همشهری آنلاین: ترامپ و روحانی، سپنتا نیکنام و ... از جمله موضوعاتی هستند که در ستون سرمقاله برخی از روزنامه‌های شنبه-۶ آبان- جای گرفتند.

احمد غلامی . سردبیر در ستون سرمقاله شرق با تيتر« سوء استفاده احمدی‌نژاد از فضای خالی سیاست» نوشت:

بی‌اعتبارترین جریان سیاسی کشور، حلقه احمدی‌نژاد، مشایی و بقایی، این‌روزها بسیار فعال‌اند. آنان تلاش می‌کنند تا فضای سیاست داخلی را که به‌ واسطه برجسته‌شدن مسائل منطقه‌ای- جهانی تهی شده است، به ‌دست گیرند. از آثار منفی مقابله رئیس‌جمهور آمریکا با توافق هسته‌ای، تعطیلی سیاست داخلی و اخلال در روند اصلاحات است که ضلعی از آن دولت و ضلع دیگرش اصلاح‌طلبان‌‌اند. بی‌شک مواجهه ترامپ با توافق هسته‌ای که دستاورد مهم دولت روحانی است، خواسته یا ناخواسته روحانی را رودرروی رئیس‌جمهور آمریکا قرار داده است. شاید بتوان گفت مواضع ترامپ، مواضع اکثر سیاست‌مداران آمریکا نیست و اتحاد و اتفاق نظری دراین‌باره بین آنان وجود ندارد. هرچه دولت روحانی بیش از پیش به مصاف دولت آمریکا می‌رود، ناگزیر است در سیاست داخلی به ‌اقتضای شرایط جهانی و منطقه‌ای، عقب‌نشینی کند و به‌تبع آن اصلاح‌طلبان نیز به حاشیه می‌روند. طبیعی است در این روند اصلاحات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی کند شده و تصمیم‌گیری در سیاست خارجی و مواجهه با مسائل منطقه‌ای و جهانی و خطرات آن، در اولویت کار دولت قرار خواهد گرفت. در این رودررویی، فضایی خالی از سیاست به‌ وجود می‌آید که رقبای دولت روحانی را وسوسه می‌کند تا از این فضا بهترین بهره‌ را ببرند و به خلق سیاست بپردازند؛ سیاستی هرچند پوپولیستی و مبتذل. حضور بقایی با زنبیلی در دست در روز دادگاه و اعتراض خلاف واقع احمدی‌نژاد درباره گذاشتن شرط برای پرداخت قیمت سهام عدالت از سوی مردم، نمونه بارز نمایش این سیاست‌های پوپولیستی است که منجر به پُرشدن فضای سیاست خواهد شد؛ کاری که اصلاح‌طلبان به‌عنوان «روشنفکران دینی» در قبل و بعد از دوم‌خرداد ٧٦ انجام دادند. آنان در فضای تهی‌شده‌ از روشنفکران مستقل و به حاشیه رانده‌شده، با خلق سیاست قدرت را به‌ دست گرفتند.

اینک بقایی زنبیل به‌دست در کنار هجو مطالبات مردمی و مباحث حقوقی، به این شبهه دامن می‌زند که حلقه احمدی‌نژاد از مصونیت سیاسی و قضائی برخوردار است و این تلقی ناخواسته در اذهان مردم به اقتدار این حلقه می‌‌انجامد. از این منظر، کار بقایی کار هوشمندانه‌ای است که در صورت تداوم به ارتقای جایگاه سیاسی حلقه احمدی‌نژاد و یارانش می‌انجامد و دیری نمی‌گذرد که این ضرب‌المثل درباره آنان مصداق عینی پیدا می‌کند: «آن‌ را که حساب پاک است، از محاسبه چه باک است». در همین زمینه، نامه احمدی‌نژاد و دفاعش از بقایی که در ٩ بند خلاصه شده، بیش از آنکه دفاع از یار غار باشد، حمله به نهادهای حقوقی است. احمدی‌نژاد می‌داند با شرایط جدید منطقه‌ای و جهانی، دست او برای مغالطه و معامله بازتر است؛ کاری که اگر صورت نگیرد فردایی برایش وجود نخواهد داشت. این‌روزها بهترین شرایط برای او است تا نگذارد باد فراموشی، او را از یادها ببرد. بی‌دلیل نیست که احمدی‌نژاد سعی می‌کند از هر بهانه‌ای برای حضور مکررش در رسانه‌ها و اذهان عموم استفاده کند. دولت روحانی و اصلاح‌طلبان به ‌دلیل جایگاه پوزیسیون خود، چاره‌ای جز تبعیت از عقل ندارند. هر کار نابخردانه‌ای به ضرر آنان و اصلاحات خواهد شد. دولت روحانی با دو راه متفاوت روبه‌رو است؛ هم باید مسائل جهانی را در اولویت قرار دهد و هم سیاست داخلی را رها نکند. در خمودگی و سرخوردگی مردم از سیاست داخلی، آینده دولت و اصلاحات از دست می‌رود و ازاین‌رو دولت روحانی ناگزیر است سیاست خارجی را به سیاست داخلی گره بزند و اهمیت آن را برای مردم تبیین کند.

