ترجمه‌ی سارا منصوری: می‌گوید همیشه سعی کرده‌ فیلم‌هایی بسازد که مفرح و سرگرم‌کننده باشند. او معتقد است در فیلم «پدینگتون»، ارزش‌های انسانی، عاطفی و اجتماعی بسیاری وجود دارد

و همه‌ي ما انسان‌ها بايد مثل اين خرس مهربان باشيم و ديد متفاوت به جهان و انسان‌ها را از او ياد بگيريم.

«پُل كينگ»، فيلم‌ساز 49ساله‌ي انگليسي، سه سال پس از موفقيت قسمت اول فيلم پدينگتون، به مناسبت جشن‌هاي كريسمس و سال نوي ميلادي، قسمت دوم اين فيلم جذاب را روي پرده‌ي سينماهاي جهان آورده است.

پدينگتون، داستان يكي از معروف‌ترين خرس‌ها در داستان‌هاي كودكان و نوجوانان دنياست؛ يك خرس قهوه‌اي كه از عميق‌ترين و تاريك‌ترين جنگل‌هاي پرو، با يك كلاه لبه‌دار قرمز، باراني آبي و يك چمدان پر از مارمالاد، براي زنده‌ماندن به شهر بزرگ لندن آمده است.

خرس پدينگتون،‌ 59سال است كه هواداران زيادي از چند نسل دارد؛ هواداراني كه يا كتاب‌هايش را خوانده‌اند، يا مجموعه‌هاي انيميشن آن را دنبال كرده‌اند و يا مخاطب اولين فيلم بلند سينمايي‌اش بوده‌اند.

قسمت اول پدينگتون كه مراحل نگارش فيلم‌نامه‌ و پيش‌توليد آن از سال 2007 ميلادي آغاز شد، شش سال طول كشيد تا به مرحله‌ي ساخت برسد، اما در نهايت در سال 2014 ميلادي، فيلم به‌نمايش درآمد و با فروش خوب و استقبال زيادي همراه شد.

حالا سه سال پس از موفقيت نخستين فيلم سينمايي پدينگتون، قسمت دوم اين فيلم روي پرده‌هاي سينماي جهان آمده و احتمالاً تا مدتي ديگر نسخه‌ي دوبله‌ي آن به سينماها يا شبكه‌ي نمايش خانگي ما هم مي‌رسد.

به همين مناسبت ترجمه‌ي گفت‌و‌گويي را با پل كينگ براي اين شما انتخاب كرده‌ايم تا بيش‌تر با حال و هواي پدينگتون2 آشنا شويم.

 

  • چه شد که فکر کرديد پدينگتون بايد دنباله داشته باشد؟ اصلاً چه نيازي به توليد قسمت دوم آن احساس مي‌شد؟

در فيلم پدينگتون ارزش‌هاي انساني، عاطفي و اجتماعي در بُعدي جهاني وجود دارد. خود پدينگتون هم شخصيتي بسيار قابل احترام است و روح پاکي دارد. اين خرس مهربان، دنبال صفت‌هاي مثبت و نيکوي انسان‌ها مي‌گردد. ظاهربين نيست؛ يعني کتاب را از روي جلدش قضاوت نمي‌کند.

براي پدينگتون، آدم‌هاي ثروتمند و فقير يکسانند. او بدون توجه به رنگ پوست يا طبقه‌ي اجتماعي، با همه خوش‌برخورد، مهربان و مؤدب است. به‌نظر او همه‌ي مردم شايسته‌ي احترامند و عميقاً آدم‌هاي خوبي هستند.

فکر مي‌کنم همه‌ي ما در هركجاي جهان به اين نوع نگرش نياز داريم. متأسفانه نيم‌نگاهي به تاريخ تمدن بشر نشان مي‌دهد که در کم‌تر دوره‌اي، روح حاکم بر جامعه تا اين اندازه مثبت‌نگر و خيرانديش بوده است. در حال حاضر دنيا اسير تقسيمات و مرزبندي‌ها شده. آدم‌ها هم‌ديگر را نمي‌فهمند و مهرباني‌ها کم‌رنگ شده است.

فکر مي‌کنم دقيقاً امروز بايد به اين فکر کنيم که بشر راهش را گم کرده و لازم‌ است همان‌طوري به دنيا نگاه كند که اين خرس مهربان نگاه مي‌کند. به اين ترتيب تا شايد بتواند راهش را پيدا و از اين سرگشتگي نجات پيدا کند.

