«خالد» يكي از صيادهايي است كه اگر كسي بخواهد سختي صيادي را دريابد، بايد كنارش، توي قايق موتوري كه حالا به ساحل رسيده، زير ظل آفتاب بنشيند و ببيند چه ميكند. خالد امروز ميگوي خوبي صيد كرده، برخلاف صياد ديگري كه 2قايق آن سوتر به هواي صيد ميگو نيمههاي شب به دريا زده اما حالا فقط ماهيهاي كوتاه و نازكي گيرش آمده كه مفت نميارزند و فقط بايد آنها را از تور جدا كند و بريزد همانجا روي ماسههاي ساحل كه بخشكند.
اما خالد امروز وضعش خوب است؛ تورش پر است از ميگوهاي بزرگ و تازه. ولي اين ميگوها تا از تور بيرون بيايند حسابي خستهاش خواهند كرد. خالد تور پر از ميگو را با كمك پسرانش از دريا بيرون كشيده و آن را روي هم انباشته و خود را رسانده به ساحل. موهايش سفيد شده و چهرهاش قهوهاي آفتابسوخته است با شيارهاي عميقي بر پيشاني. نشسته كف قايق و با حوصله، يكبهيك ميگوها را از تور پلاستيكي جدا ميكند و مياندازد درون سطلي آبيرنگ كه از بريدن دبههاي 20ليتري آب درست شدهاند. آروارهها و بدن ميگوي سختپوست با آن شاخكهاي سبيلمانند، سفت به تور چسبيده و به سختي آن را رها ميكند.
اگر خالد دستكشهاي كاموايي را توي آن گرما نپوشيده بود، دستانش با همان يكي دو ميگوي اول كه از تور بيرون ميآورد خونين و مالين ميشد. آفتاب ظهر آبانماه بر سر و صورت خالد ميتابد و او همراه با 2پسر نوجوانش ميگوها را از تور درميآورند و تور خالي را كنارشان تا ميكنند. ماهيهاي كوچك و ستاره دريايي هم هستند كه از بخت بد در تور گير افتادهاند. خالد خوششانسهايي را كه هنوز زندهاند بهدست پسرك كوچكي ميسپارد تا به دريا برشان گرداند. ميگوهاي چاق و بزرگ، تمامي ندارند؛ اولي، دومي، سومي و... تا آخر وقت، خالد و پسرانش 31كيلو ميگو از تور بيرون ميآورند و روي باسكول فلزي «مختار» ميگذارند كه زير سايهبان كنار ساحل نشسته است.
- دريا مريضه
براي ديدن خالد و بقيه صيادهاي ميگو بايد تا خليج «گواتر» رفت؛ در فصل فراواني البته در بقيه اسكلهها هم ميگو پيدا ميشود اما از سر شانس؛ گواتر يعني انتهاي جنوب شرقي ايران، چسبيده به ايالت بلوچستان پاكستان. چابهار كه تنها بندر اقيانوسي ايران است تا گواتر 100كيلومتر فاصله دارد؛ حدود يك ساعت و نيم رانندگي با سواري. بايد از غرب چابهار، سواحل«مَكران »را كه تكيه دادهاند به درياي عمان گرفت و پيش رفت، از« رَمين» گذشت، از «كچو» و از «بِريس» و در امتداد ساحل بكر با ماسههاي مسيرنگ، در آن سوي جاده، كوههاي مريخي را سير كرد كه تا چشم كار ميكند - انگار كه كف دريا را از آب خالي كرده باشند - سلسلهوار و كمارتفاع ادامه دارند. سپس بايد رسيد به« پسابندر» و با گرو گذاشتن سجل يا گذرنامه يا كارت ماشين، از مرزباني گذشت و وارد ساحل گواتر شد.