در این مسیر است که مردم تصویری روشن از آینده به ‌دست خواهند آورد. یکی از وظایف مهم دولت روحانی، برخورد واقع‌بینانه با دشمنان جهانی و منطقه‌ای است. درشت‌نمایی بیش از حد و کوچک‌انگاری شعارگونه و عامدانه به ضرر دولت روحانی و اصلاح‌طلبان است. آنچه آینده اصلاحات را تضمین می‌کند، جلب مشارکت مردم برای حل بحران‌های جهانی و منطقه‌ای است. اگر این کار به هر دلیل دور از دسترس باشد، حداقل باید تصویری روشن از شرایط ایران در مواجهه با قدرت‌های بزرگ ارائه داد. الگوی دولت جنگ نشانگر آن است که هرقدر مردم صادقانه برای حل مسائل فراخوانده شوند، نتیجه به‌دست‌آمده از مقبولیت و مشروعیت بیشتری برخوردار است. تاریخ گواهی می‌دهد که قراردادهای تاریخی نافرجام و پرهزینه داخلی و خارجی، در غیاب مردم و در پس پرده به امضا رسیده است.

  • اگر اين تبعيض نيست، پس تبعيض چيست؟

عباس عبدي در ستون سرمقاله روزنامه اعتماد نوشت:

موضوع آقاي سپنتا نيكنام، نماينده زرتشتي شهر يزد در شوراي شهر آنجا كم‌كم در حال تبديل شدن به يك مساله ريشه‌اي‌تر است. به اين معنا كه مبناي حقوقي تصميمات مهم در جامعه ما چيست؟ بنده كارشناس و فارغ‌التحصيل حقوق نيستم، ولي سه دهه است كه از منظر معيني پيگير موضوعات حقوقي هستم و به فلسفه و جامعه‌شناسي حقوق و حقوق كيفري علاقه‌مندم، لذا تا حد امكان لذت مطالعه برخي از كتاب‌ها و نوشته‌هاي حقوقي در اين زمينه را از دست نمي‌دهم. يكي از جذاب‌ترين نوشته‌هايي كه به فهم انديشه حقوقي در جامعه به ويژه براي علاقه‌مندان به حقوق بسيار مفيد است، نظريات حقوقي هيات عمومي ديوان عالي كشور است؛ نظرياتي كه در مواردي چون وحدت رويه قانون محسوب مي‌شود. در واقع استنباط اين هيات از قانون، پايه قانوني براي استنباط‌هاي بعدي قرار مي‌گيرد. هنگامي كه در هيات عمومي پرونده‌اي مطرح مي‌شود، مثل دادگاه عمل مي‌كنند.

دادستان كل كشور كه در واقع رييس دادسراي ديوان عالي كشور است يا دادياران آن نظر خود را درباره پرونده اظهار مي‌دارند، براي نمونه اگر در موضوع مشابه دو حكم متفاوت صادر شده است؛ دادستان كل نظر خود را درباره مساله مي‌گويد، سپس بر حسب مورد كيفري يا حقوقي بودن روساي شعب مربوط ديوان عالي كشور درباره آن اظهارنظر مي‌كنند. در بسياري از موارد دو نگاه وجود دارد و هر يك از افراد طرفدار يك نگاه است. آنان استدلال‌هاي خود را در دفاع از نگاه خود طرح مي‌كنند و در نهايت راي‌گيري مي‌شود. گزارش اين نشست‌ها به صورت دقيق و مستدل همراه با نظرات هر يك از دو نگاه نوشته و در نهايت نيز نظر غالب براساس آراي اعضا اعلام مي‌شود. خواندن اين نوشته‌ها بسيار لذت‌بخش است و فهم و درك خواننده را با نگرش حقوقي و نحوه استنباط و استدلال ارتقا مي‌دهد. مواردي بوده كه نظر ديوان عالي كشور ده‌ها صفحه شده است تا ريز استدلال‌ها را توضيح دهند.

