كارنامه كارياش پر است از نام فيلمهاي خاطره انگيزي كه او در تيتراژهايشان، نام آهنگساز را براي خود كنار گذاشت. آهنگساز فيلم است اما غيرسينماييها او را با آهنگسازي چند تيتراژ سريال تلويزيوني بهتر بهخاطر ميآورند و البته اين روزها يك آلبوم موسيقي نام او را دوباره سر زبانها انداخته است. فردين خلعتبري در يكي از روزهاي آبانماه مهمان ما شد تا از موسيقي، آلبوم «امشب كنار غزلهاي من بخواب» و وضعيت اركستر ملي بگويد.
- فردين خلعتبري در سالهاي گذشته مسير متفاوتي را در زمينه آهنگسازي از سر گذرانده كه شايد به نوعي برخلاف جهت معمول هم بتوان تعبيرش كرد؛آهنگسازي براي فيلم، بعد ورود به عرصه ساخت موسيقي تيتراژ براي سريال و حالا آهنگسازي آلبوم.اگر اين تغيير مسير را قبول داريد بفرماييد كه آيا چرايياش را بايد در تغيير شرايط جستوجو كرد يا تغيير احوال هنرمند؟
همه اينها موسيقي است. گاهي موسيقي محض است و گاهي با هنر ديگري تركيب ميشود. مثل اپرا، موسيقي فيلم. در تركيببندي عناصري اضافه ميشود و علاوه بر آهنگ، چيزهايي مثل شعر، حركت و نمايش اجزاي جديدي در كمپوزيسيون نقش دارند. اين باز هم هماهنگي است؛ هارموني بين اجزا و تناظر.
- يعني صرفا ارائه اينها متفاوت است؟
در انواع موسيقي، ايده اوليه ممكن است آهنگ نباشد. ايده اوليه گاهي از شعر، ادبيات و رقص است ولي نقش آهنگساز ايجاد هماهنگي است. گاهي هم ايدههاي موسيقايي مقدم است و افراد ديگري مثل شاعر و كارگردان، در چيدمان نهايي نقش ايفا ميكنند. از مرحله طرح كه ذهنيتر است تا اجرا، آنچه مهم است زيبايي شناسي، فرم و هماهنگي است. توان افراد، فكر اوليه را قوام ميدهد و آنچه در بارهاش حرف ميزنيم قطعا هماني است كه عيني شده است.
- اصلا يعني قرار است از جان موسيقيدان كنده شود و به چشم و گوش بيايد؟
نميشود گفت كه آنچه در فكر و ذهن هنرمند است، هنر است. لازمه هنر، بروز و بهاصطلاح اكسپوز است؛ عينيت. اثر هنري پس از عيني شدن، حيات مستقل مييابد و مالكيت معنوي در اينباره وجود ندارد چون مخاطب ميتواند و حق دارد آنرا تفسير ثانويه كند.
- اين سلسلهمراتب را به اين دليل پرسيدم كه بهنظرم الان جنس دلمشغوليها شايد فرق كرده و ذائقه و حال آدمها دگرگون شده است. با اين همه ميخواهم بدانم الان شما روي بحث آلبوم متمركز هستيد؟
نه. در مورد ارائه آلبوم كلا تنبلم. هم وسواس زيادي دارم و هم دوست دارم تجربيات متفاوتي داشته باشم. كلي موسيقي فيلم ساختهام كه بايد وقت بگذارم و براي انتشار آماده كنم ولي فرصت ندارم. اصلا با هر پديدهاي كه جلوي آهنگسازيام را بگيرد سر جنگ دارم. چند سال پيش به اصرار كاوه كاتب، يك مجموعه از موسيقي فيلم هايم را به نام «بهخاطر سنگفرشي كه مرا به تو ميرساند» منتشر كردم. الان 2سال است كه براي انتشار آلبوم بعدي برنامهريزي ميكنم اما فرصت نميشود.
