بسيار طبيعي بود كه رقابت بر سر آرايش جديد نظم جهاني، در منطقه خاورميانه نيز انعكاس يابد، آري خاورميانه نيز دوران گذار خود به سوي نظام منطقهاي جديد را طي ميكند. بدين ترتيب فرايند شكلگيري خاورميانهاي متفاوت با گذشته آغاز شد؛ فرايندي كه اوجگيري تنش اصليترين ويژگي آن است. قدرتهاي بزرگ منطقهاي هر يك در صدد برآمدند تا تصوير ايدهآل خود را بر آن حك كنند، پس آنگاه رقابت ديرينه آنان خواسته يا ناخواسته به نبردي گريزناپذير مبدل شد. اين گونه بود كه خاورميانه دوران پرتنش خود را از اوايل هزاره سوم آغاز كرد. خيزشهاي مردمي اين روند را شتابان ساخت و گويي اينك با تحولات اخير سوريه و عراق و شكست سنگين جريانهاي تكفيري و افراطي، رقابتهاي موجود از نقطه اوج خود عبور كرده است. هر چند كه تا رسيدن به ساحل ثبات مسيري بس طولاني در پيش است.
اگر از اين منظر به استعفاي سعد حريري بنگريم، در مييابيم كه شايد مسئله آنقدر اهميت نداشته باشد؛ چرا كه همچنان شاهد بازيهاي بزرگتر و پيچيدهتري در منطقه هستيم.
در طول دوران بحران سوريه، اراده قدرتهاي جهاني، منطقهاي و همچنين طرفهاي مختلف لبناني بر اين قرار گرفت كه اين كشور در ميان نابساماني موجود در منطقه، ثبات نسبي خود را حفظ كند. به همين دليل بود كه لبنان توانست دوره 2ساله خلأ قدرت ناشي از عدم انتخاب رئيسجمهور را به آرامي طي كند و آنگاه همه طرفها به توافقي دست يابند كه براساس آن رياست جمهوري از آن يك طرف و رياست دولت سهم طرف ديگر باشد. حال پرسش اساسي اين است كه آيا دوران نياز جهاني، منطقهاي و حتي داخلي به حفظ ثبات و آرامش نسبي در لبنان سپري شده است؟ باور ندارم كه ايالات متحده آمريكا و فرانسه به عنوان بانفوذترين كشور اروپايي در لبنان به اين جمعبندي رسيده باشند، زيرا بازگشت به دوران بيثباتي در لبنان موجب خواهد شد كه متحدان آنان در صحنه لبنان باز هم ضعيفتر شوند.
چه بسا اقدامات اخير آمريكا و مصوبه كنگره در اعلام آغاز اعمال فشار اقتصادي به حزبالله موجب شده است تا برخي طرفهاي منطقهاي يا حتي گروهي از شخصيتهاي لبناني دچار سوءبرداشت شوند. پرواضح است كه اگر آمريكا و متحدانش بخواهند براي اعمال فشار به حزبالله موجبات فروپاشي اقتصاد لبنان را فراهم آورند، آنگاه ثبات سياسي-امنيتي در اين كشور نيز پايدار نخواهد بود. آيا قابل تصور است كه آمريكا و فرانسه در تلاش برآيند تا شرايط در لبنان را به چند دهه پيش بازگردانند؛ درحاليكه تجربه گذشته آنان و برآمدن حزبالله پيشروي ايشان است؟
به نظر حقير اينگونه نيست و حفظ ثبات نسبي در لبنان همچنان براي آمريكا و فرانسه انتخابي گريزناپذير است. حال بايد ديد كه آقاي حريري اين وضعيت را بهدرستي درك كرده است يا دچار سوءبرداشت شده است.
تا لحظه نگارش اين سطور هنوز آقاي حريري استعفاي خود را بهطور رسمي به رئيسجمهور لبنان تقديم نكرده است. لذا بهنظر ميرسد اصليترين هدف وي از اعلام استعفاي عجولانه آن هم بدون مراعات جنبههاي ملي و پروتكلي آن راهاندازي يك موج تبليغي است ولي در اين مسير قويترين نيروي داخلي لبنان - حزبالله - و قويترين متحد سوريه و جريان مخالف آقاي حريري در لبنان «ايران» را هدف قرار داده است؛ باشد تا در اين رهگذر موجبات خشنودي اصليترين متحد منطقهاي خود را فراهم آورد.
ميدانيم كه حريري براي دستيابي به سمت نخستوزيري دوباره در لبنان سالهاي مديد در انتظار نشست و آنگاه با تلاشي بسيار و پرداختن بهاي سنگين پذيرش رياستجمهوري كانديداي مخالفان خود بر كرسي رياست دولت نشست، پس درصورتيكه محاسبات وي منطقي باشد و مشاوران تيزبيني داشته باشد نبايد بهآساني اين موقعيت را از كف بدهد. به همين دليل انتظار دارم وي با يك بهانه از تصميم استعفا صرفنظر كند. در غير اين صورت بايد در درايت مشاوران داخلي و خارجي وي بهطور جدي ترديد كرد. هرچند كه تحليل اين اقدام در چارچوب تحولات د اخلي عربستان نيز دور از ذهن نيست. در اين ميان نميتوان تلاش براي فضاسازي براي انتخابات آتي پارلمان لبنان را مد نظر نداشت كه با تغيير قانون انتخابات مسلما حريري ديگر قادر نخواهد بود اكثريت شكننده خود در مجلس را حفظ كند.
هرچه باشد وقوع جنگ و درگيري داخلي در لبنان بهدليل قدرت فائقه حزبالله كاملا دور از انتظار است. ورود اسرائيل به يك درگيري فراگير در لبنان نيز در شرايط كنوني باز هم بهدليل قدرت حزبالله و پيروزي چشمگيرش در سوريه قابل تصور نيست... لذا بايد پرسيد آيا مشاوران حريري با نظرات ناپخته خود وي را در مسيري پرابهام قرار دادهاند يا آنكه تاريخ مصرف موج تبليغي ادعاي استعفا چند روز ديگر پايان مييابد.