دوره نوسنگي شروع عصر كشاورزي و شكلگيري نخستين روستاها توسط بشر بود؛ دوراني كه بشر به اهلي كردن حيوانات پرداخت و از غارها بيرون آمد و عصر شكار پايان يافت. ماخونيك را سرزمين ليلي پوتيها لقب دادهاند اما اين روستاي پررمز و راز با خانههاي كوچك و كوتاهي كه سقفشان تا شانه آدم ميرسد، انتقال فرهنگي از دوره نوسنگي را به خوبي انجام داده است. مردمانش هنوز به جمعآوري گياهان و دانههاي وحشي و كشاورزي در زمينهاي يك متر در يك متر مشغولند و حاضر به خروج از دوره نوسنگي نشدهاند.
ماخونيكيها كوتاه قد بودند. اگرچه نسل جديدشان اندكي قد كشيدهاند اما قامت نسل قديمشان به يك متر ميرسد. در عصر مدرنيته ماخونيك يك كلوني جمع و جور از خانههاي بسيار كوچك چسبيده به يكديگر با خاك و گل و چوب است و مردمانش بدون آنكه بدانند، سهم بزرگي در زنده ماندن نشانههاي زيست عصر نوسنگي را داشتهاند.
باستانشناسها پيشتر مهمترين محوطههاي باستاني دوره نوسنگي را در كرمانشاه، هرسين و سراب از زير خاك بيرون كشيدهاند اما اينجا در ماخونيك تمامي نشانههاي دوره نوسنگي حفظ شده و مردم با همان معماري عصر نوسنگي در جستوجوي خوراك هستند. خانهها كوچك و مدور هستند و با معماري نيمه زيرزميني با استفاده از عناصر طبيعي ايجاد شدهاند؛ درست مانند همان نشانههايي كه باستانشناسها از 10هزار سال قبل كشف كردهاند. ماخونيكيها يك چاله در زمين حفر كردهاند و دورآن ديوارهاي گلين كوتاه كشيدهاند و بعد هم روي ديوارها سقفي مخروطي شكل با چوب و شاخه گياهان و درختان بنه (پسته كوهي) ايجاد كردهاند. همين معماري موجب ميشود كه خانهها (چون در زمين حفر ميشوند) از سرما و گرما در امان بمانند. آنها از دانههاي درخت بنه بهعنوان خوراك و از چوب آن براي سوخت و ساخت خانه استفاده ميكنند.
مالكيت خصوصي و عمومي به شكل كاملا بدوي اما دقيق در ماخونيك رعايت ميشود. در كوچههاي تنگ و باريك ماخونيك كه قدم بزنيد، خواهيد ديد كه حياط و باغچه خانهها كه اندازه آنها به طول و عرض يك متر است و فضاي برخي باغات كه تنها يك درخت عناب و يك درخت انار در آن كاشته شده از فضاي كوچه و معبر عمومي جدا شده است. خانههاي ماخونيك با مصالح موجود در كوهپايه لاخ ساخته شده است و به همينخاطر اگر از بلندي به تماشاي روستا بايستيد، ميبينيد كه همهچيز همرنگ خاك و طبيعت اطراف است. در مالكيت عمومي حتي محصول درخت زردآلويي كه كنار جوي آب روستا سربرآورده است، شمارش و در ميان همه اهالي روستا به تعداد مساوي تقسيم ميشود.
ماخونيكيها از ابزارهاي سنگي براي آرد كردن گندم و دانههاي پسته كوهي استفاده ميكنند. ظروف مورد استفاده هم شبيه به سفالينههاي پيش از تاريخ است كه نمونههاي شبيه به آنها در موزههاي كشور وجود دارد. آنها از خاك كوه لاخ ظروف مورد نياز خود را ميسازند و در همانها شلغم ميپزند و بر پشت بام هايشان پهن ميكنند تا خشك شود و از شلغم خشك شده كه پختوك نام دارد بهعنوان غذا استفاده ميكنند. مردمان ماخونيك كاملا خودكفا هستند؛ درست مانند ساكنان زمين در عصر نوسنگي كه 10هزار سال پيش تمامي مايحتاج خود را خودشان ميساختند. آنها حتي از چوب درخت بنه(پسته كوهي) كفش هستند. تخته چوبها را دو سوراخ ميزدند و نخهاي ريسيدهشده از پشم بزهايشان را از ميان سوراخها عبور ميدادند و براي خودشان پاي افزار ميساختند. بعدها كه آنها لاستيك خودرو را يافتند، كفش هايشان را در اقدامي خلاقانه با لاستيك خودرو ساختند و نامش را موتور گذاشتند. موتور پاي افزار مرداني است كه براي كار در معدن سنگ گرانيت نزديك روستا يا كشاورزي در زمينهاي يك متر در يك متر ميروند.
احمد رهنما، يكي از ساكنان روستاي ماخونيك است كه حدود 50سال سن دارد. او از علاقهمندان به ميراث فرهنگي ماخونيك است و يك خانه كوچك و قديمي روستا، برجاي مانده از نسل اول معماري ماخونيك را به مبلغ يك ميليون تومان خريداري و آنرا تبديل به موزه كرده است. لباسي سفيد و بلند شبيه به آنچه مردمان سيستان و بلوچستان برتن دارند بر تن كرده است. دندانهايش ريخته، صورتش چروك برداشته و صاحب چند فرزند است. رهنما در موزه روستا، دستاري را نشان ما ميدهد كه هنگام ازدواج، پدر همسرش به رسم ماخونيكيها به او هديه كرده است. او درباره جاي جاي خانههاي ماخونيك با ذكر كاربري نقطههاي مختلف خانه توضيح ميدهد. آشپزخانه كه با هيزم گرم ميشود در گوشهاي از همين خانه كوچك قرار دارد. چاي آويشن به همراه دانههاي كسور كه هم اندازه دانههاي لپه و به رنگهاي سياه و قهوهاي و سبز و سفيد است را تعارف ميكند و ميگويد كه كسور براي ماخونيكيها مانند آجيل است. اين دانه وحشي كه از درختي به نام كسور چيده ميشود اندكي تلخ و ترش مزه است.