اگر قرار باشد كه اين كار در جامعه صورت گيرد و حقوقدانان و نيز مردم عادي صاحب شعور و فرهنگ حقوقي شوند، به جز اطلاع از احكام قضايي و به ويژه نظريات هيات عمومي ديوان عالي كشور، انتشار ريز جزييات مذاكرات شوراي نگهبان درباره هر موضوعي بسيار ضروري و مهم است. تاكنون در چندين نوبت نظريات شوراي نگهبان منتشر شده است، آقاي دكتر مهرپور كه عضو حقوقدان شوراي نگهبان بودند براي نخستين بار مجموعه آراي حقوقي شورا را در آن زمان گردآوري و منتشر كردند. اكنون نيز مي‌توان در موارد مهم منتظر نماند كه چند سال بعد اين نظريات منتشر شود، همين فردا مي‌توان مشروح مذاكرات درباره نماينده زرتشتي يزد را منتشر كرد.

نكته كليدي ماجرا اين است هنگامي كه نظريات هيات عمومي ديوان عالي كشور منتشر مي‌شود، استدلال‌ها به گونه‌اي است كه به طور معمول حقوقدانان نيز اغلب با آن همراهي مي‌كنند. زيرا استدلال‌هاي آنان در دانش حقوق بسيار قوي و معتبر است. از اين نظر ممكن نيست كه نظريه‌اي داده شود كه قاطبه حقوقدانان كشور آن را نامعقول تلقي كنند. به طور كلي اين نوشته‌ها چه در ايران و چه در ساير كشورها جزو نوشته‌هاي آموزشي حقوقي هستند. براي نمونه تفاسيري كه ديوان عالي كشور امريكا از مسائل مورد اختلاف حقوقي يا حتي از اصول قانون اساسي انجام مي‌دهد، چنين نقشي را در امريكا دارد. در حالي كه در قضيه آقاي سپنتا نيكنام نه تنها با ادبياتي حقوقي و منطقي فقهي كه اقناع‌كننده باشد مواجه نيستيم، بلكه سخنان آقاي يزدي حتي به مرحله تهديد رسيده بود كه هيچ تناسبي با منطق حقوق ندارد. واقعيت اين است كه تصميم مذكور قادر به دفاع از خودش نيست، زيرا ساده‌ترين پرسش‌ها را نيز نمي‌تواند پاسخ دهد. گزارشي كه از سوي يكي از بينندگان تلويزيوني درباره گفت‌وگوي يكي از اعضاي محترم شوراي نگهبان در شبكه دوم سيما به دستم رسيد و فيلم آن نيز در شبكه‌هاي اجتماعي منتشر شد، خواننده را به اين نتيجه مي‌رساند كه ابتدا يك تصميم گرفته شده و  حالا براي توجيه آن در حال دليل‌تراشي هستيم. ولي هرچه اين دليل‌تراشي‌ها بيشتر مي‌شود ضعف منطق حقوقي اين تصميم نيز بيشتر نمايان مي‌شود. در واقع بهتر بود به جاي ارايه اين توجيهات غيرقابل دفاع متن مذاكرات شوراي نگهبان درباره اين تصميم را منتشر مي‌كردند. همان‌طور كه متن مذاكرات مجلس منتشر مي‌شود، چه ايرادي جز نفع دارد كه جزييات تصميمات شوراي نگهبان اعم از آنچه كه درباره قانون اساسي و با حضور ١٢ نفر اتخاذ مي‌كنند يا آنچه كه فقط از طرف فقهاي آن اتخاذ مي‌شود به صورت روزانه و زنده در اختيار افكار عمومي و علاقه‌مندان به حقوق قرار گيرد؟ اگر اين كار انجام شود، شايد هيچ ايراد و اعتراضي مشابه آنچه كه امروز شاهد آن هستيم به وجود نيايد و ديگر نياز نباشد كه جناب آقاي يزدي با شدت و عتاب مخالفت با اين تصميم را ايستادن جلوي نظام بدانند.  بنده طرفدار يا حتي معتقد به نظريه توطئه نيستم و كمتر پيش مي‌آيد كه دنبال پيگيري دست‌هاي پنهان پشت هر رويداد و حادثه‌اي باشم.

