جاويد قرباناوغلي مديركل وزارت خارجه دولت اصلاحات در ستون سرمقاله روزنامه شرق با تيتر«نزاع عربستان با ايران در لبنان» نوشت:
لبنان يک سال پس از عبور از بحران خلأ قدرت و توافق گروههاي ٨ و ١٤ مارس براي انتخاب ميشل عون به رياست کشور با استعفاي غيرمنتظره سعد الحريري، نخستوزير، بار ديگر وارد مرحله ديگري از بحران سياسي شده است. سعد الحريري روز شنبه پس از ملاقات با محمد بنسلمان، وليعهد پادشاهي سعودي، با قرائت بيانيهاي شديداللحن و متهمکردن ايران به دخالت در امور لبنان از طريق حمايت از حزبالله بهعنوان دولت موازي، استعفاي خود را از رياست دولت کشورش اعلام کرد. نخستوزير مستعفي لبنان تاکنون دليل موجهي جز اتهامزني به ايران و حزبالله براي اين اقدام اقامه نکرده است. رئيسجمهور لبنان نيز در بيانيهاي اعلام کرد از طريق تماس تلفني سعد الحريري در جريان استعفا قرار گرفته و منتظر بازگشت سعد الحريري به کشور و آگاهي از انگيزه او دراينباره است؛ هرچند با ادعاهاي الحريري در بيانيه استعفا و آگاهي از تلاشها براي ترور او و تشريح اوضاع سياسي کشورش به شرايط قبل از ترور پدرش، رفيق الحريري، در سال ٢٠٠٥، بعيد به نظر ميرسد که او حداقل در آيندهاي نزديک برنامهاي براي بازگشت به لبنان داشته باشد.
در گمانهزني اکثر تحليلگران در بيان دلايل استعفاي الحريري عمدتا بر نقش پررنگ عربستان تأکيد شده که به نظر ميرسد کاملا مقرون به صحت است. روشن است مشکلات اداره کشور و تشکيلات موازي اشارهشده سعد الحريري در بيانيه استعفا، دليلي موجه بر اين تحول سياسي مهم و موضوعي جديد در عرصه سياسي لبنان نيست. کشمکش سياسي بين گروههاي ٨ و ١٤ مارس و خاليبودن پست رياستجمهوري به مدت دو سال تنها بخشي از واقعيتهاي سياسي لبنان است. شيوهاي که الحريري براي اجراي سناريوی استعفا انتخاب کرده و ادبيات او در بيانيه استعفا، به طور مشخص نمایانگر رويکرد عربستان در مقابل ايران و نقش پررنگ عربستان سعودي در طراحي و توافق پشت پرده بين الحريري و سعودي براي ايجاد بحران خلأ قدرت و بيثباتکردن لبنان است. به بيان ديگر شيوه كنارهگيري الحريري نمايانگر اين است که از يک سو سعد الحريري ابزاري در دست عربستان است براي هدف قراردادن امنيت و ثبات لبنان و برهمزدن فضاي مثبتي که پس از برطرفشدن بحران رياستجمهوري اين کشور است به وجود آمده و از سوي ديگر تلاش شاهزاده ماجراجوي اين کشور براي حفظ آخرين جاي پاي خود در منطقه پس از تحمل شکستهاي سياسي در سوريه و عراق و گيرکردن در باتلاق يمن. از سوي ديگر شوک سياسي اين تحول مهم -که به قول وليد جنبلاط، لبنان در وضعيت کنوني توان تحمل آن را ندارد-
در داخل لبنان و نقش اين کشور در منطقه داراي پيامدهايي است که نميتوان آن را ناديده گرفت. اين رويداد به احتمال زياد آغازي براي تحولات امنيتي و نظامي خطرناکی از سوي اسرائيل خواهد بود. حملات لفظي جنونآميز مقامات سعودي در ماههاي اخير عليه حزبالله از يک سو و چنگ و دندان نشاندادن رژيم صهيونيستي از سوي ديگر نمايانگر توافقي بين عربستان و اسرائيل براي طراحي نقشهاي عليه حزبالله و برکناري ميشل عون بهعنوان متحد جريان ٨ مارس و مورد حمايت حزبالله است. اظهارات ايگيدور ليبرمن، وزير جنگ اسرائيل، در واکنش به استعفاي الحريري و تأکيد بر اينکه ارتش اسرائيل آماده رويارويي با همپيمان ايران در لبنان است و استراتژي جديد آمريکا درباره ايران و همپيمانان منطقهاياش را بايد در راستاي توافقي گسترده براي تهاجم اسرائيل به لبنان ارزيابي کرد؛ تحولي که در صورت وقوع، ايران را نیز درگير خواهد کرد.