- ظاهرا آلبوم اخيرتان يك روز بعد از انتشار در اينترنت بهطور رايگان چند هزار بار دانلود شده است.
تمهيداتي انديشيده شده بود كه سايتهايي بهوجود بيايد و مخاطبان بتوانند قانوني دانلود كنند. چرخه توليد و توزيع موسيقي در ايران كمبودهاي جدي دارد. پخش موسيقي از راديو و تلويزيون روند مشخصي ندارد. چيزي به اسم پخش كنسرت زنده - لايو - و حتي ضبط شده كه ميتواند درآمد ثانويه براي توليدكننده داشته باشد، وجود ندارد. تلويزيون و راديو براي پخش موسيقيها اصلا پولي نميپردازند.
خلاصه صنعت موسيقي در ايران پر از نقص است. سالنهاي كنسرت، تور كنسرتها و برنامهگذارها بهدليل مشكلات عديده در اختيار عده معدودي از هنرمندها قرار ميگيرند و چرخه توليد بهندرت به معرفي جوانترها كمك ميكند. هزينه توليد بالاست و تضمين بازگشت سرمايه نا معلوم؛ به همين دلايل آلبومهاي توليد شده كه تعدادشان كم هم نيست، حتي در دراز مدت سرمايه اوليهشان بر نميگردد.
- خيليها اين روزها ميگويند كه همايون شجريان شروع كرده به تصنيف خواني. شما بهعنوان آهنگساز اين اثر تعريفي از تصنيف و ترانه به من بدهيد. الان آلبومي كه منتشر شده در كدام تعريف ميگنجد؟
اين آلبوم، يك قطعه بلند موسيقايي با كلام است براساس اشعاري از افشين يداللهي و صداي همايون شجريان. فقط تصنيف نيست و بخشهايسازي و آوازي هم دارد.خيلي دلم نميخواهد راجع به جزئيات اثر صحبت كنم. عدهاي متأسفانه بدون دانش فني، در مطبوعات نظراتي را چاپ ميكنند كه به گمانم صحيح نيست.
- درواقع اين طور مطالب يك نوع برداشت شخصي است.
بحران از جايي بهوجود ميآيد كه ما از مردم عادي ميپرسيم «بهنظر شما؟» و براي اين نظر جامعه آماري تهيه ميكنيم و براساس اين آمار، توليد ميكنيم. توليد براساس اين آمار، هنر را قطعا عوام زده ميكند. ببينيد! آمار كساني كه كتاب ميخوانند، داستان ايراني ميخوانند چقدر است؟ آيا ميشود با استناد به يك جامعه آماري مثلا شمارگان چاپ، منكر فعاليت درخشان امثال محمود دولت آبادي شد؟ ما به يك بحران رسيدهايم كه بسيار هم جدي است و آن هم اينكه هر نوع نگاه كارشناسانه در هر حوزهاي تخطئه ميشود. گاهي هم عدهاي بدون اينكه درك درستي از نظر كارشناسان داشته باشند، آنرا وسيلهاي براي حذف كسي كه دوستش ندارند ميكنند. يك واژه محافظه كارانه هم باب شده و آن سليقهاي بودن نظر هركس است، درحاليكه كسي نميپرسد مگر سليقه كسي كه اهل نظر نيست، اهل منطق نيست و اهل فرهنگ نيست، خوب است؟ اينگونه است كه مقصد هنر كه همانا آزادي و نوگرايي است تغيير ميكند و به اسباب طرب تبديل ميشود. نميگويم كه طرب بد است ولي ميگويم كه غايت هنر نبوده و نيست.