حتي اگر چنين دست‌هايي باشند كه در مواردي هم هست، ولي كوشش براي يافتن آن را چندان موثر نمي‌دانم. ولي در اين مورد خاص هرچه فكر مي‌كنم، ذهنم قادر به فهم ماجرا نيست.  فراموش نكنيم كه فقط ٤٠ روز پيش بود كه مقام معظم رهبري نظام در نامه‌اي روشن و در پاسخ به آقاي مولوي عبدالحميد تاكيد كردند كه: «همه اركان جمهوري اسلامي موظفند براساس معارف ديني و قانون اساسي هيچ‌گونه تبعيض و نابرابري بين ايرانيان از هر قوم و نژاد و مذهبي روا ندارند. ما هم به جد معتقديم همه بايد با هم در كنار هم و در صفوف فشرده و واحدي به سربلندي و عزت ايران اسلامي بينديشند و در راه آن تلاش كنند و اجازه ندهند دشمنان اين مرز و بوم و خناسان وابسته به اين و آن در اين صف واحد تفرقه افكنده و كارشكني كنند.» حذف يك عضو زرتشتي از شوراي شهري كه در آنجا زندگي مي‌كند و در گذشته نيز مسبوق به سابقه بوده و آن قدر محترم است كه مورد علاقه مسلمانان هم هست و به او راي داده‌اند، اگر اين كار تبعيض و نابرابري ميان ايرانيان نباشد، پس چه كار ديگري را بايد تبعيض و نابرابري ناميد؟

  • جريان خاص و صداهاي مدرن!

روزنامه رسالت در ستون سرمقاله‌اش نوشت:

ركس تيلرسون وزير خارجه آمريكا اواخر هفته گذشته در سفر به هند گفته است؛ "واشنگتن تلاش مي كند با حمايت از جريان‌ها و تفكرات خاص در داخل ايران به تغيير نظام جمهوري اسلامي كمك كند." وي همچنين گفته است؛"آمريكا به دنبال تغيير نظام ايران از طريق حمايت از صداهاي مدرن درون ايران است". "جريان‌ها" و "تفكرات خاص" را چه كساني در ايران تشكيل مي دهند؟ "صداهاي مدرن درون ايران" كجا شنيده شده كه اميد آمريكا را برانگيخته است؟ آمريكايي‌ها نزديك به 40 سال است "هزينه" جريان‌ها و تفكرات خاص و صداهاي مدرن درون ايران را مي دهند اما "درآمدي" جز تحكيم قدرت مردم در ايران و اقتدار جمهوري اسلامي در منطقه و جهان عايد آنها نمي شود!

همزمان با تيلرسون، ترزا مي نخست وزير انگليس به مناسبتي گفته است؛ "بهايي‌ها بخش مهمي از جامعه انگليس به شمار مي روند، تعاليم بهاءالله را نمي توان دست كم گرفت" يكي از صداهاي مدرن كه در ايران به گوش تيلرسون مي رسد همين صداي "بهائيت" بوده كه پاي ثابت آشوب و فتنه عليه ملت ايران است. اين صدا در كنار صداي منافقين، ماركسيست‌ها، ليبرال‌ها و ... يك صداي ثابت و ناهنجار در كنار صداي رساي ملت براي حفظ استقلال ايران و عزت و كرامت دولت جمهوري اسلامي است. آمريكايي‌ها از اين صداها سمفوني براندازي نظام را مي‌شنوند.

آمريكايي‌ها و انگليسي ها با كمك سرويس‌هاي موساد در تهران يك جمعي از اراذل و اوباش سياسي  و فرهنگي را جمع كرده‌اند و فكر مي كنند با كمك آنها يك انقلاب را كه ريشه در تاريخ كربلا وعاشورا دارد، مي‌توانند سرنگون كنند. هر از چندي يك لايه از آنها كوچ مي كنند به لندن، پاريس، واشنگتن و برخي از آنها هم راهي حيفا مي شوند و ادا و اطوار و صداهاي خود را از "بي بي سي"، راديو آمريكا و راديو اسرائيل درمي‌آورند.

