به گزارش همشهري آنلاين، بازیگر، مجری، مدیر و یکی از پرنفوذترین چهرههای دنیای رسانه نخستین زن رنگینپوست بود که موفق شد جایزه معتبر سیسیل ب. دمیل را به عنوان بالاترین افتخار گلدن گلوب از آن خود کند. او پس از گرفتن جایزه از دستان ریس ویترسپون پشت جایگاه ویژه رفت و درست بر اساس آنچه پیشبینی میشد، بخشی مهم از سخنان خود را به ماجرای رسوایی جنسی در هالیوود اختصاص داد.
پس از استقبال خيرهكننده حاضران در هتل بورلي هيلتن بورلي هيلز در كاليفرنيا از سخراني وينفري، برخي حاضران در سالن و شنوندگان خواستار حضور ستاره سياهپوست در انتخابات رياستجمهوري 2020 آمريكا شدند. از جمله مريل استريپ كه با اشاره به سخنان وينفري به خبرنگار واشنگتن پست گفت: «اپرا امشب يك موشك پرتاب كرد و من از او ميخواهم وارد رقابت رياستجمهوري شود. گمان نميكنم خودش چنين قصدي داشته باشد اما به نظر ميرسد گزينهاي ديگر ندارد.»
چند ساعت پس از پايان مراسم گلدن گلوب، سيانان در يك گزارش مهم به نقل از دو منبع نزديك به وينفري اعلام كرد او از چند ماه پيش به فكر نامزدي در انتخابات رياستجمهوري 2020 است. حزب دموكرات آمريكا از نيمه دوم 2018 گزينههاي احتمالي خود را براي انتخابات بعدي وارد عرصه ميكند و پيشبيني ميشود وينفري 63 ساله جزو جذابترين نامزدها باشد؛ هر چند شايد آمريكاييها در دو انتخابات پياپي به چهرههاي تلويزيوني راي ندهند.
متن سخنرانی اپرا وینفری در هفتاد و پنجمین دوره مراسم اهدای جوایز گلدن گلوب از این قرار است:
«متشكرم. از همه شما سپاسگزارم. از تو هم ممنونم ریس. در 1964 من دخترکی کوچک بودم و روی کف اتاق خانه مادرم در میلواکی نشسته بودم. داشتم مراسم اهدای جوایز اسکار سی و ششم را از تلویزیون نگاه میکردم. نوبت به جایزه بهترین بازیگر مرد رسید و آن بنکرافت روی صحنه آمد. پاکت را باز کرد و پنج کلمه گفت که به نوعی تاریخساز شد: «برنده امسال سیدنی پواتیه است.» روی صحنه برازندهترین مردی آمد که در عمرم دیده بودم. یادم هست پاپیون سفید بسته بود و البته پوست خودش سیاه بود. هرگز ندیده بودم از یک مرد سیاهپوست آنگونه تقدیر شود. پس از آن بارها و بارها تلاش کردم توضیح بدهم آن لحظه برای دخترکی کوچک مثل من چه معنایی میدهد؛ بچهای بودم که از روی صندلیهای ارزان نمایش را میدیدم و مادرم - تا مغز استخوان خسته - تازه از تمیز کردن خانههای مردم بازگشته بود. تمام کاری که میتوانستم بکنم، گفتن جملهای از پواتیه در فیلم «زنبقهای مزرعه» بود: «آمین. آمین. آمین. آمین.» در 1982 سیدنی درست همینجایی که من الان ایستادهام جایزه سیسیل ب. دمیل را گرفت و نمیخواهم فراموش کنم در این لحظه هستند دخترانی خردسال که من را میبینند؛ نخستین زن سیاهپوست که این جایزه را برده است.
این افتخاری است که میخواهم آن را با همه آنها قسمت کنم. با تمام مردان و زنان شگفتانگیز که به من انگیزه دادند، مرا به چالش کشیدند، تحملم کردند و امکان حضورم را روی این صحنه فراهم آوردند. دنیس سوانسن که مرا در برنامه «ای. ام. شیکاگو: کوئینسی جونز» دید و به استیون اسپیلبرگ توصیه کردم نقش سوفیا را در «رنگ ارغوانی» به من بدهد. گیل که دوستی را برای من معنی کرد و استیدمن که تکیهگاهم بود. این چند نام را یادم مانده است. میخواهم از انجمن مطبوعات خارجی هالیوود هم تشکر کنم. همهمان میدانیم که رسانهها این روزها تحت فشارند.