- درباره كلام افشين يداللهي و تأثيرش در آلبوم چه نظري داريد؟
افشين فقط شاعر اين كار نيست، در حقيقت افشين يكي از مولفين اين كار است؛ مثل همايون كه تنها خواننده كار نيست و به نوعي مولف است. افشين به من گفت كه بيا كاري كنيم با صداي همايون. من همايون را خيلي وقت بود كه ميشناختم. آمديم و شروع كرديم و با همايون صحبت كرديم و خيلي همكاري كرد و سرانجام وارد يك قرارداد شديم. اين كار سال89 شروع شده بود و قرار بود سال91 بيرون بيايد ولي به مرور تعداد تصنيفها زياد شد. چيزي كه مسجل است اينكه بخشهاي مختلف كار با تمهيدات ادبي و موسيقايي به هم مربوطند و آرزويم اين است كه مخاطب هم بيوقفه كل آنرا بشنود تا به درك كاملي از اثر دست يابد. افشين با تم عشق از دست رفته ،غزلياتي سرود كه تمام دستمايه اين اثر است. گروه موسيقي، متشكل از كوارتت زهي، سنتور، لوتار ( ساز طراحي شده براي همين اثر ) و تنبك است.
در «امشب كنار غزلهاي من بخواب» از ابتدا دنبال مخاطب خاص بودم و دليلش را هم نميدانم. يك طوري بود كه انگار اين اثر يك مخاطب داشت. اگر دقت كنيد شعرهاي افشين همهاش دارد با يك نفر حرف ميزند. من در مقدمهاي كه در اين آلبوم نوشتهام پيشنهاد كردهام كه آدمها تنهايي به اين اثر گوش دهند. دليلش هم اين است كه عشق يك موضوع شخصي است. عشق نميتواند موضوع عمومي باشد. همه عاشق ميشوند ولي هر كسي مثل خودش عاشق ميشود و اين موجود مقدس، جنبه فردياش قطعا به جنبه عمومي آن ارجح است و افشين در اين مجموعه، ترانه نگفته! غزل گفته و غزل عاشقانه است.
- چرا انتشار آلبوم اينقدر طول كشيد؟
به دلايل زيادي. افزايش مدت زمان اثر، وسواس زياد در ساخت، اجرا و ميكس و ساخت ساز لوتار كه بايد مطابق سليقهام ميبود. بالاخره همه اينها سبب شد كه آلبوم پاييز امسال بهدست شما برسد.
- يعني با شعر و آواز مشكلي نداشتيد ولي كار نهايي مطلوب نبود؟
بله. همايون در 2 زمان و با فاصله يك سال براي آلبوم خواند چون منتظر آماده شدن شعر بخش آوازي بوديم. يك روز پيش خودم فكر كردم سازي شكل گيتار ميخواهم و صداي نزديك به هارپ. خلاصه يك گيتار گرفتم و تحت يكسري فشار روي بدنه ساز تغييراتي ايجاد كردم وديدم صدايش را دوست دارم. اين مقدمهاي شد كه مثلا 6 ماه در كارگاه ساز، ساز لوتار ساخته شد كه دستهاش شبيه گيتار و كاسهاش حالت ديگري است؛ بين عود و گيتار و جاي زدن مضرابش هم كمي فرق دارد و رنگ صدايش آن چيزي است كه دلم ميخواست. اينها همه زمانبر بود. حدود 2سال هم بود كه كار آماده شده بود و فقط ناشر منتشر نكرد كه ملاحظات آنها را من نميدانم.
- من از دوستان افشين يداللهي شنيدهام كه او خيلي پيگير انتشار اين آلبوم بودهاست.
خب، طبيعي است كه شاعر دلش بخواهد كه اين آلبوم منتشر شود كما اينكه كتابش زودتر از اينها منتشر شد. ولي بايد حق دهيد كه وسواس زيادي در اين كار وجود داشت چون اين آلبوم واقعا خاص بود. از يك سو كسي آنرا ميخواند كه از هر نظر بايد مواظب ساحتش ميبودم. همايون شجريان فقط مال خودش نيست. از يك سو وضعيت موروثياش است كه حقا مصداق بارز و بيحديث «ژن خوب» است و از سوي ديگر مخاطبان پرشمار او كه توقعشان از او يكسان نيست. همه اينها بالاخره در اين تأخير در انتشار دخيل بودند.
