كشاورزان شرق اصفهان يا به جستوجوي كار، آواره شهرها و استانهاي همجوار شدهاند يا به پشت دار قالي خزيدهاند. برخي به لطف علوفههاي شيرازي و خوراك دام وارداتي به نگهداري از چند گاو دلخوش شدهاند كه دخلشان به خرجشان نميخواند و برخي هم از همه جا مانده، فقط به يارانه نقدي زندهاند.
- از كشاورزي تا كوچهنشيني
از اصفهان به سمت شرق، بعد از 30كيلومتر، جز يك دشت خشك بيانتها و روستاهاي گاه و بيگاهي با ساختمانهاي آجري و تراكتورهاي توسري خورده، چيزي باقي نمانده است. از ميانههاي راه به بعد، نه آب هست، نه درخت و نه حتي آواز پرندهاي. فقط زمين باير است كه چشم را با خودش تا بينهايت ميبرد و خاكي كه انگار لشكر مغول به توبره كشيده.
اگر آنچه كشاورزان «رودشت» اصفهان درباره روزگار نهچندان دور اين دشت ميگويند واقعيت داشته باشد در روزگاري نه چندان دور، زايندهرود 12ماه سال، كل اين دشت را سيراب ميكرده و باز آنقدر پرآب بوده كه درياچه تالاب گاوخوني را زنده نگه دارد.
حالا اما با مرگ زنده رود، اين دشت يتيم شده و از تالاب گاوخوني نيز جز يك نام و يك خاطره در ذهن اهالي چيزي باقي نمانده است. كشاورزان نيز كه روزي نان عمل خويش ميخوردند حالا سفرههاي كوچكي دارند كه اگر مهماني بر سر آن برسد، صاحبخانه را شرمنده ميكند.
- بيآبي و جواناني كه عمله و دلال شدند
حاج حسين، كشاورزي است كه به قول خودش تازه پا به 65سال گذاشته با آن سپيدي موها و چين و چروك صورتش شكستهتر از سن و سالش بهنظر ميرسد. او ميگويد: روزگار عوض شده، يك روزهايي بود كه كشاورز از سپيدهدم دل به صحرا ميزد و هيچ چيز جلو دار كار كردنش نبود اما حالا كل روز را كنار كوچهها مينشيند و آسمان را نگاه ميكند.
به گفته حاج حسين، جوانها هم چهار دستهاند، يا آواره شهرها شدهاند و كارگري ميكنند، يا چند رأس گاو خريدهاند و با خريد علوفه و خوراك دام از استان فارس و چهارمحال و بختياري، خودشان را سرگرم كردهاند اما وقتي هر كيلو شير را بايد هزار و 150تومان به دلال كارخانه لبنيات بفروشند، دخل و خرجشان با هم نميخواند.
براي همين هم بسياري از آنها گاوهايشان را فروختهاند و در گاوداريهاي صنعتي اصفهان و ديگر شهرها مشغول بهكار شدهاند. دسته سوم هم با همه سختيها در روستا مانده و با بنايي و عملگي روزگار ميگذرانند و دسته چهارم جواناني هستند كه يا در روستا مغازهداري و كاسبي ميكنند يا در كل منطقه دلالي.
- خشكسالي و پولپاشيهاي انتخاباتي
در ورودي يكي از روستاهاي منطقه شرق اصفهان، چند سوله كنار هم ساخته و متروكه شدهاند. محمد، از جواناني كه پس از وقوع خشكسالي بيسابقه باز هم در اين روستا مانده، ميگويد: زماني قرار بود اينجا كارخانه تاسيس كننـد و مجوزهاي صنعتي هم گرفته شد اما هيچ حمايتي از طرف دولت انجام نشد.