16سال پيش دولت آب، برق و تلفن را به ماخونيك وارد كرد اما ورود تكنولوژي تفاوت چنداني در شيوه زندگي مردمان ماخونيك ايجاد نكرد. ماخونيكيها يكبار در سال، آن هم در عيد قربان گوشت مصرف ميكنند. در طول سال نيز همچنان به جمعآوري پسته كوهي، كسور و كشت محدود شلغم در زمينهاي كشاورزي كوچك روستا مشغولند.
مردم ماخونيك همچنان از قنات قديمي روستا براي آب شرب استفاده ميكنند. آنها پيش از لولهكشي آب به روستا در خانههاي علفي كه خانههاي كوچكي براي نگهداري بزها بود حمام ميكردند. حتي از آغل بزها نيز براي قضاي حاجت استفاده ميكردند. دولت حمام عمومي روستا را ساخت اما خرابي شيرآلات حمام موجب شد كه ماخونيكيها دوباره به همان شيوه سنتي خود بازگردند و مانند گذشته در خانههاي علفي حمام كنند. نان، كشك، بنه و شلغم غذاي اصلي ساكنان روستاست.
200خانوار در روستاي ماخونيك زندگي ميكنند كه هركدام 5تا 8فرزند دارند. جمعيت روستا حدود يكهزار نفر است. مدرسه علميه محل تحصيل كودكان پس از قبولي در كلاس نهم مدرسه روستاست. برخي از كودكان روستا نيز تحصيل نميكنند و از همان كودكي به فراگيري علوم مذهبي و حفظ قرآن در مدرسه علميه ميپردازند. امام جماعت روستا مدير مدرسه علميه است و از احترام زيادي نزد اهالي روستا برخوردار است. آموزش قرآن و دروس شريعت به كودكان، نوجوانان و جوانان و حل اختلافات داخلي روستا از وظايف امام جماعت است. بزرگترين خانه روستا نيز متعلق به امام جماعت است كه ناهمخوان با بافت ماخونيك و با بهرهگيري از سيمان و آهن ساخته شده است.
روستاي ماخونيك يكروز در هفته پزشك دارد و اين يكي از مشكلات اصلي مردم روستاست. احمد رهنما به خبرنگار همشهري ميگويد: «پزشك تنها يكروز به روستا ميآيد و هركسي بيمار باشد به او مراجعه ميكند. ماخونيك درمانگاه ندارد و واقعا براي مردم سخت است كه تا شهر بروند. در روستا بيماراني هستند كه بيهوش ميشوند و نياز به درمان دارند. فرزند خود من 2بار در اين هفته بيهوش شده است ولي پزشك در روستا نبوده».
مردم ماخونيك كوتاه قد هستند. دليل آن شايد سوءتغذيه، كار سخت در معادن سنگ و ازدواجهاي فاميلي داخل روستا باشد. اگرچه در نسل دوم خانههاي ماخونيك نشانههاي بلندقدي ديده ميشود و سقف خانهها بالاتر رفته است اما با اين حال ساكنان ماخونيك در مورد خودشان ميگويند: «ماخونيكي دال ميماند». اين يك مثال براي توصيف اهالي ماخونيك است؛ يعني كار سخت مردمان ماخونيك آنها را خميده و شبيه به حرف دال كرده است. خانه حاجي رهنما هم از نسل دوم خانههايي است كه سقف آنها بلندتر شده است.
ماخونيك روستاي هدف گردشگري ايران است اما اين تنها روستاي زنده عصر نوسنگي ايران، هنوز نهتنها براي گردشگران كه براي پژوهشگران نيز شناخته شده نيست. احمد رهنما به همشهري ميگويد:« معمولا افرادي كه به روستا مراجعه ميكنند شب نميمانند و تنها چند ساعت به روستا ميآيند و بعد هم روستا را ترك ميكنند».
ماخونيك در جنوب غربي شهر بيرجند در كوهستانهاي خشك لاخ در مرز افغانستان مردماني را در خود جاي داده است كه زندگي بدوي را بهرغم ورود تكنولوژيهاي جديد بر زندگيهاي نوين ترجيح دادهاند و سبك زندگيشان را حفظ كردهاند؛ همچنان از دانههاي وحشي تغذيه ميكنند و خانههايشان را كوچك و كوتاه ميسازند. فرزندانشان در كوچه پسكوچههاي روستا با چشم برهم زدني غيب ميشوند و روستا با آن رنگ خاكياش در استتار مداوم با طبيعت بهسر ميبرد. زندگي در ماخونيك بسيار دشوار است اما ساكنانش اين سبك زندگي را انتخاب كردهاند؛ سبكي كه خود ماخونيكيها از شباهت آن با سبك زندگي پايان دوره غارنشيني بشر و آغاز تشكيل نخستين روستاهاي استقراري بر زمين بياطلاع هستند. ماخونيك به گفته باستانشناسها و مردمشناسان روستايي است كه ساكنانش همچنان نشانههاي زندگي در عصر نوسنگي را حفظ كردهاند و انتقال فرهنگي زندگي نوسنگي، در معماري، شيوه زندگي، خودكفايي، بهرهبرداري از طبيعت و حتي ساخت ظروف مورد استفاده و نوع مالكيتشان نمود يافته است.