اگرچه يافتههاي پزشكي اين افراد، پايههاي پزشكي نوين در غرب را بنا نهاد اما در ايران، پزشكي براي قرنها به محاق رفت و با رمالي و جادوگري عجين شد. اين وضعيت تا زمان ورود نخستين پزشكان غربي به دربار قاجاريه و فرستادن ميرزاحاجيبابا افشار به فرنگ به منظور فراگيري پزشكي ادامه يافت. اينكه نخستين دانشجوي ايراني به منظور يادگيري فنون غربي در رشته پزشكي اعزام شده است، خود گواه ميزان عقبماندگي اين رشته در ايران و عاجلبودن ضرورت نجات از اين وضعيت است. تحولات اين دوره كه به عقبنشيني درمانهاي سنتي در برابر شيوههاي نوين پزشكي انجاميد بيش از ساير مناطق ايران در تهران قابل مشاهده بود و منجر به پيشتازي اين شهر در امور مربوط به پزشكي و درمان ـ حتي تا امروز ـ شد.
- پزشكي سنتي
طب سنتي، وجه غالب سيماي پزشكي تا پيش از ورود مدرنيته به ايران بود. اين شيوه، از چند آبشخور مختلف تغذيه ميكرد و هر يك از طبيبان سنتي، از يكي از اين مسيرها به مداواي بيماران ميپرداخت. طب يوناني يا نظام جالينوسي روشي بود كه عمدتا به وسيله كساني به كار گرفته ميشد كه پزشكي را به روش علمي و اصولي دنبال ميكردند و درست به همين دليل، از اين روش درمان، آثار بيشتري بر جاي مانده است؛ در حالي كه طبيباني كه از اين روش بهره ميبردهاند در مقايسه با ديگران، كمتر بودهاند. طب جادويي، روش ديگري بود كه بسياري از مردم به آن اعتقاد داشتند و در پيوند با باورهاي مردم بود. روش ديگري نيز براي درمان به كار ميرفت كه به عنوان «طب النبي» شناخته ميشود. طبيبان يا در خانههاي خود و يا در بازار «محكمه»هايي داشتند كه كف آن را با حصير يا نمد ميپوشاندند. همچنين قفسههايي به ديوار نصب ميكردند كه تعدادي قوطي، سبو و شيشههاي مختلف در آن قرار ميدادند و داخل آن را با گردها، حبها و شربتهاي مختلف پرميكردند.
دكتر پولاك ـ پزشك دربار ناصرالدينشاه و معلم دارالفنون ـ در توصيف طبيبان ايراني مينويسد: «طبيبهاي ايراني كه به آنها حكيم هم ميگويند، خيال ميكنند علم مداوايي را در اختيار دارند كه با مقتضيات خاص سكنه ايران و شرايط آبوهوايي آن مطابقت دارد و با طب اروپايي يا به عبارت ديگر فرنگي، كاملا متفاوت است. اينها اصلا نميدانند كه اطلاعات مختصر طبي آنها چيزي نيست جز پرتويي و گاه تصوير مسخشدهاي از علم امراض جالينوسي كه از آن هم فقط قالب را به عاريت گرفتهاند نه محتوايش را؛ به همين دليل شاگردان من به محض اينكه پا به مطب خود ميگذارند، به سود خود ميشمارند كه خود را علامه دهر در طب اروپايي و ايراني اعلام دارند».
وي در مورد تصور مردم از پزشكي نيز مينويسد: «ايرانيان توقع دارند كه هركس ادعاي داشتن سواد و فرهنگ دارد، از علوم طبي نيز مطلع باشد؛ همچنانكه قيمت اسب و شال را نيز بايد بداند! به همين دليل در تمام كتابخانههاي خانگي كتب طبي نيز به چشم ميخورد. اينها كه با خواندن اين كتابها ذهنشان مغشوش شده است، تصور ميكنند كه حق دارند در موارد بيماري اعضاي خانواده اظهار نظر كنند و به معالجه بپردازند».
