تازه از سفر گرجستان برگشته بودم، تصور همه، ازجمله خودم این بود که تا چند ماه دیگر باید برای دیدن مقصد علمی دیگری در خارج از کشور صبوری کنم، اما به یک هفته نکشید که با اندکی جستوجو متوجه شدم میتوانم سفری بهنسبت ارزانقیمت را به یکی از کشورهای همسایه برنامهریزی کنم.
عمدهی هزینهی سفر به کشورهای خارجی، نه هزینهی اقامت است، نه خوردوخوراک و نه تردد داخلی، بلکه بیش از نیمی از هزینههای اصلی سفر، هزینهی پرواز رفت و برگشت است.
ترجیح دادم این بار پرواز را حذف کنم. با توجه به مرخصیهای محدود، بهترین زمان ممکن را برای برنامهریزی سفر پیدا کردم و اینگونه بود که با اتوبوس راهی آستارا شدیم تا با گذر از مرز زمینی به باکو برسیم.
در این مدت بیش از 20 نامه آن هم به زبان آذری (که بلد نبودم و ماجرایش را برايتان تعریف میکنم) با مدیران رصدخانهی شاماخی ردوبدل کرده بودم، ولی هنوز تصویر دقیقی از مجموعهی رصدخانهی شاماخی نداشتم.
به عادت همیشگی، برای برنامهریزی این سفر شروع کردم به مطالعه از هر منبع ممکن. به لطف سایتهای گردشگری جدیدی که به شکل استارتاپی در سالهای اخیر فعالیتشان را آغاز کردهاند، میتوان از تمام آنچه باید حداقل پیش از سفر به کشورهای اطرافمان دانست، مطلع شد.
پس از آن سراغ سایتهای بینالمللی رفتم و بیشتر از تجارب افراد خواندم. حتی آنهایی را که به زبان روسی نظر داده بودند، به لطف گوگلترنسلیت ترجمه میکردم تا حس واقعی افراد مختلف را در بازدید از مکانهای مختلف آذربایجان بدانم.
فهرستی از تمامی اماکنی که ارزش بازدید در سفر کوتاه پنجروزه را داشت، پیش رویم قرار گرفت.
پس از آن باید مینشستم و میدیدم با توجه به مسافت بین اماکن مختلف، کدامیک را در برنامهام بگذارم و از خیر بازدید کدام بگذرم.
تصمیم سختی بود، سرانجام دو نقطه را بهعنوان هدف قرار دادم، یکی هدف نزدیک، موزهی «حیدر علیاف» و دیگری هدفی دورتر، پرچالشتر، اما به مراتب جذابتر به نام رصدخانهی شاماخی.
از رصدخانهی شاماخی محتوای انگلیسی محدودی در دسترس است؛ زبان مردم آذربایجان، آذری است که با زبان آذری مورد تکلم در شمالغربی ایران، اندکی تفاوت دارد ولی از لحاظ ساختاری یکی است.
در آذربایجان به دلیل اینکه تا حدود 25 سال پیش این کشور بخشی از شوروی بود، زبان روسی هم خریدار دارد، با این حال بیشتر مراودات آذریهای آذربایجان با کشور ترکیه عملا زبان فرامرزی آنها یعنی ترکی استانبولی است!
از طرف دیگر با اینکه بسیاری از آذریهای ایرانی در ارتباط و مکالمه با آذریهای آذربایجان کاملا موفقند، ولی خواندن نوشتار و خط متفاوت آذریها برای همهی آذریهای ما آسان نیست.
زبان انگلیسی بهندرت در این کشور به کار میآید و مثل بسیاری از کشورها، میتوان از زبان بینالمللی ذاتی یا همان ایما و اشاره (به زبان بیزبانی) برای ارتباط استفاده کرد، اما من چگونه میتوانستم با ایما و اشاره با رصدخانهی شاماخی ارتباط بگیرم؟ سد عظیمی همان روزهای ابتدایی برنامهریزی سفر پیش رویم بود.
- ارتباط با شاماخی
سراغ سایت رصدخانهی شاماخی رفتم، فقط بخش آذری آن فعال بود؛ با بهرهگیری از گوگلترنسلیت متوجه شدم، سایت فعال است و محتوای بهروزی روی آن قرار داده شده است.
برخلاف سایت رصدخانهی آباستومانی گرجستان که همه چیز به انگلیسی هم شرح داده شده بود، مجبور شدم برای اینکه مطلع شوم اصلا امکان بازدید و اقامت در نزدیکی رصدخانهی شاماخی وجود دارد یا نه، با رصدخانه ایمیلی ارتباط برقرار کنم.