"ترزا مي" و "تيلرسون" اين‌قدر عقل ندارند بنشينند هزينه و فايده كنند و بپرسند حمايت يك جمع از اوباش كه نام آنها را "جريان‌ها"، "تفكرات خاص" و "صداهاي مدرن" گذاشته اند چقدر توانسته آنها را در سرنگوني جمهوري اسلامي ياري دهد؟!

يك تست ساده از اين جماعت نشان مي دهد آنها دماغ خود را نمي توانند بالا بكشند تا چه رسد به اينكه سلطه يك ابرقدرت يا غرب را بتوانند در ايران تضمين كنند.

مشتي شهوت پرست، مقام پرست، جاه طلب، بنده پول و ثروت كجا مي آيند هزينه مقابله با يك انقلاب را بپردازند. اينها بايد از دريايي از خون بگذرند تا بتوانند جمهوري اسلامي را سرنگون كنند. اكنون ميليون‌ها جوان ايراني نسل چهارم انقلاب مثل شهيد محسن حججي "سر" خود را به علامت وفاداري به نظام به دست گرفته‌اند همانند سالار شهيدان وياران امام حسين (ع) با رگ‌هاي بريده؛ از دين، شرف و عزت اسلام دفاع مي كنند. اين اقيانوس خروشان انساني كه غرق در اخلاص و سلحشوري هستند با يك "ترامپ و ترومپ" و شامورتي بازي سياسي و تهديد نظامي در واشنگتن آرام نمي گيرند و از ميدان به در نمي روند.

اين صداهايي كه "ترامپ" از خودش در واشنگتن درمي‌آورد و چون ميمون در يك سيرك سياسي پشتك وارو مي‌زند و جاي دوست و دشمن آمريكا را نشان مي دهد، قبلا هم از روساي جمهور اسبق آمريكا در مي آمد. يك نفر در انديشكده هاي سياسي در واشنگتن نيست بگويد فايده اين صداها تاكنون چه بوده است و چرا نتوانسته‌اند چند نفر تماشاچي براي اين سيرك مسخره جمع كنند.

به زودي غرب بويژه آمريكا بايد مجلس ختمي برگزار كنند و از ليبراليسم و سكولاريسم و مدرنيسم كه دو سه قرن است بشر را سركار گذاشته به عنوان اموات فكري ياد كنند.

اگر فيلسوفان غربي امروز در برابر اسلام زانو زده و قدم به قدم در برابر تئوري‌هاي نوراني و راه‌گشاي اسلام عقب مي نشينند، حرفي در حوزه انديشه ندارند لذا نظاميان آن نبايد جهان اسلام را به خاك وخون بكشند.متفكران غربي بايد بدانند با رفتار دولت‌هاي غربي كه مبني بر نقض حقوق بشر و نفي عقلانيت است آخرين ميخ‌ها را بر تابوت ليبراليسم و سكولاريسم مي‌كوبند. عقل مدرن پاسخگوي نيازهاي فكري آنها نيست. عقل مبتني بر وحي و آموزه‌هاي انبياء به ويژه پيامبر اكرم (ص) و فرهنگ اهل بيت (ع) پاسخگوي نياز امروز بشر است. امروز رمز و راز گسترش اسلام و محبوبيت پيامبر اعظم (ص) در همين حقيقت نهفته است. غرب نمي تواند جلوي رشد روزافزون اسلام را با تهديد نظامي ملت ها و دولت‌ها و تطميع نخبگان تحت پوشش حمايت از "تفكرات خاص" يا "صداهاي مدرن" بگيرد. اسلام صدها سال پيش قدرت خود را در به خاك مذلت افكندن ابرقدرت‌ها پس از بعثت نبي اكرم (ص) نشان داده است. امروز وارثان انبياء و اولياي الهي بخصوص پيروان محمد رسول الله (ص) اين توانايي را دارند كه پوزه ابرقدرت‌هاي زمان خود را به خاك بمالند. پنتاگون اگر هزار سال هم تلاش كند نمي تواند يك سرباز مثل شهيد حججي و يك ژنرال مثل قاسم سليماني تربيت كند. ركس تيلرسون مگر درخواب، سرنگوني جمهوري اسلامي را ببيند اما انقلابيون ايران در عالم واقعيت افول و سرنگوني تفكر الحاد، كفر و شرك را در شرق و غرب عالم ديده و تجربه كرده‌اند. به همين دليل ملت ما همصدا با بنيانگذار جمهوري اسلامي امام خميني (ره) اين شعار را حفظ كرده است؛ "نه شرقي، نه غربي، جمهوري اسلامي" ، "مرگ بر آمريكا، مرگ بر انگليس و مرگ بر اسرائيل." اين ها شعار نيست يك راهبرد الهي است. تيلرسون نمي تواند اين راهبرد را تخطئه كند چرا كه "مرگ بر شوروي" آن تحقق يافت، لذا مرگ بر آمريكاي آن هم بزودي تحقق خواهد يافت. در پايان بد نيست يك هشدار به مسئولان به ويژه دولت داده شود و آن اينكه مردم مراقب انقلاب و مواظب اين جريان‌ها و صداها هستند و به موقع جواب آنها را خواهند داد. آيا دستگاه‌هاي امنيتي واطلاعاتي آنها را رصد مي كنند، آنها همين آمادگي را دارند.  نكته ديگر آنكه برخي از اين صداها و جريان‌ها واقعا اگر سَر و سرّي با آمريكا ندارند بيايند موضع بگيرند واز استكبار جهاني تبري بجويند، اگر امروز اين كار را نكنند فردا خيلي دير است.

