احصايي بعدتر با اجراي نمايشهاي «واقعيت اينه كه خورشيد دور ما ميگرده»، «ترمينال»، «نامههايي به تب» و... نشان داد كه در كارگرداني ثابتقدم است و اجراي نمايش در هيأت كارگردان برايش صرفا تجربهاندوزي و پاسخ به يك كنجكاوي نيست. او سال گذشته با همراهي حميد پورآذري نمايش «خانه ابري» را اجرا كرد و اين روزها نيز تازهترين نمايش خود را با نام «آكواريوم» در تالار قشقايي مجموعه تئاتر شهر روي صحنه برده است. احصايي متن اين نمايش را براساس قصهاي از مهرك قزويني و با همراهي او نوشته است. اين اثر نمايشي با بازي غزل شاكري، كاظم سياحي و روحالله حقگوي لسان اجرا ميشود. به انگيزه اجراي اين نمايش گپ وگفتي با سيامك احصايي داشتهايم كه در ادامه ميخوانيد:
- بخش مهمي از كارنامه هنري شما به فعاليتتان بهعنوان طراح صحنه مربوط ميشود ولي اكنون و بعد از اجراي چند نمايش، كارگرداني براي شما چه جايگاهي دارد؟ چه زماني فكر ميكنيد بايد سراغ كارگرداني برويد و آيا ترجيح ميدهيد روندي مستمر در اجراي نمايش داشته باشيد؟
واقعيت اين است كه روند مستمر را ترجيح ميدهم ولي نه به اين عنوان كه به اجبار بخواهم حتما هرسال نمايشي را كارگرداني كنم، حتي به اين قيمت كه نمايشي را به صحنه ببرم كه دوستش نداشته باشم ولي چون مدام در ذهنم ايدههاي متفاوت دارم و عشق و علاقهام به تئاتر براي خودم هم عجيب است، يعني آنقدر آن را دوست دارم كه بخش مهمي از هويت هنري خود را در تئاتر و هنرهاي تجسمي پيدا ميكنم، بهدليل همين علاقه دوست دارم حتما كار كنم. اگر هم اجباري باشد، اجبار درست اجرا كردن است؛ يعني اجراي درست آنچه در ذهن خودم دارم كه الزاما بهمعناي اجراي خيلي خوب آن نمايش نيست. به هرحال اميدوارم بتوانم سالي يك نمايش را با دل آرام و فراغت به صحنه ببرم.
- در اين نمايش هم مانند برخي ديگر از آثار پيشين شما تم تنهايي ديده ميشود و همچنان بر اين موضوع تمركز داريد، چرا اين موضوع برايتان اين اندازه مهم است؟
گاهي حسهاي شخصيمان اين است كه جامعه بهمعناي جامعه جهاني- و نه صرفا ايران ما يا يك كشور خاص- به نقطهاي رسيده كه حتي زمانهايي را كه در ميان جمع و با ديگران ميگذرانيم، باز هم تنها هستيم و اين حس تنهايي را داريم. گويي فقط چشمهاي يكديگر را ميبينيم ولي فكري را كه پس اين چشمهاست، نميبينيم چون در گوش و چشم هر يك از ما چيزهايي ميچرخد كه مدام مشغولمان ميدارد. بنابراين ما بهواسطه خودمان درگير آن تنهايي هستيم كه در جمع رخ ميدهد. اين درگيري تأثير وحشتناكي برطرز فكرمان گذاشته است و به طرز ترسناكي آدمهايي فردگرا شدهايم. اهميت چنين موضوعي آنقدر است كه دوست دارم همچنان از آن سخن بگويم و آن را نمايش بدهم.
- در اين نمايش با نوعي نوستالژي روبهرو هستيم؛ دو آدمي كه فقط به واسطه يك پنجره از احوال هم باخبر ميشوند. بهويژه در دنياي امروز كه همهچيز به سرعت به سمت مجازي شدن ميرود، گويي نوعي دلتنگي براي سالهاي گذشته و آن نوع رابطهها داريد. نميدانم اين حس شخصي من است يا واقعا اين دلتنگي را داريد؟
دقيقا درست است. گويي سرك كشيدن به چيزها و فكرهايي است كه تمام شدهاند و گذشتهاند. براي خود من بهنوعي سرككشيدن به فكرها و خاطراتي است كه ديگر وجود ندارند. جالب است كه با دوستي صحبت ميكردم و او ميگفت بعد از ديدن اين نمايش يادم آمد سالها پيش در كوچهمان آدمهايي بودند كه از پشت پنجره با آنان زندگي ميكردم و بهخودم آمدم كه كي اينها را از دست دادم؟! چه زماني اينها ذرهذره از بين رفتند و من متوجه نشدم؟!
- به خاطر همين قضيه سرك كشيدن است كه بخشي از مسائل نمايش ناگفته ميماند؟ متوجه هستم كه تعمدا سعي داريد بخشي از اطلاعات را منتقل نكنيد.
خودم هم در اجراي اين نوع تئاتر و اين شكل از هنر عادت ندارم همهچيز را براي تماشاگر حاضر و آماده بچينم؛ چون برداشت از نمايش درحد برداشت شخصي من محدود ميشود. اما زماني كه برخي از نكات گنگ ميماند، هر تماشاگري درحد داشتهها، تجربهها و ذهنيات خود با اثر همذاتپنداري ميكند و با آن همراه ميشود.
- يعني به نوعي تلاش ميكنيد تخيل تماشاگر را فعال كنيد.
بله. اگر قرار باشد چيزي را ببينيم و فقط به واسطه ديدههايمان آن را كامل كنيم و تخيلمان كاري نكند ،همهچيز خيلي زود تمام ميشود. در مورد اين نمايش خاص، برخي از تماشاگران شكايت ميكنند كه چرا يك داستانك را اين اندازه كش دادهاي، درحاليكه من آن را كش ندادهام. جاهايي را نقطهچين كردهام تا هر كس به وسيله داشتههايش با اثر ارتباط برقرار كند و قصه خودش را در تركيب با قصه من كامل كند.
- فكر نميكنيد با اين شيوه احتمال دارد بخشي از تماشاگران را از دست بدهيد؛ تماشاگراني كه فكر ميكنند برخي از چيزها گنگ باقي ميماند؟
به هرحال شما هر كاري كه انجام بدهيد، نهايتش اين است كه يكسري از تماشاگران را از دست بدهيد. اگر همهچيز را خيلي كامل و با جزئيات نمايش دهيد، برخي از تماشاگران شما را متهم ميكنند كه چرا ما را كم هوش فرض كردهاي. اگر برخي ريزهكاريها را نمايش ندهيد و برخي چيزها را ناگفته بگذاريد، عده ديگري شكايت ميكنند كه چرا نمايشتان ناقص است. به همين دليل است كه هر اثرهنري با سازنده يا خالقش متفاوت است.حتي در برخورد با يك هنر خاص و در اينجا يك شكل از نمايش، اين تفاوت وجود دارد؛ چون به تعداد تماشاگران برداشت وجود دارد. در اين وضعيت هر كسي كه نمايشي را اجرا ميكند، تماشاگران خود را خواهد داشت كه نمايش او را دوست دارند. تصور ميكنم با اين ديدگاه، توانستهام كساني را كه با چنين نمايشهايي همذاتپنداري ميكنند، راضي نگهدارم و همين برايم كافي است. چون در هرحال به هيچ شيوهاي نميتوان تمام تماشاگران را راضي كرد، پس بهتر است هر كارگرداني كار خود را بكند و راه خود را برود. قطعا عدهاي با او همراه خواهند شد.