استراتژي و رويکرد خصمانه دونالد ترامپ در قبال ايران، سندسازي اخير کاخ سفيد عليه ايران درباره واقعه حوادث تروريستي سالهاي گذشته از طريق القاعده و طالبان، ضربآهنگ مستمر رژيم صهيونيستي براي اخلال در روند اجراي توافق هستهاي و تلاش بيوقفه براي برهمزدن آن و نهايتا اقدامات عربستان براي ايجاد مانعي در مقابل توفيقات و دستاوردهاي ايران در منطقه که با پيروزيهاي پيدرپي نيروهاي عراق و سوريه بر داعش توازن منطقه را بهشدت به نفع ايران برهم زده است، جملگي ميتواند دستمايه نگرانکنندهای براي آغاز بحران در لبنان و کشاندن پاي ايران در آن باشد؛ بنابراین ضروري است از هماکنون براي مواجهه با چنين تحولي با درنظرگرفتن همه جهات با محوريت منافع ملي و خنثيسازي طرحهايي که هدف شوم آن کشاندن ايران به باتلاق بحران و جنگي ديگر است، چارهاي انديشيده شود. در کنار دلنگرانيهاي ناشي از پيامد بحران سياسي و امنيتي لبنان، تقارن استعفاي الحريري با سفر دکتر ولايتي به لبنان و ملاقاتهاي گسترده با مقامات اين کشور و ازجمله سعد الحريري گذشت. اگرچه ظاهرا ارتباطي منطقي بين اين رويداد مهم و سفر مقام ايراني وجود ندارد؛ ولي نميتوان جايگاه نسبتا پررنگ اين سفر در پازل استعفا و اجراي سناريوي مربوط به آن را ناديده گرفت. براساس اخبار منتشرشده، نخستوزير مستعفي لبنان قبل از ديدار با ولايتي به عربستان ميرود و يک روز پس از اين ملاقات با پرواز به رياض و ملاقات با محمد بن سلمان، بيانيه استعفاي خود را از طريق شبکههاي تصويري عربستان قرائت کرده است. معناي سياسي استعفا و سناريوي اجراي آن در واقع برخورد با ايران، گسترش سطح رقابت و نزاع سياسي عربستان با ايران به خارج از مرزهاي سوريه و عراق و يمن و ايجاد بحران در کشوري است که ايران جايگاه محکمي در آن دارد و در صورت وقوع جنگي در اين کشور چنانچه پيشتر ذکر آن رفت، ايران لاجرم يک طرف اصلي در اين تحول نظامي خواهد بود. نکته مهمتر درباره اتفاق ناخوشايند تقارن سفر دکتر ولايتي و استعفاي سعد الحريري بلافاصله پس از ملاقات با مقام ايراني و با قرائت بيانيه بهشدت ضدايراني، غفلت دستاندرکاران سياست خارجي در مديريت سفرهاي خارجي مقامات عاليرتبه کشور و به قول ظريفي يادآور اتفاق ناميمون سفر چائوشسکو به تهران است. بر کسي پوشيده نيست که هيچ رويداد و بحران سياسي هرگز بدون پيشزمينه اوليه و يکباره رخ نميدهد.
رصد تحولات و پيشبيني رويدادهاي ناشي از آن از وظايف انکارناپذير دستاندرکاران سياست خارجي و به طور مشخص دستگاه ديپلماسي و اطلاعاتي است. نکته آخر درباره اين رويداد، پوشش خبري و ارائه تحليلهاي شفاف بهویژه از طريق رسانههايي است که با بودجه عمومي اداره ميشوند. گستردگي کانالهاي اطلاعرساني چه از طريق رسانههاي شنيداري و تصويري و چه در فضاي مجازي دسترسي اقشار مختلف جامعه را به اخبار و تحليلهاي خبري و سياسي بيش از هر زمان سهلالوصولتر کرده است. در چنين فضايي ارائه تحليلهاي يکسويه از سوي رسانههاي رسمي و با تکيه به کارشناساني که فقط از يک منظر به تحولات مينگرند، کمکي به افزايش اعتماد مردم به صداوسيما نخواهد کرد.
