1- مقابله با استاندارد دستنيافتني «بليد رانر»!
ويلنو: «بليد رانر» را در نوجواني و زمان عطشم به آثار علميخيالي غني و ارزشمند، در سينما تماشا كردم كه به دلايل متعددي تأثير شگرفي بر من گذاشت. آن زمان تازه درگير رؤياي فيلمسازي شده بودم. همه موافقيم كه «بليد رانر» نمونه فوقالعادهاي است از توانايي و تأثير يك فيلمساز مؤلف. اين فيلم، فيلم كارگردان است و به همينخاطر الهامبخش آثار بسيار زيادي شد. چالش اصلي ما بازگشت به چنين جهان داستانياي بود. فيلمنامه كمك شاياني كرد.
2- فرصتي براي كاوشهاي تماتيك جذاب
ويلنو: اين ايده برايم خيلي جذاب بود كه ما انسانها با زمينه ژنتيك و تحصيلاتمان برنامهريزي شدهايم. البته ميخواستم فضاي ماليخوليايي درخشان فيلم اول را هم شخصا با حساسيتهاي خودم كاوش كنم.
3- اهميت حمايتِ ريدلي اسكات
فورد: شما معمولا متوجه ميشويد كه ريدلي چه زماني از كارتان راضي نيست.
ويلنو:وقتي تهيهكننده ملاقاتمان را ترتيب داد، گفتم من اين پروژه را كارگرداني ميكنم به اين شرط كه ريدلي اسكات مشكلي با اين موضوع نداشته باشد. من خيلي ساده حمايت او را طلب كردم.
4- نخستين تجربه راين گاسلينگ در اين ژانر
گاسلينگ: فرصت واقعا منحصربهفردي بود. نخستين بار 12ساله بودم كه «بليد رانر» را تماشا كردم. موضوع جالب درباره فيلم، فقط تجربه تماشاي آن نيست، بلكه اين است كه چطور همراه شما باقي ميماند. بعدها بود كه فهميدم اين تجربه سينمايي چه بذرهايي را در من كاشته و چه تأثيري بر فرهنگي داشته است كه با آن بزرگ شدم. در اين شرايط، خواندن فيلمنامهاي كه مثل يك نامه عاشقانه به فيلم اول است و در عين حال، هويت خودش را دارد، يك فرصت تكرارنشدني بود. اين پروژه همچنان عظيم بود و توأمان شخصي و احساسي.
5- همكاري با هريسن فورد
گاسلينگ: او خيلي سينمايي از راه رسيد. شنيديم كه هواپيماي او روي زمين نشست. شنيديم كه دارد سر صحنه ميآيد. شنيديم كه وارد شده است؛ و او در نوري بسيار كم وارد صحنه شد تا نيمرخ متمايزش را داشته باشيم. او در روشنايي قرار گرفت و جوري به من نگاه كرد كه انگار پسربچهاي هستم كه شيشه خانهاش را شكسته است. اما خيلي زود اين فضا شكست و او به بهترين همكاري بدل شد كه ميتوانستم آرزويش را داشته باشم.
6- ارزش جنبههاي بصري و كمكشان به بازيگر
فورد: يك عكس خوب، ارزش توصيف با هزاران واژه را دارد، پس وقتي در صحنهاي قرار ميگيريد كه حسابي روي تكتك اجزا و عناصر بصرياش فكر شده است، احساس پشتيباني ميكنيد و خودبهخود ميدانيد كه چه كاري را نبايد انجام بدهيد.
7- خاطرههاي «بليد رانر»
فورد: باران ميآمد. خسته بودم. از نتيجه نهايي راضي بودم. از آن موقع تا امروز، اتفاقهاي زيادي افتاده است و همكاري با اسكات تجربه چشمگيري بود اما مدتها پيش بود و جهاني بسيار بسيار دور.
8- فرصت بازگشت
فورد: بهدنبال فرصتي بودم تا شناخت تماشاگران از اين شخصيت را توسعه دهم و در روايت يك داستان ديگر سهيم شوم. البته كل پروژه بايد در حدي ميبود كه واقعا بخواهم خودم را درگيرش كنم و فقط نقش خودم مهم نبود. من چنين پتانسيلي را ديدم. در ضمن مشتاق همكاري با دني و راين بودم. بنابراين فرصت فوقالعادهاي بود.
9- پرداخت شخصيتهاي جذاب و پيچيده با همراهي بازيگران
ويلنو: موضوع متفاوت درباره اين فيلم، شروع كار با رؤياي فرد ديگري بود. من داشتم با ايدههاي ريدلي اسكات و هامپتن فانچر بازي ميكردم. يكي از سختترين كارهايم در اين پروژه بازگرداندن شخصيت فورد، ريك دكارد، بود. من از همان ابتدا احساس كردم و تسلي خاطرم شد كه فورد ميخواست بخشي از فرايند خلاقه كار باشد و به من كمك كند. من بهتنهايي از پس اين كار برنميآمدم. گفتوگوها و همكاري ما در طول زمان شكوفا شد. ابتدا درخصوص چگونگي بازگشت اين شخصيت، سكوتهاي طولاني بين ما حاكم ميشد و ترديد داشتيم. چرا 30 سال از نظرها دور بوده است؟ وضعيت روحي و رواني او چگونه بايد باشد؟ به هر حال من عاشق چنين همكاريهايي با بازيگران هستم و هدفم اين است كه تا جاي ممكن، فرايند خلاقه را با آنها سهيم شوم.
10- درباره پايان كلاسيك و تاريخسينمايي «بليد رانر»
فورد:قبل از هر چيز بايد بگويم كه پايانهاي گوناگوني داشتيم اما همهچيز با نسخه نهايي ريدلي به پايان رسيد. من با اين نسخه بهمراتب خرسندتر شدم.
منبع: كولايدر، كريستينا راديش