شراكت بنيانگذاران خيلي زود به هم خورد و تمام. او كه به قول خودش جزو خوششانسهاي اين منطقه است و يك چاه آب شيرين نيمهجان برايش مانده، مدتي است به پرورش ماهي روي آورده اما باز هم نتوانسته گليمش را از آب بكشد. ميگويد: خرجها بالاست و ماهي را بايد به قيمتي كه دلال ميپسندد بفروشم، در نتيجه وقتي خرجها را كم ميكنم هنوز در خانه اولم و انگار نه خاني آمده و نه خاني رفته.
به گفته او، مناطق شرق اصفهان بهكلي فراموش شدهاند مگر زمان انتخابات كه برخي از كانديداها براي خريدن رأي مردم سري به اين روستاي سوت و كور ميزنند و تا 4سال بعد اسمي از آنها نميآورند. او ميگويد: اينجا آخر دنياست؛ مردم با هوا زندهاند، بازنشستگي ندارند و براي درمان نيز اگر به بيمارستانهاي دولتي شهر اصفهان نروند، قادر نيستند از بيمه سلامت بهرهمند شوند. يكي ديگر از اهالي ميگويد:
زماني زاينده رود بود و اصفهان و در نهايت گاوخوني، اما حالا چندين شهر آب زايندهرود را ميمكند و با اجازه احمدينژاد، همسايههاي بختياري نيز كه روزگاري دامدار بودند حالا از بالادست رودخانه آب برميدارند و كشاورزي ميكنند در عوض مرداني كه جد اندر جد آنها كشاورز بودند، بايد كنار زنانشان بنشينند و با دستهاي زمخت، فرش 6لاي نايين ببافند كه آن هم نونش براي دلال است و زحمتش و مريضياش براي روستاييها.
به گفته او، يك كشاورز و همسرش ميتوانند يك فرش 12متري 6لاي نايين را در طول يك سال تمام كنند كه حداقل 4.5ميليون تومان هزينه مواداوليه آن است و دلال در بهترين حالت اين فرش را 17ميليون تومان ميخرد؛ فرشي ابريشمكار، كه اگر صادر شود خدا تومان پول آن است و مصرفكننده ايراني هم حداقل بايد دو برابر قيمت اوليه براي آن پول بدهد. بر اين اساس يك كشاورز كه از خشكسالي به قالي بافي پناه برده، در بهترين حالت ماهانه فقط يك ميليون تومان درآمد دارد كه البته نيمي از آن متعلق به همسر اوست و اين درآمد نيز بهدليل عوارضي كه قاليبافي براي بينايي و ستون فقرات به همراه دارد، براي مدت زيادي نميتواند دوام بياورد.
- سر بيكلاه كشاورزان در بازيهاي بيمه
عباس، يكي از جواناني است كه هنوز از زندگي در روستا دل نكنده اما معتقد است اين منطقه ديگر جاي زندگي نيست. او ميگويد: از چندي پيش شايعه شده كه از 20ديماه سد زايندهرود را براي تأمين آب گندمكاري رها ميكنند و تا 15روز به كشاورزان سهميه آب ميدهند اما ميترسد كه مثل دفعات قبل، آب دوم گندم رها نشود و محصولي عمل نيايد. او كه دل خوشي هم از بيمهكردن محصولات ندارد، ميگويد:
چند سال زمينها را بيمه كرديم اما هر بار بيمه جوري با ما تا كرد كه به نفع خودش باشد. يك سال كه مردم زمينها را كاشتند اما خشكسالي به آنها امان نداد، بيمه به كساني كه كشت و كار نكرده بودند خسارت «نكشت» داد و سال بعد كه كسي كشاورزي نكرد، بيمه فقط خسارت زمينهاي كاشته شدهاي را كه محصول نداده بودند پرداخت كرد. در مجموع از گفتههاي كشاورزان شرق اصفهان چنين برميآيد كه فعلا 99درصد زمينهاي كشاورزي باير هستند و كشاورزان نيز زندگي خود را از محل فروش ادوات كشاورزي يا از محل پساندازها ميگذرانند و برخي نيز چشم به يارانههاي نقدي دوختهاند.