 

  • يک سؤال کمي نامعمول! فکر مي‌کنيد «برگزيت» (خروج بريتانيا از اتحاديه‌ي اروپا) بر نوشتن فيلم‌نامه‌ي پدينگتون2 تاثير گذاشته؟ مي‌خواهم بدانم اين اتفاق از بلندپروازي شما در فيلم کم کرد يا باعث شد محدوديت‌هايي برايتان در توليد آن به‌وجود بيايد؟

واقعاً نمي‌توانم با بله يا خير جواب اين سؤال را بدهم. الگوي ما در توليد پدينگتون2، فيلم‌هاي «فرانک کاپرا» (فيلم‌ساز ايتاليايي‌آمريكايي) بود. نوع نگاه و تصور او از جهان و انعکاس آن در فيلم‌هايش الهام‌بخش ما بود.

به نظر من، نياز جهان به مهرباني، فراتر از تمام مباحث سياسي است. به‌خصوص در محافل رسانه‌اي، هميشه سعي مي‌شود که يک طرف خوب و طرف ديگر بد معرفي شود. فکر مي‌کنم اين نگاه و قضاوت از آن‌جا مي‌آيد که آن‌ها بيش از حد فيلم‌هاي «جنگ ستارگان» را نگاه کرده‌اند! من واقعاً به دنيا اين شکلي نگاه نمي‌کنم.

پدينگتون2، فيلمي درباره‌ي خوبي است؛ فيلمي که به شما مي‌گويد هرانساني در درونش خوبي و صفت‌هاي پسنديده دارد. اين فيلم تلاش دارد تا اين بن‌بست اخلاقي را بشكند؛ بن‌بستي که جوامع درگيرش هستند.

 

 

  • جدا از جنبه‌هاي انساني و عاطفي، تصويري که شما از شهر لندن در پدينگتون2 نشان داده‌ايد فوق‌العاده است. حتي مي‌شود گفت که لندن در فيلم شما لندن واقعي نيست؛ جايي است شبيه به يک آرمان‌شهر. دليل اين‌همه تأکيد در خوب نشان‌دادن اين شهر و فاصله‌گرفتن از لندن واقعي چيست؟

خرس پدينگتون، شخصيتي غيرواقعي است و براي آن‌که او را ملموس و قابل‌پذيرش کنيم، به چنين شهري نياز داشتيم. بايد تا جايي که مي‌شد لندن را به يک آرمان‌شهر نزديک مي‌کرديم.

لندن در فيلم ما، شهري است که يک خرس آزادانه در آن راه مي‌رود و هيچ‌کس با ديدنش در خيابان به پليس زنگ نمي‌زند! فقط يک لحظه فکر کنيد اگر شهرهايي اين‌چنيني در جهان وجود داشت چه مي‌شد. لندن را شهري آرماني ديدم، چون فکر کردم اين‌طوري ممکن است هربيننده‌اي از هرشهري، در جاي‌جاي جهان با خودش فکر کند که شهر من هم مي‌تواند اين‌طور باشد.

لندن خانه‌ي من است و شهري است که من عاشقش هستم؛ اما براي فيلمي در اين مقياس با چنين داستاني که مخاطباني جهاني دارد، لازم بود آن را به يک شهر بزرگ و فراتر از فرهنگ بريتانيا گسترش بدهم.

متأسفانه درباره‌ي فيلم‌هايي که در شهرهاي معروف و بزرگ فيلم‌برداري و ساخته مي‌شوند، حقيقت تلخي وجود دارد؛ وقتي سال‌ها بعد به آن نگاه مي‌کنيد، مي‌بيند چه‌قدر زمان گذشته و چه‌قدر همه‌چيز تغيير کرده و قديمي شده. ما در پدينگتون2 ترجيح داديم که اين تاريخ مصرف دامن فيلممان را نگيرد و براي همين يک ناکجاآباد دوست‌داشتني به‌نام لندن درست کرديم.

