با اين حال نوجواني خوب است. طعم بستنيهاي متفاوت ميدهد؛ گاهي شكلاتي، گاهي وانيلي و... خوب است حالا كه نوجوانيم، واقعاً نوجواني كنيم و فردايي نزديك حسرت اينروزها را نخوريم.
خوب است لحظهاي كودك شويم و بادبادك به دست ذوق كنيم و لحظهاي ديگر مثل آدمبزرگها براي آينده برنامهريزي كنيم. نوجواني فصل خداحافظي با دنياي كودكي است، پس تا ميتوانيم كودكي كنيم.
ستايش ميرزانيا، 15ساله
خبرنگار افتخاري از قزوين
- بوسيدن روي خدا
درست همان موقعي که پنجرهي اتاقم مثل يک صفحهي ديجيتالي به رنگ آبي نيمهروشن درميآيد و آنقدر زيباست که انگار اصلاً شيشه ندارد و کيفيت چشمم به بالاترين مگاپيکسل ارتقا پيدا ميکند، ميفهمم دارد شب ميشود...
يک خط ديگر اين جمله را مشق ميکنم: مورچهي کوچولويي که زير درخت بود گفت آهاي حواست کجاست؟ داشتي مرا له ميکردي!
نستعليق حوصلهام را سر ميبرد...
طبق سفارش مادر چاي دم ميکنم و برميگردم به اتاق. صفحهي ديجيتال آبي کاملاً سياه شده.
حالا صداي اذان از مسجد شنيده ميشود. بدون هيچ دليلي احساس ميکنم خدا مرا خيلي دوست دارد. جاني تازه ميگيرم و با اشکي که دارد در چشمهايم حلقه ميزند، خدا را مي بوسم.
کاش هميشه دوستم داشته باشي، خدا جان!
وانيا اميري، 15ساله
خبرنگار افتخاري از پرديس
- شستوشو
چشمهايم را باز ميکنم و اولين نگاه امروز را به سقف مياندازم. مثل هميشه است. پتو را کنار ميزنم و پاهايم را از روي تخت آويزان ميکنم. اولين قدم را به سمت پنجره برميدارم. هيچچيز تغيير نکرده. همان پرده، همان عروسکها...
چرا من احساس ميکنم امروز با روزهاي ديگر متفاوت است؟ پرده را کنار ميزنم و به آسمان نگاه ميکنم. خورشيد لبخند ميزند. آسمان آبيتر است. امروز من تغيير کردهام. شايد چون ديشب چشمهايم را با محبت شستهام!
سمانه منافي ، 14ساله
خبرنگار افتخاري از اسلامشهر
عكس: شفق مهديپور، خبرنگار جوان از تهران