- منافع ملي و ديگر هيچ
الياس حضرتي در ستون سرمقاله اعتماد نوشت:
آيا اين سوال وجاهت دارد كه بپرسيم «روحاني امروز، يعني روحاني پس از انتخابات، با روحاني ديروز، يعني قبل از انتخابات، فرق كرده؟» آيا اين سوال برساخته روزنامهنگاران است و بنا به دلايلي ميخواهند مردم را، يعني رايدهندهها و هواداران رييسجمهور را به ترديد بيندازند كه نكند رييسجمهورشان تغيير مسير داده و ديگر به مطالبات مردمي فكر نميكند؟ رييسجمهور در رقابتهاي انتخاباتي چنان با شور و حال ظاهر شد كه اگر آن رقابت را «مبارزه» بناميم مبالغه نكردهايم. هم رقباي ايشان تند رفتند و با تمام نيرو به ميدان آمدند، هم رييسجمهور لحنش را تند كرد و بعضي ناگفتنيها را به زبان آورد. در جريان انتخابات خاطرتان باشد دكتر حسن روحاني چنان از همراهان انتخاباتياش جلو افتاد كه تعجب موافق و مخالفش را برانگيخت. همه آنها كه گمان ميكردند «شيخ ديپلمات» را ميشناسند...
در روزهاي پاياني رقابت انتخاباتي به اين نتيجه رسيدند كه او را نميشناسند و توان او را در تغيير لحن واقف نيستند. او با صداي گرفته و چهره خسته در دوازدهمين ميدان مبارزه انتخاباتي در سطحي ظاهر شد و پردههايي رو كرد كه اولا بيسابقه بود ثانيا گفتمان سياسي را به مسير تازهاي برد. اين مسير تازه، سطح مطالبات مردمي را نيز تغيير داد و مردم را براي بيان خواستههايشان تندتر و تيزتر كرد. اما همين كه اسم دكتر روحاني به عنوان دوازدهمين رييسجمهور از صندوقها بيرون آمد، لحن رييسجمهور نيز تغيير كرد؛ حق هم همين بود كه تغيير كند. آن فضاي تند و تيز نميتوانست ادامه يابد، منطقا رقابت نيز بايد تمام ميشد، هرچند اين تمام شدن براي رقبا گران ميآمد و تلخكاميشان را دوچندان ميكرد. از يك طرف رقابت را باخته بودند، از طرف ديگر احساس ميكردند آنچنان كه بايد و شايد نتوانستهاند جواب رقيب را بدهند. ولي انصاف بايد داد كه رييسجمهور موفق شد فضا را مديريت كند و جلوي راديكاليزه شدن مناسبات سياسي را بگيرد.
بعد از انتخابات يك طرف دكتر حسن روحاني قرار دارد كه بر مسند رياست قوه مجريه تكيه زده و طرف ديگر حجم انبوه مطالبات ريز و درشت كه جوابگويي به آنها كار سادهاي نيست. در اين طرف نه تنها رقباي سابق و لاحق رييسجمهور حضور دارند بلكه هواخواهان او هم متوقعند كه به قول و قرارهايش جامه عمل بپوشاند. اگر مطالبات سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي را فهرست كنيم از صفحات روزنامه بيرون ميزند. رييسجمهور هم بايد تكليف حصر را معلوم كند، هم برجام را به نتيجه برساند، هم ايجاد اشتغال كند، هم ركود اقتصادي را از بين ببرد، هم جلوي تورم را بگيرد، هم ارزش پول را بالا بياورد، هم حيثيت پاسپورت ايراني را برگرداند، هم قدرت سياسي را متوازن كند، هم جلوي لغو كنسرتها را بگيرد، هم سرمايهگذار خارجي بياورد، هم معضل انرژي را حل كند، هم كمآبي را مديريت كند، هم آب رفته را به درياچه اروميه و زايندهرود برگرداند و هم هزاران كار ريز و درشت ديگر كه نهتنها حياتياند بلكه رايدهندهها متوقعند كه منتخبشان شانه از زير بار آنها خالي نكند. علاوه بر اين مطالبات، جريانهاي قدرتمند سياسي هم توقعاتي دارند كه رييسجمهور نميتواند به آنها بياهميت باشد. بعضي جريانها توقع سهم و شراكت دارند، بعضي جريانها هم ميخواهند جايگاه مناسبي در معادلات سياسي داشته باشند. اصلاحطلبان، به هر دليلي، هم در انتخابات يازدهم و هم در انتخابات دوازدهم، با تمام توان به صحنه آمدند و از همه ظرفيتهاي خود براي رييسجمهور شدن حسن روحاني تلاش كردند. به هر