- البته فوت دراماتيك افشين يداللهي هم در فروش خيلي نقش داشته است؛ نه؟
اميدوارم اينكه ميگوييد چيزي از ارزشهاي كار كم نكند. من از استقبال مردم خوشحالم و البته به دلايل خاصتري. يكياش اين است كه ناشري ريسكي كرده كه يك موسيقي سنگين را منتشر كند ؛ آن هم با صبر بسيار كه در موسيقي ما روال نيست و حالا نتيجه كارش را ميبيند. دوم اينكه اين كار را به افشين و خودم نزديك مييابم.
- خبرهاي عجيب و غريب اين روزها درباره اركسترها و رفتوآمدها به اركسترها را دنبال ميكنيد؟
من در دورهاي عضو شوراي فني اركستر ملي بودم و آن، دورهاي بود كه آقاي عليزاده هم بود و آقاي كامكار و ديگران هم بودند. سال90 بود و به جرأت ميتوانم بگويم تنها دورهاي بود كه موسيقي اركستر ملي، شورا محور بود و اين افرادي كه گفتم، آقايان عليزاده، آقاي ظريف، آقاي ارسلان كامكار و من به اضافه برديا كيارس كه رهبر اركستر ملي بود، آنجا بوديم. رهبر اركستر ملي بايد با تجربه باشد. آقاي فخرالديني بهعنوان رهبر اركستر، سابقه زيادي داشتند و اركستر ملي كارهايي را از اركستر گلها و اركستر مجلسي تلويزيون وام ميگرفت.
حضور درست شخص آقاي فخرالديني با سابقه كافي در آهنگسازي و رهبري و البته حضور آقاي محمدرضا شجريان دوره خيلي ويژهاي را در اركستر ملي بهوجود آورد. البته براي اين همكاري اجباري وجود نداشت .زماني هم كه اركستر گلها بود خوانندههاي مختلفي با آن كار ميكردند و اجباري براي كار با يك خواننده وجود نداشت. رهبر اركستر ثابت بود ولي خوانندهها متفاوت بودند. البته اركستر خواننده شاخص داشت كه زماني آقاي محمدرضا شجريان خواننده شاخص اركستر ملي بودند.ضمنا فراموش نكنيم كه اين اركسترها در آن روزها، يك سرش به راديو و تلويزيون وصل بود.
- يعني مسيري براي عرضه اين توليدات.
بله. يعني توليد ميشد به قصد پخش كردن در راديو و تلويزيون.
- الان كه چنين چيزي نداريم. فقط همان اجراي زنده را داريم.
بهخاطر همان افتراقي است كه بين وزارت فرهنگ و ارشاد و راديو و تلويزيون اتفاق افتاده و اجتنابناپذير است. اين 2سازمان به دلايل سياسي در رقابت با يكديگر هستند ولي دودش به چشم موسيقي ميرود. در دوره آقاي فخرالديني اركستري داشتيم كه مجال بروز راديو و تلويزيوني نداشت و محدود ميشد به اجراهاي صحنه. البته طبيعتا در هيچ دورهاي موسيقي ملي و اركستر ملي موسيقي قالب روز نبود و موسيقي قالب اجتماعي، موسيقي پاپ بود. حالا من نميخواهم نقد كنم كه پيش از انقطاع چه اتفاقي داشت ميافتاد ولي معتقدم كه اثر موسيقي اركستر ملي بايد اثر شگرفي باشد. نه اينكه تنها به موسيقي قديم رجوع و آهنگهاي قديمي اجرا كند بلكه بايد توليد روز داشته باشد و مخاطب جديد پرورش بدهد. ما اين بحران را احساس ميكرديم و به اين قصد به شوراي فني اركستر ملي رفتيم كه آثار ديگران را سازماندهي كنيم ولي با تقاضاهايي روبهرو ميشديم كه بهخودمان ختم ميشد؛ يعني مثلا ميگفتند بايد عليرضا قرباني اثر فردين خلعتبري را بخواند.
