متن اين نمايش نوشته ماتيو دلاپورته و الكساندر دلاپتلير است كه با دراماتورژي و كارگرداني كوشكجلالي روي صحنه ميرود. اشكان خطيبي در نمايش « در انتظار آدولف» همراه با همسرش آناهيتا درگاهي، رضا مولايي و حسين اميدي به ايفاي نقش ميپردازد. در خلاصه داستان نمايش آمده است: در يك مهماني دوستان عزيزتر از جان، بيان «يك شوخي بيمزه» باعث ميشود تا قبرها شكافته شود و ارواح خبيثه شروع به رژه رفتن كنند و...
به بهانه بازي اشكان خطيبي در اين نمايش گفتوگويي با او داشتهايم.
- ظاهرا همكاري شما در 2نمايش خداي كشتار و موسيو ابراهيم با عليرضا كوشك جلالي خوشايند بوده كه تصميم گرفتهايد براي سومين بار با ايشان همكاري كنيد.
هردو تجربه قبلي جزو خاطرات خوب تئاتريام هستند و هر دو نمايش اجراهايي طولاني مدت و مستمر داشتند و همين موضوع نشان ميدهد كه عليرضا كوشكجلالي مخاطب را خوب ميشناسد و علاقهمند است تئاتر مردمي كار كند. او معتقد است شكاف عظيمي بين تئاتر روشنفكري و تئاتر مردمي وجود دارد. به همين دليل نمايشنامههايي انتخاب و شيوهاي را براي اجرا تعريف ميكند كه بتواند به مخاطبان مورد نظرش نزديك شود اما به جز تئاتر، انگيزه مهم ديگري هم براي همكاري با او دارم.
- چه انگيزهاي؟
ميل و شوق او به زندگي. با وجود همه مشكلات جسمياش اين رنج را متحمل ميشود كه در ايران، كار و در دورافتادهترين شهرها كارگاههاي آموزشي برگزار كند. ميل او به زندگي براي من درس بزرگي است. در واقع اداي دين او به زندگي برايم بسيار مهم است. او معضلات بسيار مهم و متعددي را پشت سر ميگذارد تا بتواند در ايران تئاتر كار كند چرا كه اين روزها به صحنهبردن يك اثر نمايشي بسيار دشوار است؛ بهويژه در مورد آثاري مثل نمايش ما كه تهيهكننده نداريم و كارمان بهدليل دكوري كه دارد، اثر پرخرجي است و با توجه به اينكه در حال حاضر يكسري از گروهها به هر ترفندي دست ميزنند تا تماشاگر را جذب سالن خود كنند و همه اينها، كار تئاتر را سختتر از پيش هم ميكند.
- با توجه به درونمايه و داستان اين نمايش، نگران نبوديد كه تا حدي تداعيكننده خداي كشتار باشد و ناخودآگاه مخاطبان را به ياد آن نمايش بيندازد؟
اين يك ژانر ادبيات نمايشي و خيلي اروپايي است. سبكي است كه طنز گزنده اجتماعي دارد و موشكافانه عمق و كنه روابط خانوادگي و اجتماعي را بررسي ميكند و بهدليل نوع طنزي كه دارد، خيلي هم مورد استقبال تماشاگران قرار ميگيرد. البته دراماتورژي و اجراي چنين نمايشنامهاي در ايران، سختيهايي داشت و خوشبختانه كوشكجلالي توانست به خوبي از عهده اين كار بربيايد. شباهتي كه ميگوييد به اين برميگردد كه اصولا هر دو متن متعلق به يك گونه نمايشي هستند.حتما كارگردان وقتي چنين نمايشنامهاي را براي اجرا انتخاب ميكند از اول ميداند در چه ژانري كار ميكند. بهخصوص در فضاي جامعه ما كه نوعي خمودگي و غم به خيليها چسبيده است، اجراي اين نوع نمايشها كمك ميكند تا فضايي مفرح ايجاد كنيم بدون اينكه در دام ابتذال بيفتيم و بخواهيم به هر قيمتي تماشاگر را بخندانيم. يكي از مسائلي كه خيلي متاثرم ميكند اين است كه فكر ميكنيم نمايشنامهاي كه قبلا اجرا شده، ديگر نبايد روي صحنه برود! مگر هر نمايشنامه فقط يكبار و توسط يك گروه بايد به صحنه برود؟!