حال توقع آنها براي حضور در بدنه قدرت توقع نابجايي نيست. همچنين زنان در تبليغات انتخاباتي قولهايي شنيدهاند و نشانههايي ديدهاند كه توقع دارند در كابينه حضوري پررنگتر، موثرتر و ارزشمندتر داشته باشند... اما كيست كه نداند مناسبات قدرت در ايران با پيچيدگيهايي توام است و انجام كارها - برخلاف تصور عمومي- به چيزهايي بيش از امر و اراده رييسجمهور نياز دارد. آيا ميشود گفت در دوران انتخابات رييسجمهور قولهايي فراتر از توانش داده يا زير بار تكاليفي بيش از تواناييهايش رفته؟ آيا روحاني از قدرت و اختيار رييسجمهور بيخبر بوده؟
روحاني رييسجمهور با تجربهاي است، كمتر كسي به اندازه او بر ساختار سياسي و اداري نظام جمهوري اسلامي واقف است. هم در عرصه داخلي و هم خارجي تجاربي كسب كرده كه نميگذارد به بيراهه برود يا در طمع خام افتد. ما ديدهايم رييسجمهوري را كه به ظرايف و دقايق ساختار قدرت واقف نبود و در طمع خام افتاد و نهتنها آينده سياسي خود را خراب كرد بلكه هزينههاي سنگيني روي دست مملكت گذاشت. روحاني اما مرد باهوشي است و به نظر ميرسد كه به دنبال تثبيت موقعيتي است كه از قبلش بتواند الاهم في الاهم كند و در كمال آرامش، بيتنش سياسي و اجتماعي عمده معضلات اقتصادي و اجتماعي را حل و فصل كند. شايد هم ما در مقام روزنامهنگار داريم آرزوانديشي ميكنيم و ميگوييم خدا كند كه روحاني در پوزيشن جديدش فرصتي به دست آورد تا يك بار براي هميشه معضل يارانهها، هرز رفتن انرژي، مشكلاتي كه بر سر راه سرمايهگذاري خارجي قرار دارد و دهها معضل و مشكل ديگر را حل و فصل كند. بهخصوص حالا كه در مناسبات بينالمللي با پديده عجيب و غريب ترامپ و بعضي تحركات نابهنگام عربستانسعودي روبهرو هستيم، كار روحاني هم سختتر است و هم مهمتر.
«ما» هم در سال نودودو و هم در سال نودوشش به روحاني اعتماد كرديم و سكان مديريت اجرايي كشور را به او سپرديم. اين «ما» كه داخل گيومه آوردم طيف وسيعي از نيروهاي سياسي- اعم از اصلاحطلب و اصولگرا- روزنامهنگاران، مردم كوچه و بازار و دوستداران ايران را دربر ميگيرد. بعد از انتخابات براي اين «ما» لااقل براي بخشي از اين «ما» سوال پيش آمده كه آيا روحاني تغيير رويه داده و نسبت به قول و قرارهاي قبلياش بياعتنا شده؟ آيا چنانكه بعضي تحليلگران گفتهاند و نوشتهاند، رييسجمهور بر همان منهاج سابق است، اما بنا به مصالحي تغيير استراتژي داده؟ شايد هم استراتژي همان استراتژي است و اين تغييرات روشمند صرفا تغيير در تاكتيك است. شايد هم براي ايجاد ترديد و طرح سوال هنوز زود است و بايد صبور باشيم و با دقت و حوصله ببينيم روحاني در آينده چه برگهايي را رو ميكند. اينها همه هست، اما مهمتر از همه اينها مسائل و مصالح كشور است كه تيزهوشي و تدبير و حوصله شخص رييسجمهور و طرفدارانش را ميطلبد. اين اشتباه است اگر فكر كنيم چون دولتها در دور دوم به راي مردم نياز ندارند، پس نسبت خود را با رايدهندهها عوض ميكنند. كسي كه ساختار سياسي قدرت را بشناسد ميداند كه هيچگاه سياستمداران، به خصوص سياستمداري در حد و اندازه دكتر روحاني، از آراي عمومي بينياز نيستند. اما ترديدي نيست كه منافع ملي از هر چيزي مهمتر است و اگر عمل و نظر ما معطوف به منافع ملي باشد، نه امروز و نه فردا هيچكس نميتواند ملامتمان كند. زبان ملامتگران در وضعيتي بر روحاني كوتاه ميشود كه بدانند او منافع ملي را بر هر چيز ديگر ترجيح ميدهد و اين فرصت مغتنم را براي حل و فصل مشكلات عمده و بعضا ريشهدار، قدر ميشناسد. روحاني اول يا دوم فرقي ندارند اگر اولويتشان منافع ملي باشد.
