او 2نفر را انتخاب كرد و به آنها حكم داد تا يك خودروي خارجي سرقت كنند و اين شروع دردسر بزرگي شد كه 2پسر جوان گرفتارش شدند.ساعت 22:30اول آبانماه مرد كارخانهداري با پليس تماس گرفت و خبر از سرقت خودروي ميليونياش داد. او گفت: براي چند ثانيه كنار يك دكه توقف كردم و از ماشين پياده شدم تا سيگار بخرم اما ناگهان 2نفر سوار ماشينم شدند و فرار كردند. به گفته مالباخته داخل خودرو 2گوشي گرانقيمت و يك ميليون و 200 هزارتومان پول به همراه مداركش بود كه همه آنها سرقت شده بود.
با اين شكايت تيمي از مأموران به دستور قاضي نصرتي، بازپرس دادسراي ويژه سرقت تهران تحقيقات خود را آغاز كردند. در نزديكي محل سرقت يك دوربين مداربسته بود كه لحظه دزديدهشدن خودروي ميليوني را ثبت كرده بود. مأموران، چهره 2سارق را بهدست آوردند و در بررسيهاي خود پي بردند كه يكي از آنها مجرمي سابقهدار به نام سعيد است. درحاليكه بررسيها ادامه داشت، خودروي مرد كارخانهدار چند ساعت بعد در جنوب تهران (درنزديكي محل سرقت) كشف شد اما دزدان همه اموال داخل آن را سرقت كرده بودند.
- دستگيري
ماموران در ادامه، پاتوقهاي سعيد را شناسايي و آنجا را زيرنظر گرفتند. در جريان اين تحقيقات همدست وي نيز شناسايي شد و چند روز پيش هر دو سارق دستگير شدند. متهمان كه 30و 33ساله هستند در تحقيقات به سرقت خودروي ميليوني اعتراف كردند و مدعي شدند كه هدفشان از اين سرقت بازي و هيجان بوده است. متهمان در ادامه در اختيار پليس قرار گرفتند و تحقيقات تكميلي از آنها ادامه دارد.
- سلفي پس از سرقت
پژمان و سعيد از دوستان قديمي هستند. يكي از آنها سابقه سرقت دارد اما ديگري نه. سعيد ميگويد اگرچه تا پيش از اين 2بار به اتهام سرقت به زندان رفته اما چندماه پيش كه آزاد شد توبه كرد ديگر سمت خلاف نرود اما اعتياد به يك بازي عجيب و حكمي كه برايش صادر شد دوباره او را به دردسر انداخت. پژمان اما نخستينباري است كه در زندگي خلاف را تجربه ميكند.
آنها در گفتوگو با همشهري از جزئيات سرقت ميگويند.
- چه شد كه دست به اين سرقت زديد؟
پژمان:داستانش مفصل است. اما همهچيز براي من مانند يك شوخي و تفريح بود. ماجرا اينطور بود كه چند روز پيش با دوستانم دورهم جمع شديم و يك فيلم سينمايي را ديديم كه در آن بطريبازي ميكردند. به تقليد از اين فيلم ما هم تصميم گرفتيم براي سرگرمي اين بازي را انجام دهيم. شيوه بازي ما اين بود كه بطري را ميچرخانديم و در آن به سمت هركس ميافتاد، هرچه دلش ميخواست حكم ميكرد. اوايل حكمهاي عجيبي ميگفتيم و ميخنديديم؛ بهعنوان مثال صداي حيوان درميآورديم و يا بايد يك ساعت نميخنديديم يا حرف نميزديم اما وقتي دوستم جمشيد حاكم شد به من و سعيد حكم عجيبي كرد. او گفت بايد به خيابان برويد و يك خودروي خارجي آن هم ظرف يك ساعت سرقت كنيد. باور كنيد همهچيز براي من يك بازي بود. آنقدر غرق در اين بازي شده بودم كه شوخي شوخي سارق شدم.
- پس از سرقت چه كرديد؟
سعيد: براي اينكه خودي نشان بدهيم و به جمشيد و دوستان ديگرمان ثابت كنيم كه از پسش برآمده و حكم را اجرا كردهايم مقابل ماشين ايستاديم و عكس سلفي گرفتيم و آن را به گروه تلگرامي دوستانمان فرستاديم. بعد هم دوري با خودرو زديم و در همان نزديكيها رهايش كرديم.
- شاكي ميگويد كه داخل ماشين پول و گوشيهاي گرانقيمت هم بود. آنها را چه كرديد؟
پژمان: پول را بين خودمان تقسيم كرديم. موبايلها را هم سعيد آشنا داشت، فروخت و پولش را تقسيم كرديم.
- اصلا به اين فكر نكرديد كه ممكن است دستگير شويد و به دردسر بيفتيد؟
پژمان: نه اصلا. حتي يك درصد هم فكرش را نميكردم. اگر ميدانستم دستگير ميشوم كه هرگز دست به خلاف نميزدم. آدمها بعضي وقتها اشتباهاتي انجام ميدهند كه به هيچ عنوان قابل جبران نيست. حكايت من هم همين است كه بهخاطر يك بازي و سرگرمي و درواقع بهتر بگويم جوگير شدن، دست به اشتباهي بزرگ زدم و بايد مجازات شوم.