- مگر درباره اين نمايش چنين مسئلهاي مطرح شده؟
موضوع اين نمايشنامه خاص نيست. متأسفانه نوعي نگاه نادرست درباره نمايشنامهها وجود دارد و شيوه برخورد برخي از تماشاگران با اجراهاي متفاوت از يك نمايشنامه خاص شبيه شيوه برخوردي است كه با خواندن نمايشنامه وجود دارد. در صورتي كه خواندن يك نمايشنامه، يك موضوع است و اجراي آن موضوعي ديگر؛ چرا كه هر گروهي ميتواند با سبك و سياق و نگاه خود يك متن را اجرا كند كه با اجراي گروههاي ديگر متفاوت خواهد بود. در حال حاضر همين نمايشنامه توسط چند گروه متفاوت در اروپا روي صحنه است و هر يك از آنان سبك و سياق خود را دارند. مگر كسي ميتواند بگويد چون نمايشنامه «هملت» قبلا اجرا شده، ديگر گروه ديگري نبايد آن را كار كند؟! اما طرح اين موضوعات نشان ميدهد كه ما هنوز جنس برخورد با يك اثر نمايشي را نميدانيم و گويي مخاطب ما به اندازه كافي براي برخورد با تئاتر تربيت نشده است.
- شايد يكي از دلايلش اين باشد كه در اين سالها با رشد عجيب و غريب سالنهاي خصوصي روبهرو شدهايم درحاليكه پتانسيل تماشاگر تئاتر ما به آن اندازه رشد نكرده است.
بزرگترين معضلات سالنهاي تئاتر ما دو چيز است؛ هنوز رپرتوار برايمان جانيفتاده است و ديگر اينكه گروههاي تئاتريمان خودشان سالن ندارند. در مورد اول بايد بگويم كه ما هنوز به اجراهاي بلندمدت فكر ميكنيم درصورتي كه در اروپا ديگر چنين نيست و هر نمايشي اجراهاي محدودي دارد كه با فاصله زماني تكرار ميشود. اين شيوه به تبليغات و اطلاعرساني نمايشها هم كمك ميكند. و ديگر اينكه گروههاي حرفهاي تئاتر بايد سالنهاي خاص خودشان را داشته باشند. ما فعلا چنين چيزي نداريم و اين مشكلي است كه در سينما هم داريم. يعني يكسري توليدكننده داريم كه بايد سالن را اجاره كنند و از آنجاكه گاهي اشتراك منافع گروهها و سالنها شبيه هم نيست، مشكلاتي بهوجود ميآيد و هر روز با مسائلي روبهرو هستيم كه براي اقتصاد نحيف و ضعيف تئاتر خطرناك است. به همين دليل برخي از گروهها به ترفندها و شيوههايي براي جذب تماشاگر دست ميزنند كه الزاما شيوههاي درستي هم نيست. گروه تئاتري سالن خاص خود را ميخواهد كه بتواند براي اجراهاي رپرتواري خود در آن برنامهريزي كند. در حال حاضر حتي مخاطبان تئاتري ما هم پخش هستند، در هر سالني هر نمايشي اجرا ميشود، سالنهاي ما هويت و رويه خاص خود را ندارند و همه اينها بهدليل مشكلات اقتصادي و نبود برنامهريزي مدون است.
- البته خوشبختانه نمايش شما در تماشاخانه ايرانشهر به صحنه ميرود.
بله. خوشبختانه سازوكار اين تماشاخانه درست تعريف شده است و فضاي پشت صحنه درستي دارد. جزو معدود سالنهايي است كه تداخل اجراهايش گروهها را دچار دردسر نكرده است. با اينكه در اين مجموعه هم چند نمايش بهطور همزمان اجرا ميشوند ولي از ابتدا سازوكارش در مقايسه با ساز و كار سالنهاي خصوصي ديگر، درستتر بوده و اين چيزي است كه در ديگر سالنهاي خصوصي وجود ندارد.
- آقاي خطيبي! با كارگرداني كار ميكنيد كه در ايران زندگي نميكند. كاركردن با چنين كارگرداني كه در محل اجراي نمايشاش متمركز نيست، براي بازيگراني كه با او همكاري ميكنند، چگونه است و چه ويژگيهايي دارد؟
اتفاقا تمرينهايمان كاملا متمركز است. يك ماه تمرين فشرده و طولاني مدت داريم ولي ايشان به سبك كارگردانهاي اروپايي فقط شب اجراي افتتاحيه در سالن حضور دارد و معتقد است بعد از آن، اجراي صحنه است و بازيگران.
- براي شما سخت نيست؟
ما به اين شيوه عادت داريم هرچند مسئوليتمان كمي بيشتر و سختتر است ولي به هر حال تمرينهايمان خيلي فشرده و با مديريت ايشان انجام ميگيرد.