درصد قابلتوجهی از جامعه بهشدت گرفتار غم نان هستند. در چنین شرایطی نمیشود از یک سرپرست خانواده که همه تلاشش صرف تأمین نیازهای اولیه همسر و فرزندانش میشود انتظار داشت بودجهای هم برای خرید کتاب کنار بگذارد.
شاید گفته شود متوسط بهای یک کتاب مثلا با یک ساندویچ تفاوتی ندارد ولی نکته اینجاست که غذا جزو نیازهای اولیه انسان است، ولی کتاب به سختی میتواند جزو اولویتهای اصلی زندگی قرار گیرد. انسانها بدون غذا خوردن از گرسنگی میمیرند ولی همه ما آدمهای زیادی را میشناسیم که سالهای سال است کتابی را ورق هم نزدهاند و بدون احساس نیاز به مطالعه زندگی میکنند. طبیعتا در شرایط نامطلوب اقتصادی نمیتوان مردم را مورد پرسش قرار داد که چرا کتاب نمیخوانند، اما اگر وضعیت اقتصادی جامعه بهبود یابد، سرانه مطالعه در کشور رشد میکند؟ الزما اینگونه نیست.
برای بالا بردن میزان کتابخوانی باید احساس نیاز به مطالعه را در جامعه ایجاد کرد. برای این کار یکی از اولین راهکارها پرداخت یارانه فرهنگی از سوی دولت است. در هر شرایطی ما با گروههای زیادی از مردم مواجهیم که به لحاظ درآمدی در ردههای پایین قرار میگیرند. در چنین وضعیتی اگر مدیریت فرهنگی بتواند دستکم برای این اقشار امکان دستیابی ارزان به کتاب را فراهم کند، شاید بتوان به رشد سرانه مطالعه امیدوار بود.
جدای از این، ما در زمینه تبلیغ برای کتاب هم بسیار ضعیف عمل میکنیم. حجم آگهیهایی که برای کالاهای تجاری در رسانهها منتشر میشود را با میزان اطلاعرسانی در حوزه کتاب مقایسه کنید؛ نتیجه این قیاس این میشود که مثلا فلان کارخانه یخچالسازی بهلحاظ اطلاعرسانی و تبلیغ بسیار بهتر از کلیت صنعت نشر کشور عمل میکند؛ ضمن اینکه تلویزیون میتواند با تولید برنامههای جذاب به رشد فرهنگ کتابخوانی یاری رساند.
هم اکنون تعداد این برنامهها اندک است و میزان جذابیت همینها هم جز شاید یکی دو استثنا بسیار اندک است. با یک برنامه تلویزیونی ملالآور هیچکس را نمیتوان جذب مطالعه کرد. مخاطبان احتمالی چنین برنامهای همان اقلیت کتابخوان هستند که شاید اساسا نیازی به تماشای چنین برنامهای نداشته باشند. برای رسیدن به جامعهای اهل مطالعه، ابتدا باید دغدغه غم نان را از بین برد و در ادامه برای رشد فرهنگ کتابخوانی برنامه دقیق و مدون داشت.
هماکنون کتابهای بسیار خوبی منتشر میشود که اگر شرایط تغییر کند میتوانند با تیراژهای بسیار بالا به بازار نشر بیایند نه با این تیراژهای خجالتآور فعلی. کشوری که بالای 80 میلیون نفر جمعیت دارد نباید تیراژ کتابهایش 500 نسخه باشد.