آرتور میلر آمریکایی کتابی دارد با عنوان «عصر آدمکشها». او آنجا توضیح داده که درست است که نیمه اول قرن بیستم اوج خشونت بشر است (2جنگ جهانی به راه افتاده و بیشتر از هر زمان دیگری در تاریخ کشتار جمعی اتفاق افتاده) اما درست در همین 50سال، تمام آثار کلاسیک و مهم ادبیات دنیا هم خلق شدهاند.
در مورد ایران قرن چهارم هم میشود همین حرف را زد. ایران در این دوره، حداقل به 4 قلمرو بزرگ و تعداد زیادی امیرنشین کوچک تقسیم شده بود. این امیران بزرگ و کوچک که همهشان هم از طرف خلیفه بغداد حمایت میشدند، مدام با هم در حال جنگ بودند.
هر کدام میخواست قلمرو دیگری را مال خود کند و تازه از جنگ در داخل کشور هم که خلاص میشدند، به سرزمینهای دیگر حمله میکردند؛ چنان که محمود به بهانه مبارزه با شرک و بتپرستی و در واقع برای پر کردن خزانه خود، بارها به هند حمله برد. آنوقت در همین دوره پرآشوب ـ که مورخی به اغراق دربارهاش نوشته است اهالی هر شهر، صبح هر روز اول از هم میپرسیدند؛ «امروز امیر ما کیست؟» ـ یکی از طلاییترین دورههای حیات علمی و فرهنگی ایران هم اتفاق میافتد. خودتان فقط به همین اسمهایی که در ادامه مطلب آمده نگاه کنید:
در دانش؛ ابوریحان بیرونی، ابن سینا و عبدالرحمن صوفی رازی (بزرگترین منجم تاریخ تمدن اسلامی) را داریم. در شعر، فردوسی، ناصرخسرو، عنصری و کسایی را؛ در ادبیات داستانی، بیهقی و نویسنده «مرزباننامه» را؛ در عرفان، ابوسعید ابوالخیر، ابوالحسن خرقانی و خواجه عبدالله انصاری را؛ در فلسفه، ابن سینا و ابن مسکویه را و ماجرا وقتی عجیبتر میشود که بدانیم این اسمها، فقط اسم چهرههای برجسته است وگرنه از میان شاعران دربار محمود غزنوی که نظامی عروضی میگوید حداقل 100 شاعر درجه یک آنجا بودهاند، ما فقط اسم عنصری را آوردهایم.
اینکه چطور از چنین دوره پرآشوبی، چنین بزرگانی سربرآوردهاند، شاید به خود این آشوبها مربوط باشد. وجود این آشوبها و ظهور این امیران محلی، واکنشی بود به ظلم خلفای عربی که در پی نفی هویت ایران و ایرانی بودند.
طبیعی است که بخشی از این واکنشها هم در ادبیات و اثبات تواناییهای علمی بوده. بهعلاوه رقابتی که این امیران بزرگ و کوچک با هم داشتند، به فرهنگ و ادبیات هم کشیده شده بود. هر درباری برای کسب مقبولیت و مشروعیت، سعی در جلب تعداد بیشتری از شاعران و دانشمندان داشت و همین به رشد فرهنگ و دانش کمک کرده بود. نمونهاش زندگی خود ابوریحان بیرونی که به دربار هر 4 حکومت اصلی آن روزگار (غزنویها، آلبویه، آلزیار و بقایای سامانیان) سفر کرد و زندگی و احوالش، نموداری است از این عصر عجیب؛ روزگار آدمکشها و دانشمندان.
پیران خراسان
در کنار همه ادیبان و دانشمندان آن روزگار، خراسان آن روز، مهد عرفان بود؛ آن هم عرفای بزرگی مثل ابوسعید ابوالخیر، خواجه عبدالله انصاری و شیخ ابوالحسن خرقانی. هر کدام از این 3 عارف بزرگ روش عرفانی متفاوتی داشته اند؛ ابوسعید تبلیغ شادی و شادمانی در محضر خدا میکرد، ابوالحسن خرقانی خدا را در تنهایی و ریاضت میجست و خواجه عبدالله انصاری تقید شدید به مبانی شریعت را راه رسیدن میدانست. از این 3 نفر، ابوریحان فقط خواجه عبدالله را دید و محضرش را درک کرد. با این حال آوازه شهرت آن 2 نفر دیگر هم به گوش او رسیده بوده، چون در آثارش مکرر از صوفیه و عرفا نقل کرده است.
