حالا ديگر گفتوگوهاي دور و نزديك با تن و ريتمي يكسان منتقل ميشود؛ با يك صورتك پر از احساس يا بياحساس كه الصاقش ميكنيم به حرفهايمان و همين گفتوگوهاي روزمره تكراري ... و حالمان را بيواسطه منتقل ميكنيم. حالا سؤال اصلي اينجاست كه چقدر اين ايموجيها دربردارنده احساسات واقعي هستند و تا چه حد باعث ايجاد انتقال معنا يا حتي سوءتفاهم ميشوند؟ يا اصلا اين ايموجيها و شكلكهاي مجازي، تأثيري در ارتباطات و از همه مهمتر زبان ما دارند و ميتوان ايموجيها را يكي از عوامل زوال زبان در درازمدت دانست؟ آيا وقتي از دنياي ايموجيها و زباني كه آنها در گستره جهان بهوجود آوردهاند حرف ميزنيم درباره گفتمان جديدي در عرصه ارتباطات كلامي بشر حرف ميزنيم؟ دراين باره با دكتر علياصغر سلطاني، زبانشناس و دانشيار دانشگاه باقرالعلوم كه پژوهشهاي او عمدتا در حوزه تحليل گفتمان است، صحبت كردهايم كه در ادامه ميخوانيد.
- زبان ايموجي سريعترين رشد را در ميان زبانهاي جهان، بهخصوص در ايران داشته است. اين اتفاق چه معنايي براي آينده زبان و ارتباطات در دنيا دارد؟
پيش از پاسخ دادن به اين پرسش مايلم تعريفي كوتاه از ايموجي ارائه كنم. به لحاظ لغوي ايموجي كلمهاي ژاپني است كه از دو جزء «اي» و «موجي» تشكيل شده است. «اي» بهمعناي تصوير و «موجي» بهمعناي كلمه است. بنابراين ايموجي نوعي كلمه تصويري است كه ابتدا در ارتباطات الكترونيكي در فضاي مجازي ژاپن استفاده شده و بعد به سرعت گسترش پيدا كرده است. ايموجي در واقع نسل بعدي ايموتيكونها هستند كه با استفاده از صفحه كليد و بهصورت اشكالي مثل لبخند، خشم، شادي و... درست ميشوند.
اما چرا استفاده از ايموجيها ناگهان اينقدر گسترش پيدا كرده است؟ اگر بافت را از زبان بشري بگيريد ميشود گفت كه بخش عمدهاي از معنا انتقال پيدا نميكند زيرا خود زبان به تنهايي امكان انتقال كامل پيام را ندارد و بهنظرم علت بسياري از مشكلاتي كه در جوامع بشري وجود دارد همين ناتواني زبان براي انتقال كامل پيام است. اما بافتي كه مثلا يك گفتوگو در آن روي ميدهد تا حد زيادي به كمك زبان ميآيد و بخشي از مشكل را حل ميكند. فرض كنيد در يك گفتوگوي رودررو كه طرفين مقابل هم ايستادهاند بخش مهمي از ارتباط از طريق « بافت وقوع گفتوگو »كه زبان بدن يكي از عناصر آن است صورت ميگيرد. شما با ديدن صورت و چشمان و وضعيت كلي بدن فرد، معانياي را دريافت ميكنيد كه مكمل معنايي است كه از طريق زبان انتقال داده ميشود؛ مثلا درنظر بگيريد كه دوستي در گفتوگوي تلگرامي برايتان بنويسد «دارم ميرم». شما نميدانيد از رفتن خوشحال است يا ناراحت. اما اگر يك ايموجي شاد يا غمگين هم همراه اين نوشته بفرستد در واقع احساسش را هم بيان كرده است و شما درك بهتري از جملهاش خواهيد داشت.