در کمال تعجب ایمیلم بلافاصله برگشت خورد. ایمیل احتمالا به دلیل حجم پر میلباکس، به دست مسئولان رصدخانه نرسیده بود.
سعی کردم باقی راههای ممکن را برای ارتباط با رصدخانهی شاماخی امتحان کنم.
سراغ سایتهای مثل «تریپادوایزر» که اتفاقا دربارهی بازدید از شاماخی نیز کاربران آن (عمدتا به زبان روسی) در این سایت نظر گذاشته بودند، رفتم و باقی سایتهای آذربایجانی را که سفر به شاماخی را توصیه کرده بودند، بررسی کردم
در هیچکدام خبر از راه تماس دیگری نبود! به واسطهی یکی از دوستان مطلع شدم خانم منجم آماتوری که فارغالتحصیل دانشگاه الزهراست، پیشتر از رصدخانهی شاماخی بازدید کرده.
با ایشان تماس گرفتم و ایشان هم گفتند که بازدید کوتاه چندساعتهشان را دوستان آذریشان در آذربایجان هماهنگ کردند.
میدانستم که دکتر علی عجبشیرزاده، استاد بازنشستهی گروه فیزیک نظری و اخترفیزیک دانشگاه تبریز که از چهرههای بنام نجوم حرفهای در ایران است، با رصدخانهی شاماخی مراوداتی داشته است.
استاد عجبشیرزاده، هشت سال پیش و در زمان برگزاری سال جهانی نجوم، بدون هیچ چشمداشتی در برگزاری پروژهی صلحستارگان (استارپیس) روی پل مرزی ایران و نخجوان به گروه جوان ما کمک کرده بود و حتی از استادان نجومی و فیزیکی اهل نخجوان برای شرکت در این رصد دعوت کرده بود
رویداد خاطرهانگیزی که به همت ایشان و بسیاری دیگر از اهالی نجوم آماتوری خوشذوق منطقه (تبریز، مراغه و ارومیه) رصد آسمان بدون مرز را روی رود ارس برای مردمی که از دو سو از مرز میگذشتند، رقم زد.
با این حال درست ندیدم برای بازدید شخصی خودم از یک مجموعه، به ایشان زحمت بدهم. درنهایت توانستم ایمیلی از مدیر کنونی رصدخانه در جایی بیابم.
نامهی درخواست را به مدیر این رصدخانه زدم و خوشبختانه روی نامهی من، پیامی را به یکی از مسئولان رصدخانه انتقال دادند که شرایط را برای بازدید من و دوستانی که به واسطهی اطلاع از برنامه، اعلام آمادگی در این سفر دوستانه کرده بودند، فراهم کنند. نامه به زبان آذری بود و رونوشت آن برای من ارسال شده بود.
همانجا بود که فهمیدم برای ارتباط بهتر باید از زبان آذری آذربایجانی بهره ببرم و به روش ابداعی خودم که استفاده از گوگلترنسلیت در دو مرحله بود، ارتباط گرفتم!
اول آنچه را میخواستم بیان کنم، به انگلیسی به گوگلترنسلیت میدادم و سپس ترجمهی آذری آن را دوباره به صفحهی دیگری از گوگلترنسلیت میدادم تا برگردان انگلیسی آن را برای مقایسه داشته باشم.
برخی مواقع برگردان انگلیسی متن ترجمهشده، آنقدر نامفهوم بود که مجبور میشدم درخواست خودم را تا سر حد ممکن سادهتر بیان کنم یا جملهها را باید میشکاندم و خلاصهتر حرفم را میگفتم یا از واژههای عمومیتری بهره میبردم.
ظرف 13 روز، نزدیک به 25 نامهی اینگونه بین ما ردو بدل شد تا از ممکن شدن بازدید از رصدخانهی شاماخی اطمینان لازم پیدا کنم.
هدف ما الزاما رصد با تلسکوپهای رصدخانهی شاماخی نبود؛ چراکه تلسکوپهای رصدخانهها عمدتا باید در خدمت پژوهش منجمان حرفهای باشد و بیشتر بازدید از خود رصدخانه و فضای آن برای همهی ما جذاب بود
از اینجا به بعد از ضمير «ما» استفاده میکنم؛ چراکه با اطلاع دوستان شیفتهی نجوم در همین مدت دوهفتهای برنامهریزی سفر، تعدادمان به 10 نفر رسیده بود. مرحلهی بعد برنامهریزی این سفر علمی و از همه مهمتر اخذ ویزا بود.