  • ترامپ - روحانی رابطه حرف و عمل

روزنامه كيهان در ستون سرمقاله‌اش نوشت:

سفر «رکس تیلرسون» به عربستان قاعدتاً در ادامه برنامه‌ای است که رئیس‌جمهور آمریکا روز جمعه 21 مهرماه از آن به عنوان «استراتژی جدید آمریکا درباره ایران» یاد کرد. ترامپ در آن اظهارات از بازسازی جبهه‌ای غربی- عربی علیه ایران سخن گفته بود که همه می‌دانستند مصداق واژه عربی او فقط «عربستان سعودی» است. تیلرسون در این سفر وانمود کرد که به راه‌حل «محدودسازی ایران» نزدیک شده است اما واقعیت آن است که سفر او در نهایت یکی از چندین سفری بود که مقامات آمریکایی طی ماه‌های اخیر به ریاض داشته‌اند و نه چیزی بیش از آن. در خصوص این موضوع نکاتی وجود دارد:

1- برخلاف آنچه تصور می‌شود، سخنان ترامپ مبنی بر ایجاد جبهه‌ای جدید مرکب از کشورهای سطح بین‌الملل و کشورهای سطح منطقه از یک سو سخن جدیدی نبود چرا که اصل جبهه‌سازی فراگیر علیه ایران از زمان رونالد ریگان در دستور کار مقامات آمریکا بوده است و برای موفقیت سخنان ترامپ، کافی است نگاهی به کارنامه آمریکا در مواجهه با ایران بیاندازیم. وقتی مقامات آمریکایی، پس از چهار دهه خصومت و جبهه‌سازی ضدایرانی اعتراف می‌کنند که باید برای مهار قدرت رو به افزایش ایران فکری کرد به این معناست که این سیاست‌ها موفق نبوده‌اند. از سوی دیگر امروز تجدید جبهه‌سازی گذشته تا حد زیادی دور از دسترس آمریکا قرار دارد. امروز حتماً اعضای جبهه‌ای که ترامپ می‌خواهد علیه ایران تشکیل بدهد از اعضای جبهه‌ای که بطور متناوب در زمان‌های ریگان، کلینتون، بوش و اوباما علیه ایران همداستان شدند، کمتر است.

امروز وقتی آمریکا می‌گوید جبهه‌ای بین‌المللی حول محور آمریکا، منظورش فقط سه کشور اروپایی است؛ انگلیس، فرانسه و آلمان. کما اینکه وقتی از جبهه‌ای منطقه‌ای علیه ایران سخن می‌گوید دقیقاً منظورش رژیم صهیونیستی و دولت سعودی است. بر این اساس می‌توان گفت امروز به نسبت دوره بوش «محیط خطر» برای ایران کوچکتر است و به همین میزان هم «محیط عمل» برای آمریکایی‌ها کوچک می‌باشد. اگر بخصوص به وضع منطقه نگاه بیاندازیم درمی‌یابیم که رژیم‌های صهیونیستی و سعودی بشدت درگیر بحران نظامی- امنیتی هستند و حال آنکه ایران طی 30 سال گذشته درگیر بحران نظامی- امنیتی نشده است.