ولي در گفتوگوهايي كه بهخاطر پيشرفت فناوري امكان آن امروزه فراهم شده است، مانند گفتوگوهاي تلگرامي، اينستاگرامي و... بخش مهمي از عناصر معناساز در مقايسه با يك گفتوگوي عادي حذف شدهاند؛ ازجمله صداي گوينده، شكل صورت و چشمانش و وضعيت بدنش. در چنين وضعيتي كه گفتوگو بهصورت نوشتاري درميآيد امكان سوءتفاهم بسيار بيشتر است. شايد براي برآورده كردن اين نياز بوده كه نوعي شبيهسازي بين گفتوگوهاي الكترونيك و گفتوگوهاي معمولي صورت گرفته است و علاوه بر نظام نشانهاي نوشتاري، نوعي نظام نشانهاي تصويري هم به گفتوگو افزوده شده است تا ارتباط بهتر صورت بگيرد كه شايد هم بتوان اين نشانههاي تصويري را بهعنوان شكل جديد نوشتار تلقي كرد.
- اين وضعيت پيامدهايي براي شكل نوشتاري زبان دارد؟
قطعا. زبان نوشتارياي كه از پيدايش صنعت چاپ تاكنون شكل رسمي و ويژه خود را حفظ كرده بوده شديدا دچار تغيير خواهد شد. لازم به ذكر است كه پيش از اين نيز ما از تصاوير و اشكال بهصورتهاي مختلف در كنار نوشتار بهره ميبرديم؛ امري كه بسيار قديمي است و اشكال جديد آن شامل استفاده از گرافها و نمودارها در متون علمي است اما پديده ايموجي اين نوع استفاده را به زندگي روزمره مردم كشانده است و چه بسا در آينده ببينيد رماننويساني كه در نوشتار خود از ايموجي و چيزهايي شبيه آن استفاده ميكنند. اين به آن معناست كه نظام نشانهاي نوشتار دچار يك تغيير و شيفت پارادايمي خواهد شد.
- زباني كه ما در زندگي روزمره بهكار ميگيريم هر واژهاش حاصل انباشت تجربه و فرهنگ چندصدساله است اما وقتي در يك مكالمه به جاي كلمات يك ايموجي لبخند يا چشمك ميفرستيم، اين كلمات را به حاشيه ميرانيم. آيا در درازمدت با زوال زبان مواجه خواهيم شد؟
راستش من خيلي بدبين نيستم. استفاده از ايموجيها در اصل براي كاستن از سوءتفاهم و كمك به ارتباط نوشتاري در گفتوگوهاي الكترونيك بوده و ممكن است حداكثر در اشكال ديگر نوشتار مانند داستاننويسي و... هم رسوخ پيدا كند ولي بهمعناي به حاشيه راندن كامل زبان نيست. هيچچيز نميتواند جاي زبان را بگيرد. زبان پوياست و متناسب با نيازهاي ما تحول پيدا ميكند و اين تغيير و تحول زبان را نبايد بهمعناي به حاشيه رفتن و نابودي زبان تلقي كنيم.
- سال 2015 مؤسسه فرهنگ لغت آكسفورد براي نخستينبار در تاريخ خود، اسمايل خنده را بهعنوان لغت سال انتخاب و به مجموعه لغاتش اضافه كرد. آيا ميتوان از اين اتفاق و گشادهرويي نويسندگان فرهنگ لغت آكسفورد، اينگونه نتيجه گرفت كه ايموجيها نهتنها جاي كلمات را تنگ نكردهاند بلكه به غناي زباني ما كمك ميكنند؛ بهطوري كه حتي ميتوان برخي از آنها را در كنار ميليونها لغت ديگر نشاند؟
مارسل دنسي كتابي دارد با عنوان «نشانه شناسي ايموجي» كه در ابتداي كتاب از قول وب سايت مؤسسه آكسفورد علت اين انتخاب را توضيح ميدهد: «اول بهعلت كثرت كاربرد اين ايموجيها در سالهاي اخير و دوم بهدليل گسترش ارتباطات مجازي در اين زمان». همانطوري كه در پاسخ به سؤال قبلي هم عرض كردم نميتوان با اين تغييرات مقابله كرد بلكه بايد آن را پذيرفت و حداكثر بومي كرد. اين اتفاقي است كه هماكنون بهصورت طبيعي در فضاي مجازي ما افتاده است و بسياري از استيكرهاي بومي و حتي محلي و استاني در ايران توليد شدهاند.