- يادي از حبيب انقلاب
محمدكاظم انبارلويي در ستون سرمقاله رسالت نوشت:
چهار سال از رحلت مردي مي گذرد كه شب و روزش را وقف انقلاب ، مردم و اعتلاي اسلام كرده بود.
حبيب الله عسكراولادي، مجاهدي صادق و امين بود. او در ميدان «عمل» و «نظر» براي ترويج اسلام و انقلاب خستگي نمي شناخت. او امين امام (ره) و رهبري معظم انقلاب بود و به اصل «ولايت فقيه» به عنوان يك امانت الهي مي نگريست و در پاسداشت آن سر از پا نمي شناخت.
حبيب الله عسكراولادي با مراجع عظام تقليد و روحانيت اصيل پيوندي وثيق داشت و اين پيوند باعث شد در يكي از حساس ترين مقاطع تاريخ انقلاب و حركت مردم در سير الي الله در عبور از گردنه هاي صعب العبور، مردم را در مبارزه با كفر و نفاق و الحاد، خوب همراهي كند.
او در زندان و ايوان در كنار ياران واقعي انقلاب بود. گفته اند آن هنگام كه امام (ره) از پاريس عزم آمدن به ايران را داشت وقتي فهرست مسافران هواپيما را آوردند، فرمودند من كاري به فهرست ندارم، اين دو نفر (حاج مهدي عراقي و حبيب الله عسكراولادي) حتما بايد همراه ما باشند.
نام حاج مهدي عراقي كه به تعبير امام (ره) به اندازه 20 نفر آدم بود، در تاريخ ما در كنار عسكراولادي مي درخشد. او در همان روزهاي آغازين انقلاب در يك ترور ناجوانمردانه جان به جهان آفرين داد و به ملكوت اعلا پيوست. اما عسكراولادي بيش از سه دهه پس از او فرصت يافت امام (ره) و رهبري را تا رسيدن به قله هاي افتخار و پيروزي همراهي كند.
امام (ره) يك وقتي در مورد شخصيت آقاي عسكراولادي فرموده بودند: «من آقاي عسكراولادي را خيلي خوب مي شناسم، ايشان نظير آقاي عراقي از اول نهضت همراه بود و زحمت كشيد.» بعد فرمودند: «جناب آقاي عسكراولادي سوابق طولاني با اين جانب دارند و ايشان شخص صالح، فداكار ، كارآمد و متدين هستند.»
از اين بيان امام (ره) مي فهميم كسي به درد انقلاب مي خورد كه؛ فداكار ، صالح، كارآمد و متدين باشد و از همه مهم تر، اين ويژگيها در انسان مزين به مهر و شهادت امام او نيز باشد.
عسكراولادي يك مردم شناس به معناي واقعي كلمه بود. او از مردم شناسي به مردم دوستي رسيده بود. از ميان مردم به فقرا، محرومان و مستضعفان عشق مي ورزيد و تمام وجود خود را وقف آنها كرده بود. به همين دليل امام (ره) در همان روزهاي اول انقلاب كه كميته امداد را تأسيس فرمود به او نمايندگي داد تا اين عشق ورزي به محرومان را به منصه ظهور برساند.
بايد او را پدر معنوي كميته امداد دانست. او معتقد بود كميته امداد بايد يك نهاد انقلابي و غير دولتي و به دور از بوروكراسي باشد، نيازمندان و محرومان نبايد دست خالي از اين نهاد بروند، محرومان بايد زيست شرافتمندانه داشته باشند و از هر گونه كمك به آنها نبايد دريغ كرد.