2- برخلاف آنچه تصور و تبلیغ می‌شود و در بعضی از محافل ایرانی هم بازتاب پیدا کرده، ترامپ به هیچ‌وجه در مقایسه با جرج بوش- رئیس‌جمهور سالهای 2008-2000 آمریکا- خطرناک به حساب نمی‌آید و استراتژی و عملکرد او برای ایران به هیچ روی خطرناک‌تر از استراتژی و عمل ‌بوش نیست. جرج بوش در سخنرانی اول سال 2001 خود در کنگره، ایران را یکی از سه محور شرارت نامید و متعاقباً به نیروهای خود در عراق که در آن زمان، نزدیک به 300 هزار نفر بودند دستور شلیک به هر ایرانی که در عراق دیده شود داد و پس از آن ظرفیت بزرگی را در دو سطح منطقه‌ای و بین‌المللی علیه ایران پای کار آورد و البته به زودی از آنچه گفته بود عقب نشست. این در حالی است که امروز ترامپ پس از مدت‌ها واژه‌پراکنی علیه ایران، حرف‌های درشت را کنار می‌گذارد و تنها از تحریم سپاه و تلاش برای اعمال کنترل بر موشک‌های ایران سخن می‌گوید و از همگنان اروپایی و منطقه‌ای خود ملتمسانه می‌خواهد که فکری برای مهار نفوذ پرسرعت ایران در منطقه بکنند. البته آمریکایی‌ها همیشه علیه ایران عمل کرده و از هیچ اقدام ممکنی علیه ما فروگذار نکرده‌اند و از این پس هم نخواهند کرد. اما در اینجا سخن بر سر دشمنی ورزیدن آمریکا نیست که در این نه تردیدی وجود دارد و نه علاجی. پرسش این است که آیا ما در مواجهه با آنچه دونالد ترامپ بعنوان استراتژی آمریکا می‌نامد، توان مقابله داریم یا خیر؟ بعضی با ارجاع مخاطب به «روانشناسی ترامپ» و شخصی کردن استراتژی اعلام شده از سوی او وانمود می‌کنند که ما با وضع جدیدی که تاکنون سابقه نداشته مواجه شده‌ایم و از این رو باید تجدیدنظری در روش‌های پیشین خود بنمائیم تا از خطرات دوره 4 یا 8 ساله ریاست جمهوری یک فرد محاسبه‌ناپذیر و جسور مصون بمانیم! اما واقعیت این است که ما در مقایسه با شرایط سال‌های 2001 تا 2004 و فضای روانی که ماجرای انفجار برج‌های دو قلوی منهتن پدید آورده بود و آمریکا و انگلیس چند صد هزار نیروی نظامی جدید وارد کشورهای هم‌مرز با ایران کرده بودند، شرایط امروز برای ما خیلی آسان‌تر است و استراتژی ترامپ از اثربخشی کمتری برخوردار است.

 

3- در جریان سفر تیلرسون به ریاض و در جریان مکالمه‌های متعدد و اعلام شده مقامات وزارت خارجه آمریکا با مقامات منطقه بویژه مقامات بغداد، رابطه ایران و عراق در زیر ذره‌بین قرار گرفت و بصورتی اعلام نشده معلوم شد که آمریکا، عربستان، رژیم صهیونیستی و اروپا، رمز مهار قدرت منطقه‌ای ایران را «عراق» قرار داده‌اند. بر این اساس دیروز رادیو فردا در جمعبندی سفر 29 مهرماه وزیر خارجه آمریکا به ریاض را به گونه‌ای که در تیتر آن نیز آمد «تلاش برای ایجاد محور سعودی-عراق در برابر ایران» اعلام کرد. کما اینکه دیروز وزیر امور خارجه آمریکا گفت از عبادی خواسته تا از ایران فاصله گرفته و به عنوان یک کشور عرب به همکاری با عربستان و محور عربی بیندیشد. چرا؟

عراق از چند جهت در استراتژی مهار ایران اهمیت ویژه دارد. عراق تنها کشور منطقه است که دوبار در پنجاه سال گذشته با ایران درگیر شده و به صورت یک محور اساسی در مهار ایران عمل کرده است به همین میزان واقعا ظرفیت دارد تا علیه مجموعه مقابل خود که هم اینک خواه ناخواه عربستان است عمل کند. بر این اساس آنان می‌خواهند با نزدیک کردن روابط بغداد- ریاض تا حد زیادی از اثرگذاری عراق بر عربستان- به خصوص به بخش شرقی شیعه‌نشین آن- ایمن شوند و از سوی دیگر اگر بتوانند آن را از ایران دور نمایند.

