تلويزيون ايران در طول ساليان، بسياري از مخاطبان خود را از دست داده است. بهنظر ميرسد صداوسيما سالهاست قافيه را به رسانههاي رقيب باخته است. به عنوان فردي كه سالها براي صدا و سيما سريال ساختهام و تجربه كار با رسانه را دارم، معتقدم براي بررسي مشكلات صداوسيما، بيش از رقباي بيروني بايد بر مشكلات دروني متمركز شد. شايد بتوان گفت ريشه بسياري از مشكلات فعلي، حاكمشدن نگاه غيرحرفهاي به مناسبات و الزامات رسانهاي چون تلويزيون بوده است.
بيرونرفتن افراد متخصص در حوزههاي تهيهكنندگي، كارگرداني و فيلمنامهنويسي و آمدن كساني كه به دلايل انبوه و متنوع، فاقد توانايي و تخصص لازم بودند، منجر به ساخت برنامهها و مجموعههايي شد كه مردم علاقهاي بهدنبالكردنشان نشان نميدادند. گاهي گفته ميشود دليل اقبال عمومي مردم در دهههاي60 و 70 نبود رسانههاي مهم و تاثيرگذار امروز مثل ماهواره و اينترنت بوده است.
نميتوان اين نكته را انكار كرد ولي از سوي ديگر نميشود همهچيز را برگردن عوامل بيروني انداخت. بهطور مصداقي ميتوان به اين موضوع اشاره كرد كه چرا وقتي بسياري از سريالهاي امروزي در جذب مخاطب شكست ميخورند، بازپخش مجموعهها و فيلمهاي قديمي از همين تلويزيون با اقبال مواجه ميشود؟ صداوسيما هنوز هم ميتواند مهمترين رسانه در اطلاعرساني، سرگرميسازي و آگاهيبخشي جامعه باشد. بهشرطي كه مديران متوجه ايرادهاي ساختاري حاكم بر تلويزيون شوند و درصدد رفع آنها برآيند.
با توليد انبوه برنامههاي ارزان و بيكيفيت نميتوان مخاطب را پاي تلويزيون نشاند. نخستين شرط، احترام به شعور مردم است و در ادامهاش بديهي است كه تيم برنامهساز و مجموعهساز بايد در كار خود تخصص بالايي داشته باشند و با توانمندي حرفهايشان بتوانند برنامه يا مجموعهاي جذاب را رقم بزنند. با احترام به تخصص و بازگشت به حرفهايگري ميتوان مخاطباني كه با تلويزيون قهر كردهاند را دوباره پاي جعبه جادو نشاند.