- شما جايي نوشته بوديد حيوانات تنها موجوداتي هستند كه امكان درك مستقيم هستي را دارند؛ چون زبان بشري مانع فهمشان نيست. آيا به راستي زبان بشري مانع فهم هستي است؟ با اين تفسير ميشود گفت كه ايموجيها يا جهان نمادها به ما كمك ميكنند تا معنا را بهتر و بيواسطهتر درك كنيم؟
بله زبان بشري ساختارهايي را بر ذهن بشر به لحاظ شناختي تحميل ميكنند كه امكان شناخت و درك معناي هستي و به تبع آن امكان تبادل معنا و ارتباط را بسيار با مشكل مواجه ميسازند. اين نكته را هم كاملا درست گفتيد كه ايموجيها كه براساس طبقهبندي پرسي نوعي نشانه تصويرگونه يا شمايلي بهحساب ميآيند و در حد خود، معنا را مستقيمتر انتقال ميدهند و جهانيتر هستند؛ زيرا اگرچه زبان بدن ابعاد فرهنگي و بومي هم دارد تا حد زيادي جهاني است و از محدوديتهاي زبانهاي بشري دور است.
- استفاده از ايموجيها به پديدهاي جهاني تبديل شده است. در سال ۲۰۱۵، هر روز بيش از 6 ميليارد ايموجي توسط ۹۰ درصد جمعيت آنلاين جهان فرستاده شده است. امروزه اين شكلكها حتي فراگيرتر از زبان انگليسي شدهاند. ميتوان از زبان بينالمللي جديدي كه توسط ايموجيها ساخته شده صحبت كرد؟
بله همانطور كه در سؤال قبلي اشاره كردم ايموجيها نوعي زبان بينالمللي بهحساب ميآيند و يكي از علتهاي كثرت كاربرد آنها هم همين است. دنسي در كتاب نشانهشناسي ايموجي سعي كرده است به ابعاد معناشناختي، توانشي، كاربردشناختي و ساختاري ايموجيها بپردازد و قائل به اين است كه خود اين ايموجيها، از يك دستور زبان ويژه برخوردار هستند! بنابراين ميشود با زبان ايموجي صحبت كرد اما بايد بدانيم كه اين زبان به تنهايي قابليت ارتباطي ضعيفي دارد و تنها در كنار زبان عادي بهعنوان مكمل ميتواند بهكار برود.
- زندگي روزمره ما پر از تعاملات زباني است. هر كجا يكديگر را ميبينيم، درددلها و مكالمات رسمي و غيررسمي ما بر بستري از زبان شكل ميگيرند. بهنظر شما آيا اين آينده را ميتوان متصور بود كه روزي پاي اين ايموجيها كه فضاي مكالمات آنلاين ما را پر كرده است، به فضاي آفلاين هم باز شود؟
اين پيشبيني خيلي افراطي است. ممكن است در فضاهاي آفلايني مانند داستاننويسي رسوخ كند اما اينكه در تبادلات رودررو هم بهكار برود دور از ذهن است. اما نكته جالبي كه اينجا وجود دارد اين است كه كثرت كاربرد اين ايموجيها ممكن است اثرات شناختي بر ما داشته باشند؛ يعني اينكه مثلا اشكال خاص شادي كردن يا غمگينبودن را بر ذهن ما تحميل كنند. در اينجا منظورم صرفا ايموجيها نيستند و بايد اشكال ديگر ارتباطات بصري را هم لحاظ كنيم؛ يعني وقتي درنظر بگيريم كه هر روز هر فرد تعداد زيادي استيكر يا ايموجي را ميبيند كه شيوه خاصي از بروز احساس شادي يا غم را بازنمايي ميكنند، اين بازنمايي ممكن است اثرات شناختي بر فرد بگذارد و آن شيوه خاص بازنمايي احساس توسط استيكرها در ذهن فرد نهادينه شود؛ اين جاي مطالعه و تحقيق دارد.
