پاييز1371 كه انتشار همشهري آغاز شد، صحنه سياسي- اجتماعي ايران اينگونه بود: ايرانيان قريب 15سال زندگي غيرعادي و آميخته با تظاهرات 1357، نابسامانيهاي بعد از انقلاب تا 1362و 8سال جنگ و فشارهاي اوليه دوران بازسازي را پشتسر گذاشته بودند و اين تحولات پياپي، شادي را كاهش داده بود. كشاكش 2جناح سياسي آن زمانِ كشور (روحانيت مبارز و روحانيون مبارز)، موجب گسست اساسي در اردوگاه ياران انقلاب شده بود و غلبه يك جناح بر ديگري، اميد سياسي را كاهش داده و شمار زيادي از شهروندان را از محدوده سياست، بيرون رانده بود. مطالبه اصلي مردم در آغاز دهه1370«زندگي» بود. جامعه، نبرد سياسي را به جناحها سپرده بود و تأكيد و تمركزش بر 2 چيز بود؛ اول خانه تكاني روحي و ذهني و زدودن غبارهاي سياست و دوم يافتن راهي براي افزايش رفاه و تغيير شيوه زندگي. روزنامه همشهري دقيقا بر همين دو مطالبه دست گذاشت.
«رنگ» كه نخستين وجه تميز همشهري از روزنامههاي ديگر بود، بشارت زندگي شادمانه را ميداد و تأكيد بر موضوعات اجتماعي و اقتصادي، اين اميد را شكوفا كرد كه هنوز همهچيز پايان نيافته است و نهالهاي زيادي آماده روئيدن هستند. اين رويكرد همشهري، انگيزه توليدكنندگان و بازرگانان و شوق مصرفكنندگان را در پي داشت. صداي جديد بهسرعت منتشر شد و طولي نكشيد كه روزنامه همشهري با فاصله زياد، روزنامه اول كشور شد. رنگ و رخ زيبا و چالاكي كلمات و زلالي انگارههاي همشهري مدام يادآور اين بود كه تفكر زندگي شاد و مرفه، بر همه اشكال رياضتكشانه چيره شده و انديشه «همزيستي من و ديگري»، انديشه «سروري من بر ديگري» را به هزيمت واداشته است.
حال ربع قرن گذشته است و همشهري اكنون براي تضمين آيندهاش راهي ندارد مگر كشف دوباره تمناي جامعه. تمناي جامعه امروز ايران چيست؟ ايران امروز ديگر آن ايرانِ اندوهگريز اواخر دهه 1360كه مقدمات انديشهاي همشهري شكل ميگرفت و ايرانِ شاديطلب اوايل دهه 1370كه همشهريزاده شد، نيست. ايران امروز، سرزمينِ آرزوهاي بزرگ نسل جديدي است كه ويژگي آن «جاهطلبي و بلندپروازي» است.
منظور از جاهطلبي و بلندپروازي در اين نوشته، معناي متعارف آن در ايران نيست كه غالبا بار منفي دارد و رذيلت اخلاقي شمرده ميشود؛ بلكه منظور، اراده ترقي و پيشرفت و رفاه و خوب زيستن است. منظرهاي سنتي اقتصاد، عقب نشستهاند و منظرهاي جديد و معطوف به خلاقيت و نوآوري قد برافراشتهاند. طبق تلقي جديد، ثروت برخلاف گذشته، زائيده «كار و زحمت» نيست بلكه از درون طرحهاي جسورانه و مبتني بر دانشهاي جديد، خاصه بازاريابي مبتني بر فضاي مجازي بهدست ميآيد. از جنبه اجتماعي هم جامعه راز شادزيستن در فضايي كه همهچيزش در اختيار آن نيست را آموخته و ديگر براي طلبشادي چشم به رسانهها ندوخته است. پس، آينده از آنِ روزنامهاي است كه اين راز را دريابد، الزامها و تكنيكهاي واگويه آن را بشناسد و شجاعت طرح آن را در خود بپروراند.
مهمترين پاره اين راز، تغيير تلقيها درباره زندگي و فضيلت و دانايي است. مطابق سنجههاي دهه1370 كه همشهري در آن متولد شد، متولدان دهه 1370به بعد فاقد انگيزههاي معطوف به فضيلت و دانايياند و زندگي را به هيچ ميانگارند. اما تامل در انگارههاي دو وجهي زير نشان ميدهد كه مردم امروز نهتنها از فضيلت و دانايي رويگردان نشدهاند، بلكه به اشكالِ متعاليتر آن دست يافتهاند: در ساليان پس از انتشار همشهري و تا حدودي متاثر از همين روزنامه، فرديت برجمعيت فائق آمد، تهورجاي ترس را گرفت، اقتصاد خرد از اقتصاد كلان كارآمدتر شد، خانواده افضل طايفه شد، لذت و شادماني بر رياضت و غمگساري چيره شد و سرانجام «حال برگذشته و آينده مستولي شد». سلسلهجنبان تغيير در سپهر انديشگي ايرانيان كه دوگانههاي بالا پارهاي از تجليات آن هستند، روزنامه همشهري بود كه با شنيدن صداي پاي دگرگوني در آغاز دهه1370 زاده شد و هنوز بارقههايي از فروغ نخستين در آن ديده ميشود و چنين مينمايد كه از بحران امروزي مطبوعات به سلامت عبور خواهد كرد. صداي همشهري ميماند. آمين.