بعضيها آنقدر مهرباناند كه دوست داري گاهوبيگاه صداي گرمشان را بشنوي. بيدليل بهشان زنگ ميزني، به بهانهي ميخواستم حالت را بپرسم، اما ميخواهي حال خودت را خوب كني.
به بعضيها ميشود تكيه كرد. شايد قوي نباشند، اما پشتت ميايستند. هرجا خسته شدي يا كمآوردي، ميشود در سايهشان بنشيني و با خيال راحت از آنها كمك بخواهي.
بعضيها زلالاند. نميتوانند دروغ بگويند. صورتشان حالشان را لو ميدهد. وقتي ناراحتاند، نميتوانند با لبخند مخفياش كنند. گاهي فكر ميكنم قلبشان آبي است، آخر به اندازهي آسمان جا دارد. كنار آنها ميتواني خودت باشي.
تصويرگري و متن: نوشين صرافها
خبرنگار جوان از تهران
- نرفتن
کوچه پسکوچههاي شهر را که بگردي، جويهاي آبي ميبيني که ساکت و آرام لميدهاند که نه، گويي مردهاند. طوري که باورت نميشود تا همين چند سال پيش نجواي جاري شدنشان پايين پاي درخت توت کهنسال گوشنوازترين موسيقي براي رهگذران خسته بود. اما حالا چه؟ راکد و بيتحرک و خانهي جلبکهاي سبز لزج!
بهتر که نگاه کنيم ميبينيم دور و برمان پر است از اين آدمها. آدمهايي که کولهباري از ذوق و قريحه را در گذشته جا گذاشتهاند و نميتوانند پيدايش کنند.
آب، سنگها را کنار نزد و از پيش رفتن ترسيد. آدمها هم از آينده ترسيدند و در جا زدند. آب که يک جا بماند ميگندد، آدمها هم...
ياسمين آشينه، 16ساله
خبرنگار افتخاري از تهران
- اخترك من
من يك اخترك دارم. بله، درست مثل شازدهكوچولو. اخترك من دنج و كوچك است، اما من مثل شازدهكوچولو هرروز از گلم مراقبت نميكنم. درخت بائوباب هم ندارم كه از ريشه دربياورمشان.
اخترك من خيلي فرق دارد. من هرروز صبح به كاكتوسهاي كاغذيام سلام ميكنم. گرد و غبار را از روي كتابهايم كنار ميزنم. مراقب عروسكي هستم كه از مادربزرگم هديه گرفتهام. عصباني هم بشوم يك گوشهي اختركم مينشينم و دفتر رنگآميزيام را برميدارم و آرام ميگيرم.
همهي ما اخترك داريم. اختركي كه شايد فراموشش كرده باشيم يا شايد مثل شازدهكوچولو هرروز مراقبش هستيم.
اگر خيلي وقتاست به اختركتان سرنزدهايد، حالا برويد سراغش. يك اسم عجيب و غريب رويش بگذاريد كه فقط و فقط خودتان از آن سردربياوريد. بعد هم وسايل موردعلاقهتان را بياوريد و توي اختركتان بچينيد. فقط حواستان خيلي به درختهاي بائوباب افكارتان باشد كه اختركتان را از بين نبرند.
مهتاب عزتي، 16ساله
خبرنگار افتخاري از رشت