گاهي در نشست هاي غير كميته امداد به دوستان خود مي گفت: «محروم يابي كنيد. اگر مي توانيد خودتان كمك كنيد، اگر نمي توانيد به بنده و ديگر دوستان در كميته امداد بگوييد، هيچ كس نبايد از كمك و ياري، محروم باشد.» او خود جمعه ها تا ديروقت در كميته امداد خيابان سميه مي ماند و با افراد نيازمند صحبت و درد دل آنها را گوش مي كرد و در رفع حوائج آنان از هيچ كمكي دريغ نمي نمود.
عسكراولادي مرد مقابله با خوف و خطر بود. از دشمن خوفي نداشت و همواره خود را در مسير بيقراري «تكليف» و «شهادت» مي ديد. او را مي توان به تعبيري حبيب بن مظاهر انقلاب دانست. به همين دليل حبيب امام (ره) و رهبري بود.
او در عرصه سياست پيرو يك منطق نيرومند بود كه ممشاي سياسي او را شكل مي داد و هيچ گاه فرصت را از تبليغ و ترويج اين منطق از دست نمي داد؛
1- پيروي از خط امام (ره) و رهبري
2- تأكيد بر اطاعت از روحانيت اصيل و مراجع عظام تقليد
3- وحدت گروه ها، احزاب و جريان هاي سياسي معتقد به انقلاب را يک اصل مي دانست
4- مشورت مي کرد و به عقل جمعي در كار سياسي احترام
مي گذاشت و از تكروي پرهيز داشت
5- اعتماد به جوانان و مراقبت بر رشد و تربيت سياسي آنها را وجهه همت خود مي کرد. او همين مباني را در اساسنامه و نيز چشم انداز پانزده ساله حزب مؤتلفه اسلامي گنجانده بود و اجازه نمي داد كسي از اين مسير تخطي كند.
او در آخرين روزهاي حيات سياسي خود نگران جريان فتنه بود، به من مي گفت؛ « بايدكمك كنيم آنها از زير خيمه آمريكا بيرون بيايند، اجازه ندهيم خيمه انقلاب و ولايت را ترك كنند.» بر همين اساس بناي يك گفتگوي مكتوب را با برخي اصلاح طلبان گذاشت. اما متأسفانه پيوندهاي آنان با انقلاب و مردم به گونه اي سست شده بود كه او نتوانست اين جماعت را به مسير درست انقلاب برگرداند. او اميدوار بود اين كار بزرگ را انجام دهد، اما عمر او كفاف نداد و اين آرزوي بزرگ را با خود به آن دنيا برد. اين كمترين كه گفتگوي مكتوب او را پيگيري مي كردم و گاهي مورد مشورت بودم، به اين نتيجه رسيدم كه اهل فتنه نه تنها حاضر به بازگشت نيستند، حتي طمع كرده بودند او را هم همراه خود ببرند! به همين دليل آخرين نامه او را بي پاسخ گذاشتند.
بدون شك نام عسكراولادي و ياران او در تاريخ انقلاب مثل نور مي درخشد. او اكنون در بهشت برين در كنار شهيدان بخارايي، اماني، صفار هرندي و نيك نژاد و شهداي بزرگ صدر انقلاب است. خداوند او را با امام شهدا و شهداي انقلاب به ويژه شهداي روحانيت و سيدالشهداي انقلاب، شهيد بهشتي محشور گرداند.
- اربعین ما سروش پیروزی است
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
ایام اربعین حسینی است و چهل روز از مصیبتهای عظمایی که مبدأ تاریخ عشق و ایثار گشتهاند میگذرد. چهل روز از آن واقعهای که هنوز زمان را در خود متوقف کرده و روزگار متحیرش گشته. چهل روز از تجدید حیات ادیان ابراهیمی که درود خدا بر پیغمبران و رهروان راستینشان باد میگذرد. چهل روز از آنکه هیچ روزی چون آن نبوده و نیست. چهل روز از آن روز که مرحله بعد از بعثت و غدیر شد تا مردمان به جا مانده در تاریخ را به ظهور برساند و آنها که گفتهاند یا لیتنا کنا معکم فنفوز فوزاً عظیماً، روز و شب بشمارند و پشت در پشت و صف در صف مهیایش شوند. و ما چه میدانیم در این چهل روز بر این خلقت و خلائق چه گذشت و خاندان رسول چه دیده و چه کشیدهاند که امام صادق علیهالسلام فرمود چهل روز آسمان و زمین و خورشید بر
حسین بن علیگریستند.