جز اين اطبا، كسان ديگري نيز كارهاي پزشكي را عهدهدار بودند؛ ازجمله دلاكها كه غير از امور مربوط به حمام، در زالوانداختن و حجامت نيز سررشته داشتند. همچنين كشيدن دندان و شكستهبندي نيز به عهده سلمانيها بود. قابلهها نيز از دانش پزشكي چنداني برخوردار نبودند و عمدتا به صورت تجربي، كار وضعحمل زنان را برعهده داشتند.
- بيماريهاي رايج در تهران
بر اساس آنچه ويلم فلور در كتاب «سلامت مردم در ايران قاجار» آورده است، بيماريهاي ايران در دوره قاجار، تفاوت چنداني با آنچه در اروپا شايع بوده، نداشته است. مالاريا (نوبه، حمي ورمي، تب و لرز)، مهمترين بيماري اپيدميك در ايران دوره قاجار بوده است. اگرچه اين بيماري در بخشهاي مختلف ايران شيوع داشته و در اطراف تهران در مناطق حاصلخيز شهريار، خار و كرج گزارشهايي از شدتيافتن بيماري در دست است اما ميان جمعيت بومي تهران در مقايسه با ديگر مناطق، چندان شايع نبوده است.
وبا بيماري ديگري است كه شيوع آن در تاريخ ايران بهوفور ديده ميشود و در چندين نوبت به نابودي بخشهايي از جمعيت كشور منجر شده است. اين بيماري، بومي ايران به شمار نميرود و عمدتا از روسيه و هند به ايران انتقال مييافت. بر اساس گزارش دكتر ارنست كلوكه ـ پزشك فرانسوي ـ 10درصد جمعيت تهران(12هزار نفر) در سال1224ه.ش در اثر وبا جان خود را از دست دادهاند.
همين شخص از مرگ هزاران نفر از مردم تهران، در جريان موج ديگر وبا در حد فاصل سالهاي 1229 تا 1232ه.ش خبر داده است. در وباي سال 1246ه.ش نيز تهران بخشي از جمعيت خود را از دست داد و برخي از گزارشها از مرگ روزانه دستكم 50نفر در ديماه 1247خبر ميدهد. همچنين اپيدمي ديگري در سال 1281ه.ش مصادف با سلطنت مظفرالدينشاه، سبب مرگ هزاران نفر شد كه در اين رابطه آمار ضد و نقيضي از عدد كشتهشدگان در دست است و شماري از منابع، اين تعداد را تا 70هزار نفر هم رساندهاند.
اگرچه بيماري طاعون نيز در چند مرحله در نواحي مرزي ايران مشاهده شده است ولي گزارش قابل توجهي در رابطه با فراگيرشدن اين بيماري در تهران، در دست نيست. تيفوس نيز از بيماريهاي شايعي بوده كه بهويژه در جريان قحطي بزرگ در خلال سالهاي 1296 تا 1298 بخشهايي از جمعيت كشور را به كام مرگ برده است.
از ديگر بيماريهاي شايع در تهران «سل» بود كه ازجمله عوامل اصلي مرگومير در برخي از سالها به شمار ميرفت. علت اين امر وضعيت بد بهداشتي در خانهها بود و تشخيص ديرهنگام، به مرگ افراد ميانجاميد.
تب راجعه ـ بيماري بومي ايران ـ از طريق نوعي حشره به انسان منتقل ميشده و در تهران نيز مواردي از آن وجود داشته است. بيماريهاي چشمي مانند تراخم، گلوكوم و آبمرواريد هم بسياري را در تهران كور ميكرد.
آبله از ديگر بيماريهايي بود كه شيوع آن بسياري از مردم را در رنج قرار ميداد. در زمان اميركبير كه كوشش شد براي بهبود وضع سلامت مردم اقداماتي صورت گيرد، كار واكسيناسيون به منظور پيشگيري از ابتلا به آبله نيز در دستور كار قرار گرفت و مقالهاي در باب شيوع اين بيماري و لزوم مقابله با آن در شماره سوم روزنامه وقايعالاتفاقيه به چاپ رسيد.