من در بسياري از نشستهايي كه داشتيم با اين كار مخالفت ميكردم و ميگفتم بهترين و اصليترين كاري كه ميتوان انجام داد اين است كه از آهنگسازهاي مختلف رپرتوارهايي بگيريم و بهجاي اينكه تكه تكه و تصنيف تصنيف كار شود، آثاري را( مثلا يك برنامه از آثار آقاي خالقي) اجرا كنيم و يك برنامه از آثار آقاي تجويدي. اينها را داشتيم انجام ميداديم و البته با وسعي كه اركستر داشت و با آهنگسازاني مثل آقاي كامبيز روشن روان و آقاي هوشنگ كامكار وارد مذاكره شديم كه عملي نشد.
- ولي در نهايت اين فعاليتها به همان سالي مثلا 5 يا 6 برنامه تالار وحدت ختم ميشد؟
نه. كنسرتهاي اركستر ملي از تالار وحدت بهخاطر استقبال به تالار ميلاد رسيد و ما هر برنامه را به 5 تا 6 اجرا رسانديم. در شيراز هم اجرا داشتيم در همان حدفاصل سال هاي90 تا 92.
- مشكل اصلي اركستر در ايران چيست؟
مشكل بزرگ اركسترهاي سمفونيك و ملي اين است كه سازمان درست و درماني به لحاظ اداري ندارند و در مورد همهچيز بهصورت فردي تصميمگيري ميشود؛ البته جز مواقعي كه ميخواهند رهبر را عوض كنند و همه به تكاپو ميافتند؛ درصورتي كه شوراهاي اركسترها هميشه بايد با رهبر تعامل داشته باشند و هر اركستري علاوه بر رهبر بايد «كمپوزر ادوايزر» يعني كسي يا كساني كه پيشنهاد قطعات را به رهبر ميدهند داشته باشد. در غير اين صورت با عوض شدن هر رهبر، شكل اركستر، قطعات، نوازندگان و خوانندگان عوض ميشود؛ ضمن اينكه رهبر، اركستر مسئول تمام امور از مالي و هنري و غيره است. اينگونه رهبر اركستر هنرمند تنهايي ميشود كه از بيرون مثل يك ديكتاتور به او نگاه ميكنند. يكي از بزرگترين مشكلاتي كه اركسترهاي ملي و اركستر سمفونيك دارند اين است كه رقيب ندارند.
اگر ميتوانستيم 2 يا 3 اركستر در تهران و حتي شهرستانها داشته باشيم كه با هم رقابت كنند اين همه دعوا و شكايت بروز نميكرد. شايد عجيب باشد اما نوازندگان اركسترسمفونيك و ملي در پارهاي موارد نوازندگاني مشترك هستند و پيش ميآمد كه اين دو در يك روز برنامه داشته باشند و مشكل جدي بروز ميكرد. لياقت يك كشور و ملتي كه اينقدر با شور، موسيقي گوش ميدهد و تعدادش هم كم نيست، بيشتر از يك اركستر است. نيست؟ وقت تعيين رهبر اركستر هم هميشه جنگ است. سالهاست اين اركسترها رهبري را كه زحمت كشيده و حالا ميخواهد اين منصب را به هر دليل ترك كند، با احترام بدرقه نكرده اند. شايد اين از ادبيات سياسي تأثير گرفته است. دورهاي بود كه شهرداري، در فرهنگسراي بهمن و به رهبري آقاي شريف لطفي اركستر خوبي از جواناني كه بعدها نوازندگان اركستر سمفونيك شدند، تشكيل داد. اگر سازمان و رديف بودجهاي بود، اين اركستر هنوز هم وجود داشت و اميدي بود براي موسيقي. چقدر خوب است كه دوباره شهرمان اركستر شهرداري هم داشته باشد حالا كه سالنهاي خوبي هم دارد.
