2 فيلم او در جشنواره كن در بخش مسابقه شركت كرده و مورد توجه قرار گرفتهاند.اما فيلمهاي برزيلي همچنان اغلب درباره فقر، كودكان، زاغهنشينها يا درگيري با فساد دولتي هستند. يا شايد شناخت ما به اين شكل است.