به همين سبب با مهران لطفعلي گفتوگو كردهايم؛هنرمندي كه سابقه بيش از 33سال آموزش نقاشي در دانشگاهها و مراكز فرهنگي را دارد و شايد بيش از هرچيز به نگارگري شهرت داشته باشد، هرچند بهمعناي واقعي يك نقاش است.
- نمايشگاههاي متعدد گروه شما و حضور پرتعداد هنرمندان، نشان از نقش حمايتي اين گروه در پرورش هنرمندان جوان دارد. اين مسئله تا چه اندازه دغدغه شماست؟
يكي از دغدغههاي بزرگ من در زندگي،حمايت از هنرمندان جوان حوزه هنرهاي تجسمي بوده و هست. با توجه به اينكه جامعه ايراني گرايش فراواني به عادتهاي قديمي خود دارد، سرعت تحول در زمينههاي تخصصي بسيار كم است و بعضي از افرادي هم كه به عنوان پيشكسوت يا استادكار شناخته شدهاند براي انتخاب آثار، پيرو سليقههاي شخصي و بدون ارجاع به منابع مدون موجود هستند و اكثرا گرايش به عادات خود دارند، درحاليكه سنگ بناي هنرها با شكستن قالب و حركت به سوي بدعتها بهوجود آمده است. قالب يعني تكرار مكررات. بگذاريد مثالي بزنم؛ تيرك كنار گياه نوپا كه به محض قدرتمند شدن گياه بايد از آن دور شود، سنت است. تيرك كنار گياه، معلم و تجربههاي گذشته است. نخستين اتفاقي كه بعد از مطالعه در ذهن انسان ميافتد، ميل به خلاقيت است اما انسان در بخشهايي از زندگي به سنتگرايي متمايل ميشود و رفتهرفته محافظهكارتر ميشود و اگر مطالعه مدوني نداشته باشد اين ميل با سرعت بيشتري حركت ميكند.
همواره برخي هنرمندان نوگرا پشت در نمايشگاهها، جشنوارهها و دوسالانهها منتظر پذيرفته شدن آثارشان از سوي پيشكسوتان سنتگرا كه رشته امور را در دست دارند، هستند و اين پيشكسوتان هم جوانان گذشته هستند كه در آن زمان مورد بيمهري قرار گرفتهاند. به همين دليل سعي كردهام فضايي را بهوجود بياورم كه امكان حضور و نمايش آثار هنرمندان جوان فراهم شود.
- نگارگري امروز ايران را چطور ميبينيد؟ حضور هنرمندان جوان در اين عرصه تأثيرگذار بوده است؟
نگارگري ايراني با توجه به ريشههاي كهن خود از سدههاي پيش درگير قواعد گذشته است؛ هم از نظر تكنيك و هم از نظر موضوع كه در خدمت ادبيات گذشته ايران بوده است. در چنين فضايي شما ميتوانيد 2 دسته هنرمند و استاد پيدا كنيد؛ نخست استاداني كه ميل به گذشته و قواعد و تكنيكهاي آن دارند و استاداني كه تحتتأثير تكنيك نقاشيهاي آزاد معاصر امروز هستند. پيروان قواعد سنتي مفهوم را فداي تكنيك و زيبايي ميكنند اما گروه دوم شايد بالعكس اين رفتار را دارند. هرچند نميشود خيلي دقيق اين مسئله را گفت و مرزبندي كرد اما نهايتا استادان سنتگرا بهدنبال خلق آثار زيبا و باتكنيك هستند. ارتباط با مخاطب براي هنرمندان امروز اهميت بسيار زيادي دارد و وقتي كه اين ارتباط برقرار شد، اينكه اثر زيبا هست يا نه، مسئله بعدي است اما بهطور معمول زيبايي در آثار نگارگران ايراني هست. ميتوانم بگويم كه اتفاقات خوبي در اين زمينه در حال رخ دادن است و بسياري از هنرمندان جواني كه چندان تحتتأثير استادان خود نيستند، آثار خلاقانه و تأثيرگذاري دارند كه مايه اميدواري است.