یک جنبه مهم دیگر عراق جنبه ژئو‌استراتژیکی و ژئو‌فرهنگی عراق برای ایران است از جنبه جغرافیای طبیعی این عراق است که ایران را به مناطق غربی مسلمانان و منطقه عربی وصل می‌کند و این امکان را پدید می‌آورد که در یک دوره کوتاه رابطه ایران و عراق به رابطه‌ای راهبردی تبدیل شود. از جنبه جغرافیای فرهنگی، عراق نزدیک‌ترین فرهنگ به ایران داشته و عناصر همساز و همسانی نظیر تشیع، مرجعیت، حوزه علمیه، عتبات عالیات و اربعین، وحدت راهبردی ایران و عراق را نوید می‌دهد.

در این میان جدای از اظهارات مقامات، سخن این است که آیا می‌توان جلوی راهبردی شدن روابط تهران - بغداد را گرفت؟ آیا در عمل می‌توان مانع نفوذ راهبردی ایران در عراق شد؟ برای رسیدن به پاسخ کافی است که وضع کنونی عراق و روند وضع امنیتی سیاسی، آن را مورد ملاحظه قرار دهیم. در همین روزها عراق با کمک ایران بر یک فتنه قوی تجزیه‌طلبانه پیروز شد و توانست با هزینه‌ای بسیار اندک تمامیت ارضی و اقتدار سیاسی خود را حفظ کند و این در حالی است که آنان که امروز در سخنان و وعده‌های چرب و نرم خود از امثال «حیدر العبادی» می‌خواهند از ایران فاصله بگیرد در همین فتنه در کنار مسعود بارزانی بوده و تنها زمانی که آن فتنه شکست خورد، از تمامیت ارضی عراق دم زدند؛ خب مگر عراقی‌ها قدرت تشخیص ندارند که دوست و دشمن خود را از یکدیگر باز‌شناسند بنابراین می‌توان گفت توطئه‌ جداسازی عراق از ایران و سد نفوذ معنوی و حمایت‌آمیز ایران در عراق به شکست می‌انجامد.

4- همیشه در بحث مهار قدرت ایران، تکیه اصلی روی وضع داخلی ایران بوده است. از زمان ناصرالدین‌شاه تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی، انگلیسی‌ها و سپس آمریکایی‌ها در بسط سیطره خود بر ایران بیش از استفاده از زد و بندهای خارجی به چهره‌هایی نظیر «میرزاآقاخان نوری»، «سیدضیاء طباطبایی» و «اسداله ‌علم» متکی بودند. در دوره اخیر نیز آمریکایی‌ها بیش از استفاده از اهرم‌های بین‌المللی و منطقه‌ای به وضع داخلی ایران و شخصیت‌های موثر و نهادهای ذی‌نفوذ آن چشم دوخته‌اند. بر این اساس برای به شکست کشاندن طرح‌های ضدایرانی آمریکا و وابستگان بین‌المللی و منطقه‌ای آن، استحکام مواضع مسئولین ارشد و حفظ محوریت رهبری نظام کاملا موضوعیت دارد. وقتی غرب سپاه را که کلید اقتدار مسلمانان و به ویژه ایران اسلامی است ‌هدف می‌گیرد، می‌داند که سپاه را در محیط بیرونی نمی‌توان تضعیف کرد، تضعیف آن فقط در داخل امکان‌پذیر است. وقتی آمریکا از ضرورت مهار قدرت نظامی و به خصوص توان موشکی ایران سخن می‌گوید نمی‌تواند با کمک عربستان و رژیم صهیونیستی و سه کشور اروپایی که هیچ‌گاه جدا از آمریکا دیده نشده‌اند، به این آرزو دست پیدا کند. تکیه آمریکا به بعضی از مسئولان ایرانی است که با تحلیل خطا نشان می‌دهند آماده پذیرش تحمیل تازه هستند.