آنها كه فكر ميكردند اين سنگ ارزش زيادي دارد و زندگيشان را از اينرو به آن رو ميكند، دست و پاي مرد را بستند و با سرقت سنگ قيمتي فرار كردند اما اين كار به قيمت جان مرد كلكسيونر تمام شد.به گزارش همشهري: روز 13مردادماه سال92 به پليس پايتخت خبر رسيد كه مردي در خانهاش در حوالي بزرگراه شهيد محلاتي به قتل رسيده است.
دست و پاي مقتول با تسمههاي پلاستيكي بسته شده بود و بهنظر ميرسيد خفگي علت مرگش باشد. همچنين بههمريختگي خانه مقتول حاكي از آن بود كه از آنجا سرقت شده است. تحقيقات درخصوص مقتول نشان ميداد كه او كلكسيونر سنگهاي قيمتي بود و از قضا در اين حادثه نيز چند سنگ قيمتي، چند تكه فيروزه، چند برگ چك و گوشي تلفن همراه مقتول نيز دزديده شده است. با انتقال جسد به پزشكي قانوني تحقيقات براي دستگيري عاملان اين جنايت آغاز شد.
زياد طول نكشيد كه مأموران نخستين مظنون را به نام نادر دستگير كردند. با اينكه وي دست داشتن در قتل مرد كلكسيونر را انكار ميكرد، اما كشف گوشي تلفن همراه مقتول در مخفيگاه وي راه انكارش را بسته بود. او در اعترافات اوليهاش گفت: من و 2نفر ديگر از دوستانم به نامهاي رسول و بابك براي ديدن سنگهاي قيمتي به خانه مقتول رفته بوديم اما در آنجا يكي از آنها پيشنهاد سرقت را مطرح كرد. ما هيچ قصدي براي قتل نداشتيم. ابتدا او را بيهوش كرديم و سپس دست و پايش را بستيم و سنگها را سرقت كرديم اما بعد فهميديم كه او جان خود را از دست داده است.
بهدنبال اعترافات اين مرد 2همدست وي نيز دستگير شدند. بازجويي از آنها حاكي از آن بود كه بابك دست و پاي مقتول را بسته و او را خفه كرده است. گزارش پزشكي قانوني نيز نشان ميداد مقتول بهدليل انسداد مجاري تنفسي جان باخته است. در اين شرايط پرونده با صدور كيفرخواست به دادگاه كيفري يك استان تهران فرستاده شد.
- در دادگاه
در جلسه رسيدگي به اين پرونده كه صبح ديروز در شعبه دهم دادگاه كيفري يك استان تهران به رياست قاضي محمدباقر قربانزاده و با حضور قاضي غفاري برگزار شد، ابتدا نماينده دادستان به دفاع از كيفرخواست پرداخت و اتهام بابك را مباشرت در قتل عمدي و اتهام نادر و رسول را معاونت در قتل عمدي اعلام كرد. سپس اولياي دم خواستار قصاص قاتل شدند و در ادامه متهمان به دفاع از خود پرداختند.
ابتدا بابك به دفاع از خودش پرداخت و گفت: روز حادثه نادر و مقتول در حال صحبت بودند كه ناگهان رسول چشمش به سنگهاي قيمتي افتاد و به من چشمك زد. او گفت: سنگها ارزش زيادي دارند و بهراحتي ميتوانيم آنها را سرقت كنيم و پول زيادي به جيب بزنيم. او يكي از سنگها را كه نشان عقاب طلايي داشت نشانم داد و گفت فقط همين سنگ 500ميليون تومان ارزش دارد. من هم قبول كردم. او خودش مقداري آب طالبي درست كرد و در ليوان مقتول داروي بيهوشي ريخت.
چند دقيقه بعد مرد كلكسيونر بيهوش شد و من با تسمه دست و پايش را بستم و ملحفهاي روي صورتش كشيدم. سپس 3نفري سنگها را برداشتيم و فرار كرديم اما بعد معلوم شد عقاب طلايي ارزشي ندارد و يك سنگ تزييني معمولي است. باور كنيد من گلوي مقتول را فشار ندادم و قصدي براي قتل او نداشتم. در ادامه اين جلسه نادر نيز حضور در محل حادثه را به گردن گرفت اما رسول به كلي همهچيز را انكار كرد و گفت كه از ماجراي قتل به كلي بياطلاع است. در اين شرايط ختم جلسه اعلام شد و قضات دادگاه براي تصميمگيري وارد شور شدند.