- از منظر ارتباطاتي، بيشتر فضاي ارتباطات كلامي ما را اشارههاي غيركلامي تشكيل دادهاند؛ ميميك صورت، حالات بدن و زير و بمي صدا و... . حضور اين قلبهاي سرخ و لبخندهاي از ته دل كه در يك وضعيت خاص، فريز شده هستند و هيچ كدام از اين اشارهها را با خود ندارند بهنظر بسيار مصنوعي و بيروح ميآيد. با اين حال چطور توانستهاند چنين سيطرهاي داشته باشند و محبوب شوند؟
در يك ارتباط كلامي رو در رو شما از چندين نظام نشانهاي بهطور همزمان بهره ميگيريد. از نظام نشانهاي زبان كه خود شامل كلمات و معاني صريح و ضمني آنهاست و همراه با آن اشكال، اداي صوتي كلمات كه معاني زيادي را حمل ميكنند. در كنار اينها نهتنها آنچه ميشنويد بلكه آنچه ميبينيد كه شامل زبان بدن طرف مقابل، شكل لباس و آرايشاش، اشياي پيرامون و... همه با هم در جريان ارتباط بهعنوان رسانههاي انتقال معنا عمل ميكنند و مكمل هم هستند. ارتباط در فضاي مجازي فقط نوعي شبيهسازي بسيار ساده شده از يك ارتباط كلامي واقعي خيلي پيچيده است و قطعا نميتواند جاي آن را پر كند. اما با اين حال هرچند سادهتر از ارتباط رودررو هستنداما بله بسيار محبوب هستند چونكه اين شكلكهاي بامزه به ما كمك ميكنند رك باشيم و ابهام را از بين ببريم.
- انسانهاي اوليه با نمادها با هم صحبت ميكردند. الان هم گويي داريم به دوران قبل برميگرديم و با زبان شكلكها و نمادها صحبت ميكنيم؛ نظر شما چيست؟
اگر تقسيمبندي سهگانه پرس از نشانهها را مدنظر قرار بدهيم كه نشانهها را به نشانههاي تصويرگونه يا شمايلي، نشانههاي نمايهاي و نشانههاي نمادين تقسيم ميكرد، انسان تا آنجا كه تاريخ نشان ميدهد همزمان از همه اين نشانهها استفاده ميكرده است. در واقع نميتوان گفت كه انسانهاي اوليه صرفا از نمادها استفاده ميكردند. اما استفاده از هر كدام از آنها شدت و ضعف داشته است. بهطور كلي بهعلت گسترش فضاي مجازي و رسانههاي ديجيتال استفاده از نشانههاي تصويري كه شامل هر 3 نوع تصويرگونه، نمايهاي و نمادين ميشوند گسترش بيشتري پيدا كرده است و اين امر تا حدودي باعث تغيير پارادايمي در استفاده از زبان بشري شده و از ارزش ارتباطي آن كاسته است.
- اسمايلي چهارهزار ساله!
تا مدتي پيش تصور ميكرديم كه ايموجي اسمايلي يا چهره خندان، فقط بعد از دوران بهوجود آمدن اينترنت، مرسوم شده است. اما بررسيهاي بعدي نشان دادند كه قديميترين اسمايلي دنيا، 4000سال قدمت دارد و در تركيه پيدا شده است.
اسمايلي را شخصي به نام هاروي بال به نام خودش ثبت كرده. او بهعنوان يك قهرمان نبرد اوكيناوا، بعد از جنگ بهعنوان هنرمند گرافيك مشغول بهكار بود و در سال ۱۹۶۳، هنگامي كه در شركت بيمه ماساچوست كار ميكرد، بهعنوان قسمتي از كار براي ارتقاي اخلاقيات كاركنان، به فكرش رسيد كه چنين چيز مختصر و مفيدي طراحي كند. اين شركت بيمه، اين نشان را روي هزاران دكمه براي توزيع قرار داد. اما حالا ديگر متوجه شدهايم كه نشان اسمايلي كه هاروي ادعا ميكرد خودش اختراع كرده، قدمتي بس كهنتر از چند دهه پيش دارد و مخترع ناشناسش روزي در 4000سال پيش، آن را روي يك كوزه سفالي ثبت كرده است.
باستانشناساني از ايتاليا و تركيه به رهبري نيكولو مارچتي موفق شدهاند كه در استان گازيانتپ اين كشور كوزههايي كه روي آنها اسمايلي نقش بسته بود را بيابند. البته شايد خيلي هم مخترع آن گمنام نباشد چون بايد توجه داشت باشيد كه در آن زمان «هيتي»ها در اين منطقه اقامت داشتند. پس افتخار خلق اسمايليها به يك هيتي ميرسد.
منبع: اينديپندنت