در رابطه با دنداندرد نيز دكتر پولاك بر اين باور است كه «پوسيدگي دندان (كرمخوردگي) اغلب روي نميداد و مردم تا زماني كه به سن پيري ميرسيدند، دندانهاي خود را حفظ ميكردند. چنانچه پوسيدگي وجود داشت، معمولا در شهرنشينها ديده ميشد». آنفلوآنزا، روماتيسم، بيماريهاي روده، بيماريهاي قارچي، سالك، جذام، سياهسرفه، بيماريهاي پوستي، سرخك، مخملك و... از ديگر بيماريهاي رايجي بود كه پزشكان اروپايي معمولا در گزارشهاي خود به آنها اشاره كردهاند.
- روشهاي درمان سنتي
درمان در ايران تا پيش از ورود پزشكي نوين، مبتني بر طيف وسيعي از داروهاي گياهي و اوراد بود. بنا بر مشاهدات دكتر ويلز «اطباي بنام ايران همه امراض عارضشونده بر وجود انسان را به 2گروه مجزا و مشخص «گرم» يا «سرد» تقسيم ميكنند؛ به همين ترتيب طريقه درماني هم به 2صورت مشخص مداواي بيمار از طريق «گرمي» يا از طريق «سردي» انجام ميگيرد».
- آغاز درمان به شيوه نوين
ورود پزشكي مدرن به ايران، مرهون حضور پزشكان خارجي در دربار و فرستادن دانشجويان ايراني براي تحصيل در رشته پزشكي بود؛ با اين حال پذيرش اين افراد در جامعه بهآساني صورت نميگرفت. ابتدا تنها درباريان به پزشكي نوين دسترسي داشتند. با بازگشت تحصيلكردگان فرنگ در رشته پزشكي از يك سو و تأسيس مدرسه دارالفنون كه يكي از رشتههاي اصلي آن پزشكي بود، بهمرور بر شمار تحصيلكردگان اين رشته افزوده شد و به اين ترتيب دسترسي مردم به پزشكاني كه روشهاي درماني جديد را ميشناختند با سهولت بيشتري امكانپذير شد؛ هرچند به دليل فقدان زيرساختهاي مدرن مانند وسايل پزشكي، آزمايشگاهي و بيمارستانهاي مدرن، فارغالتحصيلان پزشكي اين مدرسه، در مواردي بعد از فارغالتحصيلي در دواير دولتي مشغول به كار ميشدند.
در دوره صدارت اميركبير، طبيبان مايهكوب با حقوق مكفي به استخدام درآمدند و اين وظيفه به عهده آنان بود كه در تمام ولايات به صورت رايگان به آبلهكوبي بپردازند. واكسيناسيون با روش دشواري انجام ميشد؛ با ايجاد سوراخهاي متعدد ريز روي پوست با وسيلهاي تيز كه از نقره ساخته شده بود و سپس تزريق مايه ماده آبله با يك قلم كوچك و توخالي!
با توجه به گزارشهاي موجود، در دوران قاجاريه يعني درست زماني كه تهران براي نخستين بار به پايتختي ايران انتخاب شد، به لحاظ بهداشتي وضعيت نامساعدي وجود داشته و بيماريهاي همهگير در چندين نوبت به مرگ هزاران نفر در اين شهر منجر شده است اما حركت به سمت شيوههاي جديد درمان، درست از همين زمان آغاز شد و بهمرور، به اين منظور زيرساختهايي نيز پديد آمد.
منابع:
سلامت مردم در ايران قاجار، ويلم فلور، ترجمه ايرج نبيپور
دكتر ويلز، «ايران در يك قرن پيش»، ترجمه غلامحسين قرهگزلو، انتشارات اقبال1368
ياكوب ادوارد پولاك، سفرنامه پولاك «ايران و ايرانيان»، انتشارات خوارزمي، 1368
مهدي عليجاني، «چالشهاي بهداشت عمومي در ايران عصر قاجار از ديد سياحان غربي»، تاريخ پزشكي، 1393