غزنه؛ شهر پاچهخارها
افغانیها به این شهرشان میگویند غزنی، غزنین یا غزنیچی. این شهر که پایتخت غزنویان بوده (شهرت این خاندان اصلا از همین جا آمده)، هنوز منارههای ستارهشکلی دارد که بازمانده عهد محمود است. در این شهر آرامگاهی هم به نام ابوریحان هست.
محمود غزنوی (۳۸۹ تا ۴۲۱ قمری):ادبیاتیترین شاه تاریخ ایران، سامانیان را شکست داد و حاکم بخش اعظم ایران شد. از کمالات محمود در شعر فارسی، داستانهای زیادی نقل شده اما در وصف استاد همین بس که او بعد از فتح خوارزم، ابونصر عراقی - استاد ابوریحان - را به جرم اینکه در محل زندگیاش مسجد نیست، دار زد و ابوریحان را هم میخواست بکشد اما وقتی دید ستارهشناسی میداند، از جانش گذشت تا بعدا برایش تعبیر خواب کند. ابوریحان 6ماه در زندان محمود بود که خودش میگوید بدترین دوره عمرش بوده. با این حال ابوریحان به دربار محمود رفت تا از دانشمندانی که او در آنجا جمع کرده بود، استفاده کند.
کسایی (درگذشت 421 ق): کسایی مروزی، شاعر شیعی مذهب و از استادان شعر فارسی، اولش شاعر دربار بود و بعد از سامانیان رفت پیش محمود. اما خیلی زود توبه کرد و از دربار زد بیرون و عمرش را به مدح ائمه(ع) گذراند. ابوریحان در کتابهایش از او یاد کرده. این هم یک نمونه شعرش؛ «اگر غم را چو آتش دود بودی / جهان تاریک بودی جاودانه».
بلخ؛ دیار مولانا
یک شهر قدیمی دیگر که زادگاه کسانی مثل مولانا و زرتشت (به قولی) بوده. این شهر الان در افغانستان است و از آن شهر قدیمی باستانی، یک شهرک کوچولو در ۲۰کیلومتری مزار شریف باقی مانده. خود مزار شریف، مرکز ولایت بلخ است.
ابن سینا (۳۷۰ تا ۴۲۸ ق): یکی دیگر از «همه چیزدان»های این عصر. معروفترین کتابهایش هم «قانون» و «شفا» هستند که -دقیقا برعکس اسمشان - درباره پزشکی و فلسفهاند. ابن سینا مطابق رسم دانشمندان آن روزگار، همیشه از دربار این امیر به دربار آن پادشاه در حال سفر بوده است.
طی این سفرها، چند باری با بیرونی دیدار و مناظره داشته است. آغاز ارتباط این 2دانشمند بزرگ تاریخ، اینطوری بوده که بیرونی نامه میفرستد برای ابنسینا و 18سؤال در باب حکمت طبیعی مطرح میکند؛ اما با جواب ابنسینا قانع نمیشود و این نامهنگاریها ادامه پیدا میکند. بعدا ابنسینا به خوارزم آمد و پیش از فتح خوارزم توسط محمود، ابن سینا و بیرونی، مدتی را با هم گذراندند.
عنصری (درگذشت 431ق): معروفترین نمونه از شاعرهای درباری. عنصری همیشه در دربار محمود پلاس بود و تا دلتان بخواهد شعر درجه یک در مدح محمود دارد. ناصرخسرو درباره نتایج پاچهخاریهای او گفته: «شنیدم که از نقره زد دیگدان / ز زر ساخت اسباب خوان عنصری». احتمال اینکه عنصری و بیرونی با هم رفاقتی داشته باشند، در حد صفر است.
ناصرخسرو (394 تا 444ق): پیش از آغاز سفر 7ساله معروفش، در دربار مسعود غزنوی دبیر بود. در 40سالگی خوابی دید، متحول شد و راهی سفر حج شد. سفر حجش تبدیل به یک سفر 7ساله شد. از او «سفرنامه» و «دیوان اشعار»ش باقی مانده است. ناصرخسرو به احتمال زیاد، زمانی که در دربار مسعود غزنوی بوده، با بیرونی دیدار داشته و او را میشناخته است.
نیشابور بزرگ
بزرگترین شهر ایران آن روز، یکی از مراکز اصلی قدرت بوده و هر سلسلهای سعی میکرده اول آن را بگیرد. میگویند نیشابور آن موقع آنقدر بزرگ بوده که قدمگاه امام رضا(ع) که حالا بیرون شهر است، جزو شهر بوده.