- شما براي جشنواره سيوششم هم موسيقي فيلم آماده كردهايد؟
نميتوانم الان اسم بگويم چون چراغ خاموش جلو ميرويم اما من هميشه براي جشنواره فيلم دارم.
- ظاهرا با چند غزلسراي جوان نيز همكاريهايي داريد؟
با غلامرضا طريقي، از غزلسراهاي درجه يك كشور كه نخستين بار اسم ايشان را از آقاي بهمني شنيدم. ما با همديگر هم دوست هستيم و هم كارهايي را انجام ميدهيم؛البته پيش از اينكه افشين را از دست بدهيم من با 2تا شاعر ديگرجز او كار كردم؛ يكي مسعود كلانتري و ديگري غلامرضا طريقي. مطمئنا هر كدام از اينها ويژگيهايي دارند كه ديگري ندارد و اميدوارم با ورود يكسري شاعر به حوزه ترانه و تصنيف، كارهاي نويي را تجربه كنيم.اين اتفاق، اتفاق بدي نيست كه شعرا بيايند در تصنيف و ترانه؛ مثلا آقاي احمد شاملو در ترانه وارد ميشود و چند كار درخشان توليد ميشود. من معتقدم كه بايد ترانه و تصنيف دستش را به سمت شعر دراز كند. مثلا شما حضور سيمين بهبهاني، حسين منزوي، محمد علي بهمني را در ترانه ببينيد كه در مواقع مختلف، رنگ ترانه را تغيير دادهاند.
- اين كارها را قرار است چهكسي بخواند؟
يك مجموعهاي دارم كار ميكنم با يك خواننده جوان كه معروف هم نيست در حوزه جز موزيك.
- از همين كارهاي آقاي طريقي؟
بله.
- نواي موسيقي تهران از زبان خلعتبري
تهران عجيب است؛ يكي از عجيبترين جاهاي دنياست. شما وارد تالار وحدت ميشويد، انور ابراهيم ميآيد كنسرت ميدهد. فستيوالي كه چند وقت پيش به همت رامين صديقي برگزار شد، اتفاق عجيبي بود كه به ندرت در مشرق زمين مشابهش ديده ميشود. اين را بگذاريد كنار خوانندههايي كه يكشبه ميآيند و 20شب در سالن 2000نفري اجرا ميروند. تهران جاي عجيبي است؛ آثار مدرن در آن اجرا ميشود و يكهو يك نوازنده جوان، ميرود اروپا در كنكور يك كالج موسيقي نفر اول ميشود. از او ميپرسند موسيقي را كجا ياد گرفتهاي و ميگويد در تهران و براي آنها عجيب است.
اركستر فيلارمونيك بيحمايت، شوستاكويچ مينوازد و حيرتانگيز است. آدمها با هوايش ميسازند و اميدوارند باران ببارد. هنوز مردم عاشق ميشوند و چشمشان فقط از باران خيس نيست. تهران جاي عجيبي است. حتي در معماري، ميان بلبشوي ساختمانهاي بيقواره ميتوانيد آثاري بيابيد كه معاصر هستند و قابل توجه و درجه يك. در حوزه سينما و بين فيلمهاي جلف سينماهايش، عباس كيارستمي، هم خوب است و هم جهاني و تا آخر عمرش در تهران زندگي كرده است. اصغر فرهادي در تهران زندگي ميكند. تهران جاي عجيبي است و در ميان زباله هايش گوهر ميتوان يافت. دولت آبادي، رحمانيان، چرمشير، رفيعي، پوري، حقيقي ، عليزاده و محمدرضا شجريان در اين شهر زندگي ميكنند. موسيقي عمومياش هم يك چيز ثابت نيست و مشخصهاي ندارد كه بتوان گفت اين صداي تهران است. ميان همهمهاش صداي خوب ميآيد. گوش كنيد.