عبداللهنژاد، ناگهاني و در 48سالگي سكته كرده بود و تمام؛ به همين راحتي! چراغ عمر مرد فروتن و بيادعا و در عين حال بسيارداني كه بيشتر از 50عنوان كتاب داشت، يكباره خاموش شده بود. مرگ هر آدمي تاثربرانگيز است اما درگذشت عبداللهنژاد از آندست مرگهايياست كه خيليها را ناراحت كرد. عبداللهنژاد مرد دوستداشتنياي بود؛ خوشمحضر و افتاده و در عين حال بسيار پركار و با تعداد زيادي از مطبوعات هم همكاري داشت. تقريبا هر كسي كه مقاله خوب و خواندني در حوزه ادبيات ميخواست، ميدانست كه ميتواند روي عبداللهنژاد حساب كند.
از او علاوه بر 50كتابي كه عمدتا ترجمه از زبان انگليسي هستند، مقالات متعددي در نشريات مختلف به جا مانده؛ همراه با يادهاي نيك؛ براي همين هم بود كه آخر هفته اهالي ادبيات، به ياد آن مرد نازنين گذشت. با اين وضع، طبيعي بود كه انتظار داشته باشيم روز شنبه، مطبوعات مختلف يادش را گرامي بدارند و از او و درباره او بنويسند؛ انتظاري كه در عمل برآورده نشد. از بين همه روزنامههاي معروف و غيرمعروف، فقط يكي بود كه عكسي از او در صفحه اول خود كار كرد و تنها چند روزنامه معدود، درباره او يادداشت داشتند. ميدانيم كه در كشور ما اغلب اهالي قلم به اندازه ستارگان فوتبال و سينما شناختهشده نيستند؛ طبيعي هم هست كه كساني كه مردم مدام چهرهشان را ميبينند، جذابيت خبري بيشتري داشته باشند؛ اما درستش اين است كه بخشي از رسالت مطبوعات هم توجهدادن به همين بخشهاي ناديده است.
اهالي قلم و ادبيات مثل ستارههاي سينما و فوتبال خودشان روي آنتن نيستند و در همهجاي دنيا، مطبوعات كار چهرهكردن نويسندگان و كتابها را بر عهده دارند؛ مثلا فرض كنيد هري پاتر قبل از تبديل به فيلم سينمايي، توسط همين مطبوعات تبديل به پديده شده بود. اينجا هم بخشي از آن حرفهايي كه درباره سرانه مطالعه و تيراژ كتاب ميزنيم، به رسانهها و مطبوعات برميگردد كه بايد يك اثر را چنان در نظر مخاطبان برجسته كنند كه همه در مورد آن حرف بزنند. طبيعتا براي كسي مثل عبداللهنژاد كه همكار مطبوعات هم بود، اين توقع بيشتر هم هست.
خود او كه البته دستش از اين دنيا كوتاه است و نوشتن يا ننوشتن ما، برايش عليالسويه، اما پرداختن به او ميتوانست پيامي براي خانواده عبداللهنژاد و بقيه همكاران مطبوعات باشد كه كسي هست كه حواسش باشد و قدردان زحمات او باشد و خبرهاي مربوط به او را از نظر خانم سحر قريشي درباره منقلبشدن در ورزشگاه مهمتر بداند. حيف كه اينطوري نيست؛ حيف!