يكي از اين نكات به نظرم بايد پيداكردن پاسخي دقيق براي اين سؤال باشد كه شخص قيصر به كنار، از شعر قيصر چرا ما خوشمان ميآيد. ميدانم كه اين سؤال، جواب سادهاي ندارد. اينكه ميگويم ساده نيست، از اين بابت است كه در مورد اين شاعر بهخصوص، خيلي چيزها را بايد در نظر گرفت و بعد جواب داد. توضيح ميدهم كه يعني چه؛ براي نمونه، شعر اخوانثالث را در نظر بگيريد كه در قوت كلام و علوّ شعرش، هيچكس شك و شبهه ندارد و هم سليقههاي كلاسيكپسند و هم مدرنبازها، همه شعر او را ميستايند و با آن ارتباط برقرار ميكنند. حتي بعضي شعرهاي معروفترش مثل «زمستان» از فرط تكرار به نوعي ضربالمثل تبديل شده است. در شهرت شعر اخوان و علاقه عمومي به شعر او، چيزهاي ديگري هم جز خود شعر نقش دارند. مثلا فرض كنيد معاصربودن او و خاطراتي كه اين و آن از او تعريف ميكنند، خود داستان كودتاي 28مرداد و قصه سرودهشدن «زمستان»، خواندهشدن شعرهايش توسط استادان آواز، كاستهاي شعرخواني با صداي خودش، ... همه اينها با هم و در كنار هم خاطره شعر اخوان را براي ما شكل دادهاند.
در مورد قيصر هم همينطور است. شعرهاي او را هم به آواز شنيدهايم (مثل «نيلوفرانه» عليرضا افتخاري يا «نينوا»ي سراج)، هم اين طرف و آن طرف زياد دكلمه شده است (يادتان هست زماني تيتراژ برنامه «نيمرخ» اين شعر بود: «اين روزها كه ميگذرند...»؟)، هم در شعرش عاشقانههاي زيادي هست كه مناسب حالوهواي جواني و «چنان كه افتد و داني» است (حتي برخي شعرهاي او كه از اول به نيتي متفاوت سروده شدهاند، خوراك عاشقيت است؛ مثلا اين نمونه عالي: «نه گندم و نه سيب/ آدم فريب نام تو را خورد/ از بيشمار نام شهيدانت/ هابيل را كه نام نخستي نبود/...» عليالخصوص آنجا كه ميگويد: «نام تو را/ روزي تمام غارنشينان/ بر سنگها نوشتند/ و سنگها از آن روز/ جنگل شدند»)، هم خودش در ميان ما حضور داشته و برايمان خاطره ساخته است، ... آن پيچيدگي در جواب كه عرض كردم، از همينجا ميآيد. اينكه شعر قيصر براي ما، مجموعه همه اينهاست. اما به هر حال اين هم هست كه بايد آيندگاني را هم كه از گرد راه ميرسند و ديگر خاطرات ما از قيصر و چه بسا برخي يادها و آوازها را ندارند، در نظر بگيريم و براي آنها هم جوابي پيدا كنيم كه شخص قيصر به كنار، ويژگي خود شعر قيصر چيست؟ در مورد اخوانثالث، اين كار مدتهاست كه شروع شده و مقالات و كتابهايي درباره ويژگي كلامي ـ صرفا كلامي ـ شعر او نوشته شده اما براي قيصر نازنين، براي آن نجابت بزرگ، هنوز كار، بسيار است. اينروزها از يكيدو كتاب رونمايي شد اما ما حالاحالاها به قيصر بدهكاريم.