- نقشهی سفر
برای اینکه هزینههای سفر به حداقل ممکن برسد، ترجیح دادم اقامت در باکو را در هاستل هماهنگ کنم.
سایتهایی وجود دارد که میشود بدون پرداخت هزینه (صرفا با اعلام پرداخت حضوری و نقدی) مکان موردنظر اقامت را با هزینهی کم رزرو کرد.
همچنین با خرد کردن مسیر به «تهران به آستارا»، «گذر از مرز»، «آستارای آذربایجان (شهر متناظر آستارا در آنسوی مرز) به باکو» و «باکو به شاماخی»، هزینههای راه را تا جای ممکن کاهش دادیم.
برای ویزا نیز که برخلاف تصور عموم مردم امکان دریافت آن در هیچ مرز زمینی و هوایی و به محض ورود به آذربایجان ممکن نیست،
به جای آنکه از طریق مراجعهی حضوری اقدام کنیم، ویزای الکترونیکی گرفتیم؛ ویزایی که با پرداخت 100هزار تومان ظرف مدت کمتر از سه روز (برای برخی از ما بیست و چهار ساعته) صادر میشود و اگر تقاضای ویزای فوری و سهساعته بشود، حدود 200 هزار تومان هزینه در پی دارد.
البته که پرداخت هزینهی این ویزا با کارتهای شتاب ممکن نیست و سایتهای رسمی و مورد تأییدی هستند که کار تبدیل و انتقال پول را انجام میدهند.
پرکردن فرمها با تمام اینها نیاز به دقت بسیار دارد. این در صورتی است که اگر میخواستیم از راه آسانتر اما طولانیتری برای اخذ ویزا اقدام کنیم، چیزی بیش از دو برابر این هزینه را باید میپرداختیم.
ایویزا یا همان ویزای الکترونیکی را که اینترنتی صادر شد، پرینت گرفتیم و سرآخر با تهیهی بلیت اتوبوس عازم سفر به آستارا شدیم.
- اینجا «باکی»
نه، این یک اشتباه تایپی نیست! مردم کشور آذربایجان به پایتخت کشورشان «باکی» میگویند، نه باکو که در فارسی و انگلیسی مشهور شده است.
طبق برنامه به باکی یا همان باکو رسیدیم. آذربایجان در یک دههی اخیر بهواسطهی خط لولهی نفتی که از آذربایجان به گرجستان و از آنجا به ترکیه و مدیترانه کشیده شده، به ثروت نفتی قابلتوجهی دست پیدا کرده است.
این را میشود با بررسی عکسهای یکی دو دههی اخیر آذربایجان نیز متوجه شد.
با این حال مراودات باکو به سوی دریای سیاه (گرجستان) و مدیترانه (ترکیه) باعث شده است که خط توسعهی این کشور، شرقی-غربی باشد و راه شمالی-جنوبی آن که مسیر ما ایرانیها نیز هست، آن طور که انتظار میرود، توسعه پیدا نکند.
بازسازیها، ساختمانهای جذاب، فناوریهای بهکار گرفته شده در موزهها، برنامههای جهانی، همه و همه در سالهای اخیر چهرهی آذربایجان و به ویژه باکو را دگرگون کرده است.
خاطراتی که قدیمیترها برای سفر به آذربایجان میگفتند و هشدارهایی که میدادند، دیگر این روزها خریدار ندارد؛ چراکه چهرهی این کشور در مسیر توسعه بهشدت تغییر کرده است.
یکی از همین بناها «موزهی حیدر علیاف» است؛ مرکز فرهنگی زیبا و عظیمی به مساحت 57 هزار و 500 متر مربع که پنج سال پیش (سال 2012/ ۱۳۹۱) افتتاح شد. معمار این بنا، «زها حدید» (در ایران او را به نام زاها حدید میشناسند) بانوی معمار عراقی-بریتانیایی است.
انحنا و فضاسازیهای بنا به حدی جذاب است که میشود ساعتها در این بنا قدم زد و احساس خستگی نکرد. با این حال نباید از موزههای بهراهافتاده در داخل این بنا هم که از فناوریهای روز بهرهمند شدهاند، غافل شد
بخش گستردهای از فضای موزهای این بنا نیز به صورت تعاملی طراحی شده است.
در طبقهی منهاي سوم بنا، نمایشگاه دائمی خودروهای کلاسیکی برپاست که احتمالا به علت کلکسیونی بودن بسیاری از این خودروها، اجازهی عکاسی در این محدوده نداشتیم.
منبع:همشهري دانستنيها