در بخشي از اين رخدادها نيز گرد فراموشي و موقتيبودنِ احساسات بر ماجرا نشسته و در نهايت، همهچيز آنگونه كه بايد، به سرانجام نرسيده است. تمايز مهم موجود بين شرايط بروز حوادث اكنون و آنچه در گذشته اتفاق افتاده، وجود شبكههاي اجتماعي و تلفنهاي هوشمند است؛ امكاناتي كه به مدد آنها شهروندخبرنگاران پديد آمدهاند و مديريت اطلاعات و منابع را از دست معدود نهادهاي عمومي خارج و آن را بين اكثريت توزيع كردهاند. از طرف ديگر، گروههاي اجتماعي و افراد شناختهشده نيز توانستهاند با كمك همين شبكهها و امكانات ديگر، ارتباط مستقيم و مؤثري با مخاطبانشان داشته باشند و همين شرايط، باعث شده كه مسئله اعتماد تقريبا در اغلب تحليلهاي اجتماعي زلزله اخير مطرح باشد.
در شرايطي كه حجم اطلاعات بالاست و نياز به راستيآزمايي اطلاعات وجود دارد، بايد معيارهايي براي سنجش ميزان اين اعتماد ايجاد شود. به غير از اطلاعات، در پروژه خدمترساني نيز تكثر بالايي با بهرهگيري از همان سرمايههاي اجتماعي شبكهاي به وجود آمده است؛ چنان كه بخش زيادي از همدليها و كمكرسانيها نيز در ماجراي زلزله اخير به واسطه همين نهادها و گروههاي متعدد و مؤثر ايجاد شد. در واقع شبكهها باعث شدند كه گروههاي مختلف، مرجع اعتماد خود را بيابند و از اين رهگذر، هم اطلاعات بگيرند و هم كمكهاي خود را به مردم برسانند.
تكثر مراجع قابل اعتماد و تفاوتش با مراجع سنتي گذشته مسئله بدي نيست، به شرطي كه در بحرانهايي مثل بحران اخير باعث ازدسترفتن تمركز مديريت بحران نشود. مديريت بحران از كمكهاي فوري و اوليه امدادي گرفته تا نيازهاي بلندمدت و زيربنايي، نيازمند برنامهريزي چندسطحي است. در برنامهريزي بايد هم خواستههاي كوتاهمدت و هم نيازهاي بلندمدت لحاظ شود و هم خدمات پيشگيرانه مد نظر باشد. اگر اين اتفاق نيفتد، بيبرنامهبودن باعث ميشود كه برخي از نيازها ديده نشود و كمكهاي مردمي بيش از نياز به برخي مناطق برسد.
از طرفي مديريت مكاني كمكها و توزيع يكدست آنها از طريق برنامهريزي امكانپذير است. تجربه تاريخي ما نشان ميدهد تا زماني كه يك بحران در صدر اخبار و گردش اطلاعات است ميتوان روي كمكهاي خيرين و نهادهاي مردمي حساب كرد اما وقتي ماجرا از صدر اخبار خارج شد ديگر امكان ايجاد حساسيت و همدلي بسيار اندك خواهد بود؛ بنابراين يك مديريت متمركز ميتواند از زمان طلايي احساس همدلي براي برنامهريزي بلندمدت بهره ببرد.
با توجه به تغيير زيرساختهاي اعتمادي مردم و تكثر گروهها و افراد مؤثر، بهويژه افراد شاخص، محبوب و منتقد، چگونه ميتوان مديريت متمركز بحران داشت؟ چهكسي و چه كساني ميتوانند حلقه واسط اين گروهها باشند؟ نهادهاي دولتي و عمومي چه نسبتي بايد با گروههاي مردمي برقرار كنند و مديريت شبكه مورد اعتماد مردم بايد به چه صورت سازمان يابد؟
وظيفه افراد و گروههاي داوطلب در ارتباط با مديريت بحران و برنامهريزان چيست؟ اينها سؤالهاي مهمي است كه بايد از امروز به آنها پاسخ گفت. وضع جديد، ساختارها و سازمانهاي جديد، فراگير و چابك ميطلبد كه امكان مديريت متمركز را داشته باشد. وقت آن رسيده كه به اين مسائل مهم بينديشيم و از همه منابع بهره ببريم. طبيعي است كه استفاده از همان نهادهاي ديروز تنها با اسم جديد و بدون اتصال به شبكههاي موجود نميتواند در آينده نيز راه به جايي ببرد.