 

  • اين‌طور متوجه شدم که شما معتقديد براي درک موضوع‌هاي عميق، بايد در واقعيت اغراق کرد. بهترين ژانرهاي سينمايي براي دست‌يابي به اين هدف، سبک علمي‌تخيلي و ژانر خانوادگي است. پس مي‌توانم نتيجه بگيرم که شما از علاقه‌مندان سرسخت اين دو ژانر هستيد. درست است؟

به هدف زديد! با شما کاملاً موافقم. مردم داستان را دوست دارند و نسبت به آن واکنش نشان مي‌دهند. مخاطبان ژانرهاي خانوادگي و علمي‌تخيلي، عاشق استعاره‌ها هستند و دوست دارند آن‌ها را کشف و بازمعني کنند.

شما در مقام فيلم‌نامه‌نويس يا کارگردان، مي‌توانيد هرپيامي را در لفافه‌ي استعاره در اين دو ژانر قرار دهيد و نگران گم‌شدنش هم نباشيد، چون مخاطب قطعاً آن را دريافت خواهد کرد.

 

 

  • توليد فيلم‌هايي که هم مخاطب کودک و نوجوان دارد و هم مخاطب بزرگ‌سال، چه دشواري‌هايي دارد؟

براي من؟ راستش اين کار اصلاً سخت نيست. من هميشه سعي کرده‌ام فيلم‌هايي بسازم که مفرح و سرگرم‌کننده باشند. مطمئناً در فيلم‌هايي که هم مخاطب بزرگ‌سال دارد و هم مخاطب کودک و نوجوان، نکته‌هايي وجود دارند که فقط يک آدم بالغ آن را درک مي‌کند. کم‌تر بچه‌اي را مي‌شناسم که به اشاره و کنايه‌ي برگرفته از آثار «شکسپير» در فيلم پي ببرد يا آن را بفهمد.

کارگردان بايد هوشيار باشد که مخاطب را در هردو گروه، سردرگم و گيج نکند و فيلم را بي‌راهه نکشاند. در پدينگتون2 من کاري را انجام دادم که فکر مي‌کردم درست است و براي همين مي‌دانم که هم بزرگ‌ترها و هم کودکان و نوجوانان، جذابيت‌هاي خاص خودشان را در آن پيدا مي‌کنند.

 

  • پيشنيه‌ي شما در ژانر کمدي چه‌قدر در پدينگتون به‌دردتان خورد؟

خيلي زياد! گاهي مردم فکر مي‌کنند که کار کمدي با ژانر مفرح خانوادگي متفاوت است. البته من هم موافقم که تفاوت‌هايي دارد، اما شکل شوخي‌ها تغيير نمي‌کند. در پدينگتون2 لحظه‌هاي سوررئال يا فراواقعيت احمقانه‌اي وجود دارد که بسيار هم کمدي است.

اين‌که شما يک حيوان سخنگو داشته باشيد، به اندازه‌ي کافي هيجان‌انگيز است. براي من با حضور اين خرس باهوش، فرم بسيار روشني از کمدي و سرگرمي در اين فيلم وجود داشت که شايد ديگران قادر به ديدن آن نبودند.

 

  • اين‌طور که به‌نظر مي‌رسد کار شما با پدينگتون حالاحالاها تمام نمي‌شود. به‌فکر ساختن قسمت سوم هم هستيد؟

بله، قطعاً! خداحافظي با جهاني که ما در مجموعه‌ي فيلم‌هاي پدينگتون ساخته‌ايم بسيار سخت است. چون اين دنيا جاي بسيار خوبي براي گذراندن وقت است و به همه خوش مي‌گذرد. اين دنيا به شما اجازه‌ي آفرينش‌ها و خلاقيت‌هاي بيش‌تر را مي‌دهد و هميشه براي نوآوري و خيال‌پردازي جا دارد.

ساختن پدينگتون3 به زمان و برخي مسائل ديگر مربوط مي‌شود اما من هرلحظه براي حضور در اين جهان افسون‌گر آماده‌ام و اميدوارم شرايط ساخت قسمت بعدي هم فراهم شود.

تا حالا که بازخوردهاي خوبي از قسمت دوم آن گرفته‌ايم. نظر منتقدان هم مثبت است اما اين به‌تنهايي کافي نيست و فيلم در گيشه هم بايد موفق عمل کند.

اگر فروش پدينگتون2 راضي‌کننده باشد که آينده برايمان روشن است. در غير اين صورت،پدينگتون2 اولين نخواهد بود که با وجود نظر مثبت منتقدان سينما، مخاطبان زيادي پيدا نکند. ما هم‌چنان اميدواريم و به آينده‌ي روشن پدينگتون ايمان داريم.