ساعت 11ظهر است و صيادهاي گواتر از دريا برميگردند. به روزي خود قانعند و اگر صيد دندانگيري هم نياورده باشند، تجربه به آنها آموخته كه فردا روز ديگري است و بايد صبر كرد. اين صبر خصيصه كار صيادي است و بلوچها كه مردماني آرام و آسانگيرند با عزت نفس فراوان، آن را مضاعف دارند. خالد، 3جواني را كه براي خريد ميگو از شهر آمدهاند «مهندس» مينامد و به صيادي اشاره ميكند كه چندمتر آن سوتر، نيمي از قايق موتورياش را به ساحل كشانده و ساكت در حال بيرون كشيدن ماهيهاي نامرغوب و بيارزش از داخل تور است؛«مهندس، امسال دريا مريضه. ميگو نداره. بايد بري جلوتر.»همانطور كه ميگوها را از تور بازميكند حكايتهايي به زبان محلي تعريف ميكندكه با كمك ترجمه« مُسلم» به فارسي، ميتوان آنها را دريافت. مسلم جواني است كه در فرودگاه چابهار كار ميكند و شغل دومش ارائه انواع خدمات گردشگري است.
ميگويد كه امسال برخلاف سال گذشته، بازار گردشگري منطقه رونق ندارد. با ماشين هيوندايي كه همين امسال از دوبي به ايران وارد كرده، 2گردشگر را به گواتر آورده كه برايشان ميگو بخرد. بخشي از ميگوها را هم ميخواهد بفرستد براي يك مشتري والامقام در تهران. مسلم همان وقتي كه خالد به ساحل رسيد گفت همه ميگوهاي امروزش را ميخرد. حالا خالد در حال گفتن حكايتي است از روزي كه قايقش از كنار يك نهنگ گذشته و آن نهنگ آب را با ارتفاع چند متري به بالا ميپاشانده و بر سر آنها نيز ميريخته است. از دلفينهاي پوزهبطري ميگويد كه با صداي موتور قايق، همراهش ميآيند؛ البته امسال هنوز سروكلهشان پيدا نشده است. زبانش حكايت ميگويد و دستهايش ميگوهاي درشت و تازه را از تور بيرون ميكشند.
صيادهاي بندر گواتر بيشتر ميگو صيد ميكنند اما امروز بسياري از آنها نوعي مارماهي نيز به تور زدهاند؛ ماهيهايي صاف و براق و بلند كه تور را از دهانشان بيرون ميكشند و آنها را توي سطل ميريزند و سپس سطلها را يكييكي روي باسكول ميبرند. وزن صيد هر صياد توي دفتر مختار نوشته ميشود و كل مارماهيها بار كاميوني ميشود كه درِ عقبي يخچالش باز و زيرسايهبان پارك شده است. صيادها ميگويند كه ماهيها مستقيم ميرود به چين.
- برف سفيد
چين و هند در چابهار و حوالي آن رقيب يكديگرند. فعلا هنديها دست بالا را دارند و در چابهار در كار ساخت يك اسكله بزرگ هستند. اين روزها آنهايي كه از كنار اسكله شهيد بهشتي ميگذرند، صداي سهمگين وزنههاي سنگيني را كه از بالا به پايين سقوط ميكنند تا صخرههاي ساحلي را بشكنند، ميشنوند.
تا ظهر ميگوهاي خالد توي 2سطل بزرگ كپه شدهاند و روي باسكول مختار رفتهاند. همه صيادها ماهي و ميگو را به مختار ميفروشند. او صيد هر روز آنها را ميخرد و به سالنهاي صيادي كه فروشگاههاي بزرگ ماهي و ميگو هستند يا به صادركنندهها ميفروشد. صيادي هم مثل كشاورزي، دلالهايي دارد كه عمده ميخرند و بر قيمت هر كيلو صيد مقداري اضافه ميكنند و به ديگران ميفروشند. دلالها همه جا هستند، چه در ساحل گواتر، چه در اسكله صيادي رَمين، چه در اسكله تيس، چه در اسكله صيادي خود چابهار. برخي از صيادها راضي هم هستند از اين وضع چون دلال هميشه خريدار است و براي همين، هيچ وقت صيد روي دست صيادان نميماند.