اربعین است و اربعین گیری و چله داری، تلاشی نمادین است برای ترک رذائل و کسب فضائل و ملکه نمودن مکارم. و تمام اینها در اربعین حسینی هست و دوستان حسین با تبری از دشمنانش و اقرار به «حرب لمن حاربکم» به «ولی لمن والاکم» میرسند و به کسب فضیلت میپردازند و با اشک برای حسین و یارانش، خلقیات خوبان را در خود ملکه میکنند. و حسین فصل عاشقی است و حرف مشترک بندگان اخصخدا. غافلان نمیدانند که دنیا بر مدار حسین میچرخد و روزگار برخط سرخ او میگذرد و در این دنیای متزاحم خوب و بد، هرجا که ظالم و ظلمت هست مظلومان ظلمت زدهای هستند که نور امیدشان حسین است و تنها راه نجاتشان راه او. اگر بدانند و بخواهند. آنکه فدا شد تا بندگان خدا را از نادانی و حیرت گمراهی برهاند، حق حیات بر همگان دارد. حسین کِشتی نجات است و نجاح. و چون کشتی نوح است. «مَن رَكِبَها نَجا و مَن تَخَلف عَنها هَلَك». هرکه به او پناه برد نجات یافت و هرکه نه، نه.
ندای «هل من ناصر ینصرنی» حسین در اصل صدای بلند ناخدای کشتی نجات است که میفرماید «ارْكَبُوا فيها بِسْمِ اللَه مَجْراها وَ مُرْساها إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَحيمٌ» و آخرین تلاشهای این جهانیِ حسین است برای رهایی مردمان از هلاکت با جهل و گمراهی، نه کمک برای نجات خود. او که دستگیر عالم و آدم است چه نیازی به دست لرزان ما دارد. این صدای پرسوز حسین که از 61 هجری تاکنون و تا قیامت به گوش میرسد حبل الله المتین است تا ما غریقان را دریابد و هرکه لبیک گفت «نَجا» و هرکه خموش بود «خَسَرَ» و «هَلَکَ» و «غَرَقَ». حسین کشتی نجات است یعنی از مسلمان و مسیحی گرفته تا گبر و بتپرست، هرکس که در این معرکه پر فریب و فتنه، ذرهای جوانمردی و فطرت پاک الهی، برای خود نگه داشته باشد، زبانش به لبیک، گویاست و دست راستی و درستی به حسین میدهد وخود را از مهلکه میرهاند، وگرنه، نه.
جوانمردان؛ «هل من ناصر ینصرنی» حسین از جنس «إن تنصروالله» خداست که ما برای پیروزی خود و وعده «ینصرکم و یثبت اقدامکم» به آن نیازمندیم. مگر کم بودهاند در تاریخ، مؤمنین موسفید کردهای که یک شبه ایمان از کف دادند؟ و مدعیان بد فرجام؟ نَفَس حسین دَم مسیحایی است که مرده زنده میکند مگر نمیبینید این لشکر بیست و چند میلیونی حسین را که هرسال، یک ماهه تجهیز میشود و رزمایش میکند. اینها همانهایند که صدها سال است شیطان سعی در کشتن روح ایمانشان دارد. اینها همانهایند که از یوغ جهل جهان امروزی و نظام سلطه سربرتافته و برکشیدهاند. اینها همانهایند که طالب حیاتند نه مرگ در روزمرگی. مردگان لیبرال زده که چون مارزدهها خشک و بیروحند چه میفهمند؟ اینها که پیاده، پای به خار و آبله سپردهاند و چنین شیدا سر به راه حسین گشته اند، سربازان سپاه آخرالزمان حسینند که قرار است کار نیمه را تمام کنند.
خاک قدمهاشان سرمه چشمان ملائک است و عاشقان حسین. بیا حافظِ لسانُ الغیب، بگو به خازن جنت که خاک این مجلس، به تحفه بر سوی فردوس و عود مجمر کن. بدانید عالِمان، خبر اینجاست و تنها خبر مهم عالم حسین است که 1378 سال است بر مناره نی، پیغمبری میکند و به هدایت مشغول است، که از آیات بینات است و هدایتگر مردمان از ظلمت به نور و این عاشقان صف کشیده و راهی، رهروان اویند. این راز حسین است. ای بیخبران زلذت شرب مدامشان، رها کنید صحبت نامحرمان که حافظ گفت: یارمردان خدا باش که در کشتی نوح، هست خاکی که به آبی نخرد توفان را. و چه میدانیم این معرکه یعنی چه؟ فقط گذشتگانمان به ما گفتند: دست از دامنش برندارید و خدا شاهد باش، ساعتی از او جدا نشدیم و حراممان باد آن دم را که بییاد لب خشکش نشسته باشیم. که به هر جرعه آبی توان نوش کرد، حسین را نباید فراموش کرد.
