تاریخ انتشار: ۲ آذر ۱۳۹۶ - ۰۶:۰۶

شعر طنز > عبدالرضا صمدی: ایده‌ها را توی ذهنم کرده بودم پشت میله

ايده‌اي در بين آن‌ها

بود کوچک مثل تيله

 

ايده‌ي کوچک نمي‌خواست

هي بخوابد توي ذهنم

چندشش مي‌شد هميشه

از هوا و بوي ذهنم

 

از شکاف ميله‌ها زد

او به بيرون بي‌اجازه

از همان‌جا يک‌سره رفت

سمت و سوي يک مغازه

 

آن مغازه يک سوپر بود

ايده‌ام شاگرد او شد

ماه بعد ديدم که وضع

ايده‌ي من زيرورو شد

 

تصويرگري: سوگند صيد‌جو