هيچكس نفهميد چرا او با زنبيل آمد
پوپوليستي گفت:
او براي جلب توجه، با زنبيل آمد!
عارفي گفت: والله اعلم!
فيلسوفي گفت:
زنبيل جواب ندهد، با دستهبيل ميآيد
شب اخبار گفت:
درِ زنبيل باز بود
اما چون حياي گربه جايي نرفته بود
كاغذها را باد برد...
طنزپردازي گفت:
بادآورده را باد ميبرد...
كلي عرض ميكنيم و به هيچ آدم خاصي هم اشاره نداريم؛ مگر پنبه دزد، خودش دست به ريشاش بكشد كه ديگر مشكل از فرستنده ما نيست. مشكلات مهمتري داريم. فقط خواستيم عرض كنيم كه هيچ آدمي در طول تاريخ بشريت، مهمترين مدارك دادگاهش را داخل زنبيل نريخته است. اسنادش هم موجود است. لغتنامه دهخدا، زنبيل را وسيلهاي سوراخدار براي حملونقل سيبزميني و پياز و شلغم و از اين قبيل ميداند. اگر كسي با آن مثلا «چك پول» حمل كند و براي بقيه هم نقل كند، حتي دايره حملونقل شهرداري هم به او ميخندد؛ چه رسد به ويكتور هوگو و مردي كه ميخندد.مگر اينكه كسي بخواهد به هر دليلي جلب توجه كند. در اين صورت بايد گفت كه موفق بوده است و حتي توانسته الان حواس ما را هم از موضوعات مهمتر براي ارائه در اين «منبع موثق» بهخودش منحرف كند.
امان از اين جريانات انحرافي!
طرف چهارزانو مينشيند در خلوت «ايكيوسان»ياش و پيش خودش همچين خيالات ميكند كه چه كار كند ديده شود بلكه پسنديده شود. يك دفعه هاله كم مصرفي در ذهنش جرقه ميزند. برخلاف ارشميدس بيملاحظه كه لخت از حمام پريد بيرون، اينبار او با حفظ موازين و رعايت شئونات لازم، بيرونميپرد و فرياد برميآورد كه: يافتم... يافتم...
- زنبيلم كو؟...
چهكسي بود صدا زد محمود؟
آشنا بود صدا...
خداوكيلي حالا ايشان ساده است يا من و شما؟!... برادر ارجمند ما «هارولد لويد» در فيلم پنجه گربه كه شهردار شده بود و ميخواست مچ اراذل و اوباش و بزن بهادرهاي شهر را بگيرد و در ناندانيهاي آنها را گل بگيرد، مدام اين جمله را به نزديكانش ميگفت كه«فكري بزرگ در سر داشته باش و مثل سادهلوحان رفتار كن»!
طرف با خودش ميگويد يك كاري بكنم كه صدا كند. گويي او هم اطلاع دارد، تنها صداست كه ميماند. الحمدلله فضاي مجازي هم كه در اين مسير، بسترگستر است. هر نقشي كه شما بازي كنيد، در كسري از ثانيه، ساكنان كل زمين را به تماشاي نقشبازي شما مينشاند. غرضي در كار نيست اما حتي سعدي عليه الرحمه هم ميگويد:
غرض نقشي است كز ما باز ماند
كه هستي را نميبينم بقايي