حسنک وزیر (اعدام ۴32 ق): داستان بر دار شدن این وزیر معروف را همه در «تاریخ بیهقی» خواندهایم. حسنک، آخرین وزیر محمود بود که به دستور مسعود غزنوی کشته شد. داستانی هست که حسنک وزیر - که اهل نیشابور و اهل علم و ادب بود - چند باری جان ابوریحان بیرونی را از دست خلبازیهای محمود نجات داده است.
ابوالوفا بوزجانی (325 تا 387 ق): ریاضیدان بزرگ عالم اسلام. بوزجانی متولد نیشابور بود اما پیش از تولد بیرونی به بغداد مهاجرت کرد و زمان بیرونی در رصدخانه بغداد مشغول بود. بیرونی، یک سال پیش از مرگ بوزجانی، از او خواست هر دو کسوفی را رصد کنند تا از روی اطلاعات آن، چیزهایی مثل اختلاف طول جغرافیایی خوارزم و بغداد یا فاصله زمین و ماه را حساب کنند.
بیهقی (درگذشت 470ق): او دستیار بونصر مشکان - دبیر دربار غزنویان - بود و تاریخ حکومت غزنویان را با جزئیات فراوان نوشت. حاصل کارش کتابی 30جلدی شد که امروز 6جلدش باقی مانده. بیهقی با بیرونی ارتباط خوبی داشته. او بخشی از کتاب بیرونی راجع به تاریخ خوارزم را، در تاریخش نقل کرده. کتاب بیرونی حالا از بین رفته و آن بخش که بیهقی نقل کرده، به ما رسیده.
توس؛ شهر حماسه
آن موقع مثل حالا نبود که توس شهرکی باشد در کنار مشهد؛ برعکس، توس برای خودش کیا و بیایی داشت و یک جنگ بزرگ بین محمود غزنوی و سامانیان، سر همین توس اتفاق افتاد؛ شهری که حالا همه آن را به اسم دهقانزادهاش - فردوسی - میشناسند.
فردوسی (329 تا 411ق): فردوسی سرودن شاهنامه را در سال372 و پیش از به حکومت رسیدن محمود غزنوی تمام کرده بود. اما در زمان حکومت محمود غزنوی آن را دوباره تدوین کرد و به آن اشعاری در مدح محمود اضافه کرد و برای محمود فرستاد تا در کتابخانه بزرگ دربار او رونویسی شود و باقی بماند. اما همانطوری که همه قصهاش را بلدید، محمود به شاهنامه توجه نکرد و فردوسی هم آواره شد. مدتی بیرونی و فردوسی همزمان در دربار محمود بودند. بیرونی در «التفهیم» از اشعار شاهنامه استفاده کرده.
گرگان یا لیانشانپو
طبرستان از همان اول استقلال داشت. خلفا نتوانستند آنجا را فتح کنند و مردم خودشان اسلام آوردند. بعدها هم خاندان آلزیار، حکومتی ایرانی را در آنجا تشکیل داد. مرکز این حکومت گرگان بود.
قابوس بن وشمگیر (درگذشت 403ق): در زمان بیرونی، قابوس و دربارش پناه دانشمندان و اهل ادب بودند. بیرونی، ابنسینا و فردوسی - هر کدام - وقتی از پیش محمود غزنوی فرار میکردند، به گرگان میآمدند. قابوس خودش مردی ادیب و خوشنویس بود اما در اواخر کار بسیار سنگدل شده بود. به همین دلیل بیرونی از پیش او به ری رفت. بیرونی کتاب «آثارالباقیه» را به او هدیه کرده. نوه او - عنصرالمعالی - کتابی نوشته و به یاد پدربزرگش آن را «قابوسنامه» نامیده.
مرزبان بن رستم (درگذشت 440ق): یکی دیگر از امیرهای گرگان. او که فامیل قابوس هم بوده، «مرزباننامه» را نوشته که شبیه کلیله و دمنه است و قصههایش از زبان حیوانات روایت میشوند. بیرونی مدتی هم در دربار مرزبان بوده و به او کتابی هدیه کرده است.
ری و روزگار خوشاش
شهری که آرزوی حکومت بر آن باعث ریختن خون امام حسین(ع) شد، یکی از قدیمیترین شهرهای ایران است. این شهر مرکز قدرت و گاهی دربار آلبویه بوده و بیرونی و ابنسینا و بقیه، هر کدام مدتی از عمرشان را آنجا گذراندهاند.