همه ما میدانیم که فداکاری سیریناپذیر رسانهها برای کشف واقعیت محض آنها را از چشم بستن بر فساد و بیعدالتی بازمیدارد. از ندیدن ظالمان و قربانیان و رازها و دروغها. میخواهم بگویم در تلاش برای گذر از این دوران پیچیده، من ارزش رسانهها را بیش از همیشه میدانم. این واقعیت مرا به اینجا رسانده است: گفتن حقیقت قدرتمندترین ابزاری است که همه ما داریم. امروز به ویژه به زنان افتخار میکنم که با قدرت و جسارت تمام لب به سخن گشودند و داستانهای پنهان خودشان را با دیگران شریک شدند. امسال ما تبدیل به داستان اصلی شدیم اما این داستانی نیست که صرفا دنیای سرگرمی را تحت تاثیر قرار دهد. این داستانی است فراتر از هر فرهنگ، جغرافیا، نژاد، دین، سیاست یا جایگاه شغلی.
بنابراین امشب میخواهم سپاس خودم را نثار تمام زنانی کنم که تمام این سالهای توهین و بدرفتاری را تاب آوردند. چرا که آنها - مانند مادر من - بچههایی دارند که باید سیر شوند و صورتحسابهایی که باید پرداخت شوند و رویاهایی که باید دنبال شوند. آنها زنانی هستند که نامشان را ما هرگز نخواهیم شنید. آنها کارگرهای خانه و مزرعه هستند، آنها در محیطهای دانشگاهی و پزشکی و مهندسی و علمی هستند. آنها بخشی از دنیای فناوری و سیاست و تجارت هستند. آنها ورزشکاران ما در المپیک هستند و سربازان ما در ارتش.
آنها یک نفر دیگر هم هستند؛ رسی تیلر. نامی که من میدانم و به گمانم شما هم باید بشناسید. در 1944 رسی یک همسر جوان بود و یک مادر. داشت از مراسم هفتگی کلیسایی در ابویل آلاباما به خانهاش میرفت که ناگهان از سوی شش مرد سفیدپوست مسلح مورد تجاوز قرار گرفت و آنها پیکرش را چشمبسته کنار خیابان رها کردند. داشت از کلیسا به خانه برمیگشت. تهدیدش کردند که اگر از ماجرا به کسی چیزی بگوید، او را میکشند اما داستان رسی از سوی انجمن ملی پیشرفت رنگینپوستان گزارش شد؛ جایی که کارمندی جوان به نام رزا پارکس پرونده را دست گرفت و هر دو به جستجوی عدالت برخاستند. هر چند عدالت در دوران جیم کرو یک اولویت نبود. مردانی که تلاش کرده بودند زندگی رسی را ویران کنند، هرگز تحت پیگرد قرار نگرفتند و قهرمان داستان ما 10 روز پیش از دنیا رفت؛ درست در آستانه 98 سالگی. او سالها زندگی کرد - مثل همه ما - در فرهنگی که مردان وحشی قدرتمند تار و پودش را از هم گسستهاند. برای سالها زنان اگر میخواستند از واقعیت خود با آن مردان قدرتمند بگویند، گوشی برای شنیدن پیدا نمیکردند. حالا زمان آنها فرارسیده است. زمان آنها فرارسیده است. زمان آنها فرارسیده است.
فقط امیدوارم رسی تیلر با دانستن این نکته از دنیا رفته باشد که داستان واقعی زندگیاش - مثل داستان زندگی زنانی که در آن سالها زجر کشیدند و داستان زندگی زنانی که امروز آزار میبینند - به راهش ادامه داده است. آن داستان جایی در قلب رزا پارکس جا خوش کرده بود؛ وقتی 11 سال بعد تصمیم گرفت روی آن صندلی در اتوبوسی در مونتگمری بنشیند. امروز هم اینجاست در قلب هر زنی که تصمیم میگیرد بگوید «من هم» و هر مردی - هر مردی - که تصمیم میگیرد بشنود. در طول دوران حرفهایام آنچه تلاش کردم بهتر از همه انجامش بدهم، در تلویزیون یا سینما، گفتن چیزی درباره رفتارهای واقعی مردان و زنان است: که بگویم چطور احساس شرم میکنیم، چگونه عشق میورزیم و چطور خشمگین میشویم، چگونه شکست میخوریم، چطور کنار میکشیم، مقاومت میکنیم و سرانجام پیروز میشویم. بارها با کسانی گفتگو کردهام که در معرض برخی از زشتترین رفتارهای زندگی قرار گرفتهاند اما ویژگی مشترک تمام آنها این بوده که توانستهاند امید خود را برای آغاز یک صبح دیگر زنده نگه دارند - حتی در تاریکترین شبهای ما.
اینجا میخواهم همه دخترانی که ما را میبینند بدانند یک روز تازه در پیش است و وقتی آن روز تازه سرانجام فرابرسد، به لطف انبوه زنان شگفتانگیزی است که برخی از آنها همین امشب در سالن نشستهاند. به لطف مردانی فوقالعاده که برای اطمینان دادن به ما مبارزه میکنند؛ که ما را به دنیایی رهنمون شوند که دیگر هیچکس در آن نگوید: «من هم». سپاسگزارم.»