- در هنرهاي سنتي مانند نگارگري ميتوان نوآوري داشت؟ چقدر اين هنر وابسته به آيين و فرهنگ گذشته ماست و به هنرمند اجازه تغييرات ميدهد؟
اعتقاد شخصي من اين است كه در هنر نگارگري خيلي راحت ميشود تغييرات جديد بهوجود آورد. نقاش در طول تاريخ زندگي خودش به حدي درگير پيدا كردن تكنيكهاي مختلف ميشود كه مطالعه عمومي نميكند و اين ضعف مطالعاتي باعث افتادن هنرمند در يك دور باطل ميشود اما همين امروز هم ميتوانيد بسياري از هنرمنداني را پيدا كنيد كه آثار بسيار جديد و معاصري خلق كردهاند كه همه اين آثار ريشه در سنتها و گذشته تاريخيشان دارد. هنر نگارگري هم جدا از اين ماجرا نيست اما اگر بپرسيد كه چرا نوآوري به چشم نميخورد براي اين است كه اكثرا سطح مطالعه نگارگران امروز ما محدود است و بهطور مثال خيلي مواقع ما ميبينيم كه نقاشي كه شاهنامه را در دورههاي مختلف مصور كرده، اصل اشعار را نخوانده و حتي داستان را هم نميداند و اسب رستم را هر رنگي كه دلش خواسته كشيده يا بر تن رستم هر لباسي كه دلخواه خودش بوده پوشانده است!
ببينيد پرداخت به فلسفه زندگي معاصر است كه اثر هنري را حائز اهميت ميكند و اگر چنين ديدي در پس آثار نباشد، نميتوان انتظار ديگري داشت و به همين دليل تكرار ميكنم كه ضعف اصلي هنرمندان امروز ما ضعف مطالعاتي است و نه تكنيكي. بنابراين امكان پيشرفت، تغيير و نوآوري در هنر نگارگري هم هست اما با توجه به مواردي كه گفته شد.
- يكي از ويژگيهاي اصلي هنر معاصر توجه به زمينه خلق اثر هنري است، بدينمعنا كه به مكان و زمان خلق اثر توجه ميشود اما اين اتفاق كمتر در هنرهاي سنتي و بهطور ويژه نگارگري معاصر ما افتاده است. اين مسئله از نظر شما چگونه است؟ آيا هنوز ميتوان پذيرفت كه مخاطب امروز، انسان نقش شده در نگارههاي جديد را با لباس و چهره صدهاسال پيش بپذيرد؟
هنرمند در دنياي امروز با 2مسئله مواجه است؛ يكي احساسات و بيان شخصي بكر و دست نخورده خودش و ديگري استفاده از قواعد گذشته. حال نميدانم كه صرفا در ايران ما با چنين مسئلهاي مواجه هستيم يا خير. ما هر وقت به اصفهان ميرسيم گز اصفهان ميخريم، اين گز يك وقتي با هل و گلاب بود و حالا با كاكائو و نسكافه و قهوه هم تركيب ميشود! نگارگري امروز ما چيزي شبيه به همين مسئله است.
- يكي از دغدغههاي اصلي هنرمندان در ايران و ساير كشورهاي دنيا اين است كه هنرمند بتواند اثر هنري خود را به فروش برساند. حال اگر به بسياري از نمايشگاههاي هنري داخل يا خارج از ايران توجه كنيد، مخاطب خارجي بيشتر به آثاري توجه و علاقه دارد و براي آن پول پرداخت ميكند كه بسيار سنتگرايانه است اما به هر شكل در كشور خودمان شايد برخورد چندان مناسبي با اين دست آثار سنتي نداريم و بهدنبال نوآوري و بدعت هستيم. اينجا هنرمند دچار تضاد دروني ميشود. اگر هنرمند ايراني هنر سنتي خودش را كه داراي يكسري قواعد مشخص است و مخاطب و خريدار خود را دارد، كنار بگذارد، آيا ميتواند براي آثار نوآورانه خودش همين مخاطب و خريدار را داشته باشد؟
ببينيد من بارها درگير اين مسئله بودهام كه مخاطبها توجه و اقبال بيشتري نسبت به آثاري دارند كه از نظر خود من تمرين و كپيبرداري از آثار گذشته است و كمتر به آثاري توجه ميكنند كه حاصل تجربه شخصي من هستند و براي مخاطب امروز خلق شدهاند. به همين دليل وقتي كه شما بهعنوان هنرمند شروع بهكار ميكنيد ناخواسته و ناخودآگاه به سمت همان هنر و قواعد ميل پيدا ميكنيد تا مخاطبتان را داشته باشيد و در واقع ترمز نوگرايي شما كشيده ميشود!
- هنر از نظر شما چقدر ميتواند براي لذت باشد و تا چه اندازه بر پايه واقعيتهاي زندگي انسان؟
قطعا بسياري از آدمهايي كه تخصص آنها هنر نيست، هنر را زنگ تفريح و سرگرمي ميدانند اما هنرمندان سعي ميكنند كه به زبان هنر صحبت كنند و مخاطبهاي خودشان را پيدا كنند و اينجا تكنيك بهانه است. اينكه چه اتفاقي ميافتد كه هنرمند به جد سعي ميكند كه آن اتفاقي را كه در بخش عميق وجود خودش افتاده به شيوه جذاب و جديدي به نمايش دربياورد ، داستان ديگري است و قطعا هنر تنها براي لذت نيست.