عبدالرحمن صوفی رازی (291 تا 376ق): بزرگترین دانشمند علوم نجومی در تاریخ تمدن اسلامی، البته وقتی که بیرونی 14ساله بود، از دنیا رفت. اما بیرونی بسیاری از کتابها و آثار او را مطالعه کرده بود. رازی 38صورت فلکی و بیش از هزار ستاره را رصد کرده و موقعیت دقیق آنها را تعیین کرده بود. او بزرگترین مترجم آثار نجومی یونانیان به زبان عربی بود و امروز نامش روی یکی از گودالهای ماه گذاشته شده.
ابن مسکویه (درگذشت 420ق):این فیلسوف بزرگ، اگر چه زادگاهش ری بود اما مدتی را همراه با ابن سینا و بیرونی در خوارزم گذراند. ابنمسکویه خیلی پیش از داروین، نظریه تکامل را مطرح کرده بود. او اولین کسی بود که فلسفه اخلاق را مطرح کرد و در آن نظریاتی داد. مدتی هم پیش ابوسعید ابوالخیر شاگردی کرده بود.
ابنمسکویه حکایت بامزهای هم با ابنسینا دارد. میگویند یک روز ابن سینا به مجلس ابن مسکویه وارد شد و گردویى روی زمین انداخت و گفت که مساحت این گردو را تعیین کن. ابن مسکویه هم کتابی اخلاقى به ابن سینا داد و گفت: «این را بگیر که تو به اصلاح اخلاقت، از من به تعیین مساحت این گردو محتاجترى!».
همه کارهای ابوریحان
به ابوریحان بیرونی میگویند «استاد جاوید». او یکی از همه چیزدانهایی است که کلی کار مهم علمی کرده و حداقل 146کتاب نوشته. شرح بعضی کارهای ابوریحان را در این پایین میخوانید:
5قرن قبل از گالیله محاسباتی انجام داده بود که ثابت میکرد زمین نهتنها به دور خودش میچرخد بلکه حرکت انتقالی دارد و دور خورشید هم میچرخد. در ضمن با استفاده از چرخدنده و تسمه، یک دستگاه مکانیکی ساخته بود که زمان را بر حسب حرکت خورشیدی و ماه نشان میداد.
در سال387 قمری، بیرونی که یک کسوف را پیشبینی کرده بود، نامهای به ابوالوفای بوزجانی – که در بغداد بود – نوشت و از او خواست که او هم در بغداد این کسوف را رصد کند و بعد اطلاعاتشان را با هم مبادله کنند. بیرونی از روی اختلاف این محاسبات، فاصله زمانی و اختلاف طول و عرض جغرافیایی بغداد و خوارزم را محاسبه کرد.
بیرونی وزن مخصوص (چگالی) بسیاری از مواد را با دقت بسیار بالایی به دست آورد.
طول و عرض جغرافیایی شهرهای ری، بغداد، بلخ، دمشق، غزنه، نیشابور، مکه و شیراز را محاسبه کرد. علاوه بر این، دستگاهی را ابداع کرده بود که با آن از هر نقطه کره زمین میتوانست قبله را مشخص کند.
در سفری که همراه محمود غزنوی به هند داشت، کتابی به نام «ماللهند» نوشت که در آن، تاریخ و رسم و رسوم هندیها را شرح داده است. او در این سفر، زبان سانسکریت – که هندیها به کسی یاد نمیدادند - را یاد گرفت و تعدادی از آثار هندیها را از سانسکریت به عربی ترجمه کرد.
بیرونی، پدر علم مساحی (اندازهگیری فاصلههای زمینی) است و نقشههای بسیاری از او به جا مانده است. او اولین کسی بود که فهمید قاره دیگری هم جز خشکیهای دنیای قدیم وجود دارد؛ قارهای که امروز به آن آمریکا میگوییم.
بیرونی قطر زمین را هم محاسبه کرده است که فقط 16کیلومتر با اندازه واقعی آن تفاوت دارد.
بیرونی روی داروهای اسلامی و هندی مطالعات بسیاری انجام داده است. علاوه بر این، اولین پژوهش راجع به دوقلوهای بههمچسبیده را به او نسبت دادهاند.
بیرونی کشف کرد که شتاب با تغییر اندازه حرکت ارتباط دارد؛ یعنی چند قرن قبل از نیوتن، بخشی از قانون دوم او را کشف کرده بود.
«سرعت نور از صدا بیشتر است»؛ این کشف بیرونی بود.