حسین جان؛ به بوی تربتت خو کردهایم چون خوی طفل به بوی مادرش. بهاشک برتو عادت کردهایم چون عادت طفل به شیر مادرش. بیتاب توییم و پریشان برای تو، همچون بیتابی رقیه و زینب برای تو. حرارت عشق توست ای حسین، که این سینه سوختگان را سرگردان بیابان نموده است. بیا و ببین که جان ما در غم عظمای تو دیدن دارد. بیا و ببین ارباب؛ که این امت آخرالزمان ثابت کرده اند، رفیق نیمه راه و تنها، شریک پیروزی نیستند. ما پشت در پشت، نمک خورده خوان شماییم و حق نمک میدانیم و ولی نعمتان را میشناسیم. ما فرق زبیر و زهیر را میدانیم و نه ابتدایمان چون حربن یزید است و نه انتهای کارمان به ضحاک مشرقی میماند. ما تا ابد آن جمله ات به آنها که فرمودی
«چه میشود اینجا بمانید و یاریام کنید» و فرارشان، غیرتمان را آزرده. ما وفاداران روزگار عسرت و رنجیم و فداییان دوران تنهایی. بیدستورتان مدافع سیده زینب و رقیهایم و با دستورتان منتقم خونتان خواهیم بود.
ارباب بیکفن؛ باید جهان برای زینبتان امن باشد که میشود، شام و حجاز و عراق و یمن که ملک شماست. مگر مجاهدان بزرگ ما نفرمودند هرجا صدای لا اله الا الله بلند است همانجا مرز ماست. امروز به غیر از تهلیل، ندای لبیک یاحسین از چهارگوشه دنیا به گوش میرسد و تکبیر پیروزی است که دشمنان را متشنج کرده. امروز جهانیان به احترام کودک شش ماهه ات، در مجمع جهانی علی اصغر شیرخواره خود سرِدست میگیرند. در این خیل دهها میلیونی، کم مسیحی و کلیمی و سایر ادیان میآیند؟ اهل سنت بماند، که از خودِ مایند. حسین جان؛ این لشکر پیاده و سرگشته تو که کشان کشان خود را به کربلا میرسانند، در پاسخ به هل من ناصر تو تَرک دیار کردهاند. ببین ارباب، این پدران را که مثل تو، برای توحید و نفی یزیدیان، زن و فرزند خویش را به بیابان آوردهاند. خیالتان راحت باشد، کودکان خویش را با خود آوردهاند تا رقیه تنها نباشد.
گذشت آن زمان که زینبتان شِکوِه غریبی میکرد. اگر تقدیر ما را در زمان شما قرار نداد، امروز برایتان سنگ تمام میگذاریم. ما نمرده ایم که شما تنها بمانید و مِلکتان پامال اولاد ناپاک شمر و یزید باشد. بیا که ما هزار مختار فرصت شناس داریم. این لشکر دست خالی و پای پرآبله که زمین را زیرپا به لرزه انداخته لشکر توست که خواب شیاطین را پریشان نموده و تدبیر را از آنان گرفته است. ما از «پیروزی خون بر شمشیر» معجزهها دیده ایم و دیده ایم که خمینی کبیر با دست خالی و ایمانی به صلابت کوه، از قرن بیستم به بعد، مسیر تاریخ جهان را تغییر داد و به نام سرخ حسین و نام سبز مهدی مزین کرد. از این پابرهنگانِ راهی هم، مستضعفانی هستند که به زودی حاکمان جهان خواهند شد و شهد نام تو را به کام مردمان دربند ایسمهای مشرکِ غربی و عبری خواهند ریخت و چون موسی کلیمالله که مصر را و محمد رسولالله که مکه را از فرعون ملحد و ابوسفیان مشرک آزاد کردند، مردم جهان را از زندان شیطان بزرگ و پیر نجات خواهند داد که «إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَريب»