خشونت عليه زنان يكي از آسيبهاي اجتماعي است كه دنيا با پذيرش آن، بهعنوان اقدامي ضدبشري، در پي مهار و مقابله با آن است. هر نوع آسيب رساندن به زنان بهعنوان نيمي از پيكره جامعه انساني، پيامدهايي بهدنبال دارد كه آثار و عواقب آن آحاد جامعه انساني را دربرميگيرد چرا كه زنان جزئي لاينفك از جامعه بشري هستند.
به همين دليل بود كه واحد سلامت و توسعه سازمان جهاني بهداشت سالهاست كه بحث خشونت عليه زنان را بهعنوان يك موضوع جهاني مدنظر قرار داده است. تاكنون تعاريف متعددي از خشونت عليه زنان ارائه شده است و براساس اين تعاريف برداشتهاي متفاوتي نيز در جوامع مختلف از خشونت و اشكال آن وجود دارد. تا قبل از ورود سازمان جهاني بهداشت به مقوله خشونت عليه زنان به ازاي تعاريف و برداشتي كه از خشونت داده ميشد، ميزاني از خشونتها مطرح و پيگيري ميشد.
اما بعد از ورود سازمان جهاني بهداشت و تعريف روشن از خشونت و مصداقهاي آن رويكرد جوامع نيز در حال تغيير است. بر اين اساس قطعنامه مربوط به حذف خشونت عليه زنان كه برگرفته از اجلاس عمومي سازمان ملل در سال 1993بود، خشونت عليه زنان را بهعنوان هر رفتار خشن و وابسته به جنسيتي كه موجب آسيب جسمي، جنسي يا رواني و يا رنج زنان شود، تعريف كرده است.
چنين رفتاري ميتواند با تهديد، اجبار يا سلب مطلق اختيار و آزادي صورت بگيردو در جمع يا خفا رخ دهد. اين مسئله ميتواند مجموعهاي از رفتارها را در بر گيرد. خشونت جسمي، جنسي و رواني كه در خانواده اتفاق ميافتد، شامل ضرب و شتم، سوءاستفاده جنسي از كودكان مونث، خشونت وابسته به مهريه و جهيزيه، خشونت غيروابسته به نكاح و عروسي و خشونت مرتبط با سوءاستفاده و بهرهبرداري از زنان، خشونت جسمي، جنسي و رواني كه در جامعه عمومي اتفاق ميافتد.
در قطعنامه جهان عليه خشونت و افراطگرايي، برنامههاي متعددي براي جلوگيري از خشونت عليه زنان ارائه شده است كه بايد همه كشورها نيز از اين برنامهها بهرهمند شوند. اما متأسفانه آنچه عملا در ايران اتفاق افتاده آن است كه بخش عمدهاي از خشونتها عليه زنان گزارش نميشود و تنها 35درصد از خشونتهاي خانگي به پليس گزارش ميشود.اين به معني آن است كه 65درصد ديگر خشونت وجود دارد اما گزارش نميشود.
در پژوهشي كه سال 1383مركز امور مشاركت زنان نهاد رياستجمهوري روي 13هزار نفر در 28مركز استان انجام داد، ميزان مرگومير ناشي از خشونت در زنان 15تا 46ساله ايران برابر با ميزان مرگومير ناشي از سرطان گزارش شده است. اين موضوع كه بخش عمدهاي از زنان خشونت ديده، موضوع خشونت را گزارش نميدهند يا اينكه بخشي از شكايت كنندگان، شكايت خود را پس گرفته و يا پيگيري نكردهاند، نياز به آسيب شناسي واقع بينانه دارد.
اسيدپاشيهاي چند سال گذشته در اصفهان نماد بارزي از خشونت عليه زنان است.اين اسيدپاشيها زنگ خطري است كه اگر توجه جدي به آن نشود، بهخصوص اثرات جسماني آسيبديدگان هيچگاه ترميم نخواهد شد، آسيبهاي رواني آن تا مدتها جامعه زنان ايران را در ناامني قرار خواهد داد.بهويژه آنكه پس از طي مدتي طولاني همچنان دستگاههاي نظامي و امنيتي كشور از شناسايي عوامل آن باز ماندهاند.
اكثر جوامعي كه توانستهاند در زمينه كاهش خشونتها عليه زنان به موفقيتهايي دست يابند، با توجه به برنامه اقدام سازمان ملل، اقداماتي را در دستور كار خود قرار دادهاند. رويه محتمل در كشور ما نيز علي القاعده بايد بهرهگيري از تجارب كشورهاي موفق دنيا باشد.
با توجه به برنامه سازمان ملل و قطعنامههايي كه تاكنون براي مقابله با اشكال خشونت عليه زنان صادر شده است هر يك از كشورهاي عضو برنامهها و اقداماتي را در دستور كار خود قرار دادهاند.به بيان روشنتر مجموعه ظرفيتهاي حقيقي و حقوقي اين كشورها با پذيرش اصل مسئله و در يك اقدام هماهنگ نهتنها براي ارتقاي جايگاه زنان تلاش ميكنند بلكه ظرفيتهايي را براي كاهش اين آسيب اجتماعي ايجاد كردهاند.
در نهايت ميتوان گفت كشورهايي در كاهش و پيشگيري از خشونت عليه زنان موفق بودهاند كه اقداماتي هماهنگ را براي نيل به اهداف ذيل در دستور كار خود قرار دادهاند. در كشور ما نيز در سالهاي اخير نه به خشونت عليه زنان ابعاد عيني تري بهخود گرفته است. تدوين و ارائه لايحه منع خشونت عليه زنان، فعال شدن فراكسيون زنان مجلس دهم براي پيگيري و تصويب لوايح ضدخشونت و نيز حساس شدن رسانهها موضوع خشونت عليه زنان را در ايران بيشتر مورد توجه قرار داده است. اما تجربيات موفق دنيا براي مقابله با خشونت عليه زنان ميتواند ما را نيز در كاهش اين آسيب اجتماعي ياري رساند.