خالد ميگوهايش را از تور درميآورد و كيلويي 25هزار تومان ميدهد به دلالي كه صيدها را ميخرد و او آنها را همانجا در گواتر كيلويي 28هزار تومان ميدهد به مسلم. پيش از رفتن به گواتر، مسلم يخچالهاي يونوليتي سفيدي را از بازار چابهار خريده و حالا ميگوها را در آن ميريزد. در راه بازگشت، هنوز به كوههاي مريخي نرسيده، ميپيچد داخل يك فرعي و ميرود توي حياط يك كارخانه يخسازي. آنجا قطعات بزرگ يخ توليد ميكنند كه جزو ملزومات كار صيادي است، بهخصوص كار صيد ميگو كه خيلي زود فاسد ميشود. در كارخانه، يك قطعه سنگين و بزرگ يخ به داخل يك ماشين پرسروصدا وارد ميشود و به آني، از آن سويش تلي از يخهاي رندهشده به شكل برف سفيد بيرون ميريزد. مسلم با بيل آنها را لابهلاي ميگوها ميخواباند و حالا خيالش راحت است كه تا شب هم جاي آنها امن است.
- رد سرخ پان
كف حياط كارخانه يخسازي، روي شنهاي ساحل گواتر، كنار اسكله صيادي تيس، روي پيادههاي« دكه بازار» در قلب چابهار، همه جا، لكههاي قرمز رنگي ديده ميشود كه در نگاه اول، غريبهها ممكن است شك كنند، نكند رد خوني باشد كه همان چند لحظه پيش ريخته شده است. اما اين لكهها رد «پان» است. پان مادهاي است جويدني كه تركيبي است از تنباكو و حشيش كه در بستههاي كوچك در دكههاي همه جاي شهر فروخته ميشود و تاحدي اعتيادآور است. ريشهاش از هندوستان است و تقريبا مشابه ناس است كه در افغانستان رواج دارد. بسياري از صيادان، پان ميجوند و شيرهاش را كه كشيدند آب دهان قرمزرنگشان را تف ميكنند بيرون و ردي قرمز روي زمين بهجا ميگذارند. همين پان است كه لايه سرخي روي سفيدي دندانهاي بسياري از صيادان كشيده و آنها را بهمرور از بين برده است. بر سردر راهروي ورودي يكي از 2سالن بزرگ فروشگاه صيادي چابهار هشدار داده شده است:« جويدن پان پراگ در سالن صيادي ممنوع است».
مسلم ميگوها را ميآورد به سالن صيادي چابهار و به يكي از كارگران اتاقك كنار سالن ميسپارد. در آن اتاقك، چند كارگر مشغول پاك كردن ماهي و ميگو هستند. روي كف و ديوارها و لباس كارگرها پر است از امعا و احشاي ماهي و ميگو. فلسهاي ماهيها را ميكنند، با حركات سريعي آنها را قطعهقطعه ميكنند، دستها را در يك بشكه آب كنار دستشان ميشويند و ميروند سراغ ماهي بعدي. در قياس با ماهي، پاك كردن ميگوها كار دشوارتري است و 3كارگر با هم آن را انجام ميدهند. بايد پوست سخت ميگو را از گوشتش جدا كرد و بعد رگه سياهي را كه روي كمر باقي ميماند درآورد. كارگران براي پاك كردن هر كيلو ميگو 2هزار تومان ميگيرند. هر يك كيلو ميگوي كامل، نيم كيلو گوشت ميگو ميدهد. 3-2 ساعت كه ميگذرد، حوالي غروب، مسلم حدود 16كيلو گوشت ميگو. ميگوهايي با اين اندازه و چنين تازه، در تهران گير نميآيد اما مسلم آن را به قيمت معمول سالن شيلات چابهار، بهدست خواهانش ميرساند. با اين حساب، هر كيلو گوشت ميگويي كه او بايد امشب در يخچال منجمد كند 80هزار تومان آب خورده است.
يك روز گذشته و ميگوهايي كه ديروز صبح، خالد بهدست خود و پسرانش از درياي گواتر صيد كرده بود و از زير دست مختار گذشته و در سالن صيادي چابهار پاك شده بود، حالا بهصورت منجمد روي باسكول پيشخوان فرودگاه «كنارك »در 50كيلومتري چابهار، داخل يخچال سفيد يونوليتي منتظر چسبانده شدن برچسب بار است. ميگوها بايد 1800كيلومتر راه طي كنند تا برسند به آشپزخانهاي در پايتخت. كساني كه آن شاهميگوها را ميخورند آيا ميدانند غذايشان حاصل دست خالد، صياد سيهچرده بلوچ است كه روزي با چشمهاي خودش يك نهنگ اقيانوسي را ديده كه آب را ميپاشانده به دهها متر بالاتر؟